د پاڼې محتوا

شعرونه


جنگ

تا نموده زندگی ام تار جنگ می نمایم هرکجا هر بار جنگ من ندانستم که با من این فلکاز چه باعث می کند هر بار جنگ گرچ ...

آرزو

کو همان جایی که فصلش نوبهاران آورد هم به جای دود و آتش، باد و باران آورد کو همان جایی که باشد چون بهشت جاودانتا ...

غزل

اشک چشمم ریخت جیحون شد پدید لاله درصحرا پُر خون شد پدید شور عشقی بود اندر لامکانگاه فرهاد گاه مجنون شد پدید ا ...

غزل

اشک چشمم ریخت جیحون شد پدید لاله درصحرا پُر خون شد پدید شور عشقی بود اندر لامکانگاه فرهاد گاه مجنون شد پدید ا ...

اندرز

تا كعبه ي مقصود برو راه طلب را بر دوش توكل بگذار رنج و تعب را از گرد عجب دور نما دامن تمکین چون مرد به خود ره ...

غزل

كاش بينم دلبرم را رو به رو رو به رو باشيم و گرم گفت و گو گفت و گو باشد به رنگ عاشقان چشم حاسد دور باشد تا عدو ...

غزل

چرا نامهربانی می کند دل جفا با یار جانی می کند دل هزاران آرزو دارد و لیکنچرا از ما نهانی می کند دل نمی گوید چر ...

انځورګره

څه لوی هنر د ژوند دې په لاسو کې انځور ګره دا څه دې پنځولي په تابلو کې انځور ګره بس زه درنه همدغه تصویر غواړم رات ...