كاش بينم دلبرم را رو به رو
رو به رو باشيم و گرم گفت و گو
گفت و گو باشد به رنگ عاشقان
چشم حاسد دور باشد تا عدو
تا عدو آگه نگردد در ميان
قصه باشد از درخت و ده و جو
جو به جو گرديم و باشيم با نشاط
دست هم گيريم و گرديم كو به كو
كو به كو مشحون شود از عشق ما
همچو فرهاد هركجا در چارسو
چارسو را پُر زغوغا مي كنم
از نشاط عشق و از آژنگ خو
خوي خود با خوي دلبر همنوا
مي نمايم تا به حفظ آبرو
آبرو را حفظ سازم از هوا
در ميان عشق بازي- گفت و گو
گفت و گو باشد نهايت با نشاط
از سر شب تا سحرگه رو به رو
رو به رو بينيم و گوییم این مثل
مي رسد آدم به هم، ني كو به كو
کو به کو گردم سراغش بخشیا
همچو مجنون در بیابان چارسو
وروستي