غزل

كاش بينم دلبرم را رو به رو 
رو به رو باشيم و گرم گفت و گو

گفت و گو باشد به رنگ عاشقان
چشم حاسد دور باشد تا عدو

تا عدو آگه نگردد در ميان
قصه باشد از درخت و ده و جو

جو به جو گرديم و باشيم با نشاط
دست هم گيريم و گرديم كو به كو

كو به كو مشحون شود از عشق ما
همچو فرهاد هركجا در چارسو

چارسو را پُر زغوغا مي كنم
از نشاط عشق و از آژنگ خو

خوي خود با خوي دلبر همنوا
مي نمايم تا به حفظ آبرو

آبرو را حفظ سازم از هوا
در ميان عشق بازي- گفت و گو

گفت و گو باشد نهايت با نشاط
از سر شب تا سحرگه رو به رو

رو به رو بينيم و گوییم این مثل
مي رسد آدم به هم، ني كو به كو

کو به کو گردم سراغش بخشیا
همچو مجنون در بیابان چارسو