د پاڼې محتوا

شعرونه


حیات الله بخشی

در سپهر زنده گانی، آفتابم آفتاب نور عالمتاب عشقم، ماهتابم ماهتاب لذت آسوده گی ها در مزاجم ناخوش استاشک من طغ ...

اعیان زاده ها!؟

در مجلس اعیان باشد، ترا چی کار! بدان که این منم. گر به مجلس ما آمدی، این را بدان که خری؛ چون زاده ی اشراف منم، ...

ذوقافيتين

جان برایت می سپارم ای رفیق دل به پایت می گذارم ای رفیق قاصد محرم ندارم ورنه منخط برایت می نگارم ای رفیق در حض ...

غزل

مگو هر جاروی افسانه ی دل مکن پا را برون از لانه ی دل ز خود بیگانه شو ای آشنا چون بود راحت ز غم بیگا ...

غزل

ديده ام دلبر من موی تو کژ همچو موی تو بود خوی تو کژ بخت و اقبال مرا کرده چو خود حلقه های خم ...

مکتب

ره گشای راه انسان، مکتب است ره نمای شخص نادان، مکتب است در میان کارزار زنده گیقوت بازوی انسان، مکتب است با یق ...

غزل

لرې له ځانه یې غوصې کــــړې دِياختر ته یو هلک جامې کــــــړې دي زه په ځواب کې ورته څه ووایـــــــم وایې:تا سپی ...