غزل

 
 
 
 ديده ام دلبر من موی تو کژ 
همچو موی تو بود خوی تو کژ
بخت و اقبال مرا کرده چو خود
حلقه های خم گیسوی تو کژ
بنماید به نظر سرو چمن
پیش سروقد دلجوی تو کژ
گر شوم خاک و برد باد مرا
نروم من ز سر کوی تو کژ
 کژ کنی زنده گی ام گر که به من
 نگرد نرگس جادوی تو کژ
طرفه ماه دیدم و گردید یقین
تیز و باریک چو ابروی تو کژ
 زنده گی گشت به من زهر و حرام
 سوی من دوش چو بود روی تو کژ
کی بگویم ز ادب دلبر من
سر چشمان تو ابروی تو کژ
راست باشد به من ای نور نظر
گوید ار لعل سخنگوی تو کژ
 بخشیا راست بگو گاه سخن
گر بود روی دو زانوی تو کژ