اندرز

تا كعبه ي مقصود برو راه طلب را 
بر دوش توكل بگذار رنج و تعب را

از گرد عجب دور نما دامن تمکین
چون مرد به خود ره ندهد گرد عجب را

با صبر و تحمل بگذر از سر تكليف
يعني كه مده ره به دلت مير غضب را

خواهي كه شود عرض تو مقبول اجابت
با دیده ی تر رنگ نما ناله ی شب را

تا مرغ دل اهل جهان صید تو گردد
بر روي قفس دانه بنه نقد ادب را

اي بي خبر از محضر حق، چيست تغافل
چون مردمک ديده بدان خالق رب را

يارب تو اگر از در خود بخشي براني
آرد به شفاعت به درت شاه عرب را