روزی عاشقان «ولنتاین» چندین داستان دارد؛ برخی آنرا به امپراتوری یونان ارتباط میدهد. یونانیها ۱۴ فبروری را به نام جونز یاد میکرد، جونز پادشاه بوتان و خدا زنان و ازدواج بود. آن زمان رسم عجیب معروف بود؛ دختران نام های خود را در کاغذ نوشته و در بین بوتلهای شیشه یی در آب رها میکرد و آن سویی دریا بچهها بوتل را از آب میگرفت و به تاریخ ۱۴ فبروری همرای دخترِ رقص میکرد، که نام آن را از آب یافته بود و بعضی اوقات این آشنایی منجر به ازدواج میشد. در قرون وسطا، انگلیسیها و فرانسویان ۱۴ فبروری را روزی جفتگیری پرندگان می دانست و دختران در آن روز غذاهای گوناگون میخورد، تا در خواب همسر آینده خود را ببیند. داستان دیگر آن به قرن سوم میلادی در روم بر میگردد؛ پاپ والنتین مخفیانه عقد ازدواج دختر و پسر را بسته میکرد. در آن زمان گلادیوس امپراتور روم مخالف ازدواج بود، وی لشکر قدرتمند را به نبرد آماده میساخت و باور داشت که ازدواج سرزبان را مصروف میسازد و نمی تواند در مقابل دشمن مبارزه نماید. گلادیوس؛ والنتین را زندانی میکند و در آنجا عاشق دختر زندان بان میشود و به تاریخ ۱۴ فبروری اعدام میگردد. رسم ولنتاین نخست از روم و یونان به فرانسه، انگلیس و سپس به آمریکا منتقل شد و اکنون به شمول افغانستان در تمام جهان تجلیل میشود.
انسان دارای فطرت است که در آن غرایز «غریزه تدین، غریزه جنسی، غریزه بقاء» و حاجات عضوی/ خوردن و نوشیدن شامل میباشد. فطرتِ انسان باید مطابق یک نظم خاص اشباع شود؛اگر یک بخش آن که حاجات عضوی است، اشباع نشود، در اندک زمان منجر به مرگ میشود. اشباع نساختن غرایز به مرگ نمیانجامد، ولی در صورتِ تحریک اگر اشباع نگردد، تشویش به بار میآورد و آرامش را از بین میبرد. آزاد گذاشتن غرایز، حاجات عضوی و سیر ساختن آن بدون نظم و قواعد، همچنان مشکلزا است.
عشق نیز در انسانها پدیده فطری میباشد؛ این کلمه از عشقه گرفته شده و عشقه گیاه است که ریشه ندارد و اگر به درختِ پیچد، آنرا خشک میکند. عشق و محبت دو کلمه عربی است و بعضی آنرا مترادف استفاده میکند، ولی از لحاظ مفهومی تفاوت زیاد دارد. عشق شیفتگی و دوست داشتن به حدِ افراط است در حالی که محبت به مفهوم ترجیح دادن است. محبت عام است که انسان نظر به افکار و باورهای خود میتواند همرای خدا، پیامبر، پدر، مادر، دوست، مطالعه، پیشرفت، آزادی... داشته باشد؛ عشق مفهوم خاص را افاده میکند، که به جنسِ مخالف استفاده میشود.
در موردِ عشق فلاسفه، فرهنگها و ادیان نیز نظریه دارند؛ ولی در این اواخر روانشناسان، دانشمندان و محققان مغز از همه بیشتر بالای آن تمرکز نموده و تحقیقات انجام داده اند. آنان بر این باورند که شیفتگی بین دو جنس مخالف، انواع از هورمونها را ترشح میکند و در رفتارِ یک فرد تغییرات ایجاد مینماید. به باور محققان مغز، عاشق شبیه به معتاد مواد مخدر است و همان نقطه مغز وی فعال میگردد که در حالتِ استفاده مواد مخدر فعال میشود. در چنین وضعیت معتاد به استفاده مواد مخدر میاندیشد و عاشق نیز به چیزی دیگر فکر نمی کند و تمام دغدغه زندگی اش، معشوقه میباشد. یکی از این هورمونها دوپامین است که حرکات و واکنشهای عاطفی را تنظیم میکند و به فرد احساس خوشی میدهد. این هورمون در هنگامِ خوردن چاکلیت و ککو نیز فعال میشود به همین دلیل در روز ولنتاین در جهان میلیونها بستهی مخصوص که در بین آن ککو و چاکلیت است به فروش میرسد، تا با خوردن آن احساسِ خوشی کنند. هورمون دیگر اکسی توسین است که به هورمون عشق مشهور میباشد. این هورمون در هنگام ولادت طفل نیز ترشح میشود و وظیفه آن ایجاد اعتماد، بخشندگی، همدلی و فعالیتهای جنسی میباشد. این هورمون مانند دوپامین احساسِ خوشی تولید میکند، به همین دلیل زمانی که عاشقان با هم باشند، خوش میباشند و اگر یکی آن نباشد، غم و پریشانی بر آنان چیره میشود. عاشقان معمولاً کم خواب میباشد و همرای یک دیگر صحبتهای طولانی میداشته باشند؛ این عادت به اثر ترشح هورمون آمفتامین ایجاد میشود. چندین هورمون دیگر نیز در مغز عاشق ترشح میشود و باعث میگردد که وی درست فعالیت نکند و در جامعه فردِ منزوی و بی اثر به بار آید چون تمام هدف زندگی عاشق رسیدن به معشوق میشود؛ در حالیکه انسان باید در کُل به تمام امورات خویش، مطابق به هدف درست زندگی رسیدگی نماید.
زن و مرد فطرتاً به هم نیاز دارند و این خاصیت فطری باید مطابقِ نظم اجتماعی تنظیم شود، که ازدواج میباشد و مهمتر از ازدواج، ثبات آن میباشد. در قرن حاضر نظم اجتماعی با بحرانهای بی پيشنه مواجعه است و خانوادهها را از هم پاشیده، در حالی که خانواده بسیار ارزش دارد و اولین تمدن بشری میباشد. خداوند؛ زن و مرد را تکمیل نه آفریده، ولی عاشق مشعوق خود را نظر به سائر انسانها متفاوت میداند؛ به قول معروف چشم عاشق کور است! طبق تحقیقات، بیشترین آمار طلاق در جهان بین عاشقان رخ میدهد؛ چون بعد از ازدواج، احساسات آنان به مرور زمان فروکش میشود و معشوق خود را از عینک عقل میبیند، نه هورمونها و احساسات. در چنین حالت به کمی و کاستی یک دیگر متوجه میشوند و فکر میکنند که تغییر منفی کرده اند و تحملِ چنین وضعیت برایشان دشوار میباشد، چون مغز آنان با خیالات و حالتهای تولید شدهی هورمونها عادت می داشته باشند و در شرایط واقعی زندگی دست یافتن به آن دشوار میشود. خیلی از پسران و دختران در جامعه وجود دارند، که اصلاً هم دیگر را دوست ندارند و نمی خواهند ازدواج کند؛ ولی ذهنیت منفت محور دارد و تا زمانی با هم میباشند، که به منفعت تعیین شده ذهنیشان برسند. این خود جامعه را به بحران اجتماعی رو برو میسازد. عشق هر چند فطری است و گریزی از آن نیست، ولی باید توسط عقل و هدف درستِ زندگی کنترول شود و انسان باید زندگی را واقعی ببیند، نه خیالی. زندگی مشترک اگر بر اساس تخیلات بنأ یافت، زود از هم میپاشد در حالی که بخاطر بقاء نسل انسان و تربیه سالم آن ثبات آن مهم و ضروری میباشد.
وروستي