روزی شود که فکرم از سرت رفته باشد
روزی شود که ز مرگم سال ها گذشته باشد
روزی شود که با خودت باشی تنهای تنها
روزی شود که زنده گی، چهره ام را از ذهنت شسته باشد
روزی شود که از کنار قبرم کنی گذر
با رنجوری و کسلی که در وجودت رخنه کرده باشد
روزی شود که غرق باشی تنها با احساسات
روزی شود که خیالم نزدت چو دیوار تکیده باشد
روزی شود که دنیا، تو را مثل عنکبوت سیاه
در بند خود کرده، دست و پایت بسته باشد
روزی شود که من و تو دیگر نباشیم ما
روزی باشد که غم زنده گی تو را خسته کرده باشد
وروستي