اندرز

اندرز (بر اساس شعری از مولانا) 
 
با نسب در این دنیا مثل زر است
بی نسب، شمشیرش در خون ما تر است

از نجابت کرهء اسپ روان است از عقب
کره خر از خریت روان پیشاپیش مادر است

آهن و فولاد بیرون آیند از یک کورهء داغ
فولاد، گرد شمشیر، آهن، نعل خر است

نادان اگر نادار شود نباشد او را عزتی
نادان باشد نادان، اگر زادهء اسکندر است

زلف بالا ندار رتبه ای از بالا نشینی
موی اگر افتاده باشد، صورت دلفریب تر است

عیب مپندار اگر ناکس نشیند آن بالا
کف روان است به روی آب، قعر دریا گوهر است

دود اگر بالا نشیند نباشد کسر شان شعله ای
چشم و ابرو دارند جای شان، گرچه ابرو بالاتر است

سبزه اگر پامال شود قدرش نگردد کم
سبزه است زیبایی جهان، گرچه میوه شیرین تر است

شصت و انگشت هر دو دارند دعوای بزرگی
لیک انگشتر زیب انگشت کوچک تر است

هر دم تنور زنده گانی گردد سرد و گرم
خیلی دود باید خورد تا که این هیزم تر است

عیب گویی باشد فقط کار عیب جویان
عیب خود دانستن کار انسان والاتر است