مرور زهد

مرور زهد
(بر اساس شعری از حافظ)
 
ورق زدم دیوان آن زاهد دانا
چه خوش نوشته بود در صفت دیدن، بوسیدن و ورزیدن

خوشا خود چه مشهور بود به عشق ورزی
دل چو دیده هیچ نیالوده بود به بد دیدن

با وفا و با صفا بود و خوش کلام
در طریقتش نبود کافری به شر رنجانیدن

به هرجا رفت پرسید چی باشد راه نجات
جواب آن سوالش بود همیشه عیب کس پوشانیدن

بُرید دل از باغ این دنیای فانی
طلبش بود فقط ز باغ بهشت گل چیدن

ظاهرش بود می پرست تا نباشد پسند خلایق
خصلت اش بود دوری از خود پرستیدن

گفتارش بود همیشه از عشق آن خالق یکتا
گفتا گر دوستی نباشد ز هر دو، چه سود کوشیدن

وصتتش بود گریز تو از مجالس عوام فریبان
که وعظ آن ناخردان واجب باشد ناشنیدن

نبوسید هیچ چیز مگر لب ساقی و می
گفتا که خطا باشد دست دین فروشان بوسیدن