لحظه ای از خود دور، بیا بیگانه شو
مستی و سُستی بس است، مشتاق یگانه شو
تا کی دراز کنی دست بر سبوی دیگران
بلند کن دست نیاز، خواستار آن پیمانه شو
هیچ کس نیابد گنج در آبادی، مگر ویرانه
خواهی دریابی گنج، تو خود ویرانه شو
بکش رنج و محنت بهر فردای تاریک
در فکر آخرت، حساب و کتاب خالق یگانه شو
در تواضع بدرخش همچو خورشید تابان
در خدمت بنده گان خدا، با همت مردانه شو
وروستي