در پاسخ به ادعاهاى بى مايه (خطا ها و تناقضات قرآن!!! ) - قسط يازدهم

 
17.09.2014


عزيز ياسين تحت عنوان الله، ملائک، آدم و إبليس مى نويسد:
در اين بخش از بحثهاى خويش ميخواهيم پيرامون افسانۀ خلقت آدم، مشورۀ الله با ملائک دراين زمينه، اعتراض ملائک، زد و بند الله با آدم، ناکام شدن ملائک در امتحان آزمايش هوش، سرکشى إبليس از فرمان الله، فريبکارى إبليس، نافرمانى آدم و حواء و رنجش الله از ايشان صحبتهايى داشته باشيم.
در آيۀ 30 سورۀ البقرة ميخوانيم:
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّى جَاعِلٌ فِى الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيها مَن يُفْسِدُ فِيها وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّى أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿30﴾
به خاطر بياور هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روى زمين، جانشينى قرار خواهم داد، فرشتگان گفتند: آيا كسى را در آن قرار مى ‏دهى كه فساد و خونريزى كند؟! ما تسبيح و حمد تو را بجا مى‏آوريم، و تو را تقديس مى‏كنيم، پروردگارگفت: من آن چه را مى ‏دانم كه شما نمى‏ دانيد.
اين آيت حاکى از آنست که خدا به ملائک خود اطلاع داد که ميخواهد انسان را بيافريند و اين پيشنهاد خدا به إعتراض ضمنى ملائک مواجه گرديد وگفتند: آيا كسى را در آن قرار مى ‏دهى كه فساد و خونريزى كند:!  
با اندک دقت روى فحواى اين آيت، دو سؤال درذهن انسان إيجاد مى شود:
1- آيا اين مشورت خواهى و اعتراض ملائک نشاندهندۀ ضعف و ناتوانى الله در إتخاذ تصاميم ونيازمندى وى به شريک ساختن ديگران در کارهايش نيست و آيا اين امر باعث خدشه دار شدن توانايى مطلق الله و وحدانيت او نمى شود؟
2- ملائک از کجا ميدانستند که انسان بعد از خلقت خويش به فساد و خونريزى اقدام خواهد کرد حال اينکه با در نظرداشت مدلول همين آيت، ساختن آدم کاملا يک تجربۀ تازه و بى سابقه بوده است؟
جناب ناقد پاسخهاى برخى از مفسرين چون طبرى، قرطبى و ابن كثير... را به پرسشهاى خود ناكافى و غير مقنع خوانده مى نويسد: أغلب مفسرين و به خصوص طبرى و إبن کثير به ناچارروى مشورتخواهى الله از ملائک و إعتراض ضمنى آنان در رابطه به اين پيشنهاد تأکيد نموده اند. هر چند إبن کثير اين سؤال را إعتراض در برابر الله و يا حسد خوردن ملائک در برابر آدم نى بلکه تمايل آنان به آگاهى يافتن و کشف حکمت خدايى تلقى مينمايد و به اين باور است که ملائک ميخواسته اند بگويند که: اى خدا درآفريدن همچو کسى چه حکمتى نهفته است ؟ اما در مورد اينکه اين امر توانايى مطلق الله و وحدانيت او را زير سؤال ميبرد هيچکدام آنان چيزى ننوشته اند و سکوت را ترجيح داده اند. مگر اکنون زمان آن فرارسيده است تا آنانيکه إدعاى فقيه بودن و مفسر بودن را دارند مانند دهها مورد ديگر مذبوحانه تلاش به خرج دهند تا اين لکۀ ناتوانى و شرک را از روى پرودگارشان پاک نمايند، که مسلماً نخواهند توانست.
و اما در پاسخ به پرسش دوم إبن کثيربه نقل از قَتاده فرض را براين نهاده است که الله قبلاً ملائک را ازمفاسد و خونريزيهاى انسان آگاه ساخته بوده است. و در تفسير جلالين آمده است که ملائک انسان را در مقايسه با طائفۀ جن، فاسد و خونريز پنداشته اند. طبرى نيز بعد از طرح اين پرسش به نقل از إبن عباس مينويسد که ملائک با در نظرداشت فساد پيشه گيها وخونريزى هاى جنيان، انسان را فاسد و خونريز دانسته اند. وى همچنان از قول بِشربن مُعَاذ به نقل از قَتَاده مينويسد که ملائک آفرينش يک موجود عصيانگر از جانب الله را زشت پنداشتند وتعجب خويش را در زمينه إبراز نمودند و به همين سبب خدا به آنان گفت: من آنچه را ميدانم که شما نميدانيد. زمخشرى که يک مفسر معتزلى است و با در نظرداشت باورهاى اعتزالى خويش صدور شر از جانب الله را نمى پذيرد، در تفسير اين آيت ميگويد: جاى تعجب است که خداوند حکيم که جز خير کار ديگرى انجام نمى دهد و جز خير چيز ديگرى نميخواهد، أهل گناه و معصيت را جانشين أهل طاعت نمايد.
قرطبى ضمن تأييد تفسيرهاى فوق الذکر مى افزايد که ملائک از کلمۀ خليفه نيز استنباط کردند که نسل بشر دست به فساد خواهد زد. به همين ترتيب مفسرين ديگر نيزبه نوبۀ خويش کوشيده اند با إختراع دلائل و گمانه زنيهاى عجيب و غريبى اين آيت ناهنجار را از تيغ نقد در امان نگهدارند و خواسته اند آفتاب را با دو انگشت پنهان نمايند.
إيرادى که مى توان به اين تفسير ها گرفت آنست که مفسرين در مجموع با عنوان کردن اينکه ملائک در مقايسه با جنيان گفته اند که انسانها نيز خون همديگر را خواهند ريخت، مگر اين آقايان فراموش کرده اند که به گواهى همين قرآن، الله که خود ايده يى بيش نيست، آن موجودات خيالى را گويا از « مارجٍ من النَّار» يعنى از زبانۀ آتش آفريده است و جسم و خونى در کار نبوده است تا هنگام کشته شدن برزمين ريزد. پس بايد از اين مخترعين عاقبت نينديش پرسيد که مفکورۀ ريختن خون از کجا به ذهن ملائک إيجاد گرديده است؟!
ناقد مى نويسد: در آيتهاى 31- 33 همين سوره جريان مکالمه ميان خدا و ملائک در زمينۀ آفرينش انسان إدامه مى يابد و حاکى از آن است که الله نامهاى تمام آنچه راکه در جهان موجود است به آدم آموخت و آنگاه از ملائک خواست که هرگاه راستگوى اند آن چيزها را نام گيرند، سپس آيات و ترجمه ركيك و غيرمعيارى آنها را ذكر نموده و مى نويسد:
با اندک تعمق روى مفهوم اين آيتها، در ذهن انسان پرسشى إيجاد مى شود مبنى بر اينکه آيا داستان ياد دادن نامها براى آدم و آماده ساختن وى به پاسخ دهى و کشاندن ملائک به آزمونگاه ذهن آنهم درحاليکه الله خوب ميدانست که آنها آن نامها را نميدانند، لطمه يى بر نزاهت و پاکدامنى الله محسوب نمى شود ؟!