
اين مطلب به همين اسلوب و فحوى در سوره العنكبوت به اين صيغه آمده است:
وَكَأَيِّن مِن دَابَّةٍ لاَ تَحْمِلُ رِزْقَها اللَّه يَرْزُقُها وَإِيَّاكُمْ وَهوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ * وَلَئِن سَأَلْتَهم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّه فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ 61 اللَّه يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء مِنْ عِبَادِه وَيَقْدِرُ لَه إِنَّ اللَّه بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ * وَلَئِن سَأَلْتَهم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَحْيَا بِه الأَرْضَ مِن بَعْدِ مَوْتِها لَيَقُولُنَّ اللَّه قُلِ الْحَمْدُ لِلَّه بَلْ أَكْثَرُهمْ لاَ يَعْقِلُونَ * العنكبوت: 60-63
چه بسا جنبندگانى كه بار روزى شان را بردوش ندارند، خداوند به آنها روزى مى دهد و به شما نيز، و او داناى شنوا است، و اگر از آنان بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده و آفتاب و مهتاب را مسخر كرده؛ حتماً خواهند گفت: خدا، پس چگونه شكار فريب و دروغ مى شوند، خداوند روزى كسى از بندگانش را كه بخواهد فراختر مى سازد و يا تنگتر، يقيناً كه خدا به هر چيزى خوب آگاه است. اگر آنان را بپرسى كه چه كسى از آسمان آب بارانده است و زمين را به وسيله آن بعد از مردنش زنده گردانده است؟ حتماً بگويند: خدا! بگو: ستايش ها خدا راست، امّا بيشتر آنان تعقل نمى ورزند.
در اين آيات مشاهده مى كنيد كه نخست به قضيه اعطاء رزق و روزى به جانداران و جنبندگان مى پردازد، سپس به آفرينش آسمانها و زمين و تسخير آفتاب و مهتاب (كه هر دو شب و روز را افاده مى كنند و اينها از مهمترين اسباب رزق و روزى اند)، سپس به باريدن باران از آسمان، بعد پيدايش حيات در زمين و رويش بته ها اشاره دارد و بدين ترتيب مخاطبش را رهنمايى مى كند كه رزق و وسائل و اسباب آن را خداوند آفريده و و ذمه وار تأمين رزق و روزى تمامى جانداران است، اين فيصله از سوى وى صادر مى شود كه به رزق و روزى چه كسى بيفزايد و از چه كسى را بكاهد، اگر كمى دقيقتر توجه كنيم به خوبى و آسانى درك مى كنيم كه در آيات هر دو سوره مذكور همگونى و همآهنگى كامل مشاهده مى شود و يكى شرح و تفسير ديگر است.
افرادى چون ميرزا به اين نيز بايد توجه داشته باشند كه در فهم فقره (على الله رزقها) مرتكب خبط و خطأ نشوند و (على) را به معنى فوقيت و بالا بودن تلقى ننمايند، همانگونه كه در اين جا (على) را نمى توان به معنى فوقيت گرفت و نمى توان گفت رزق شان بر (دوش) خداست بلكه مى گوييم: رزق شان بر (ذمه) خداست، در رابطه به (كان عرشه على الماء) نيز نادرست است بگوييم: عرشش بالاى آب قرار داشت، بلكه مفهوم درست آن چنين است: عرشش بر آب احاطه داشت، آب تحت عرش سلطه الهى بود، چون در اين جا موضوع اصلى بحث چگونگى عرش و چگونگى استقرار آن نه؛ بلكه قضيه اعطاء رزق و روزى به مخلوق است و اين كه اسباب و وسائل رزق در حيطه سلطه و تصرف الهى است.
مى دانيد كه آب مهمترين عنصر رزق جانداران و نباتات است، دانه، ميوه و علف نيز با آب مى رويند، طى رهنمودهاى اين آيات به مخاطبين قرآن گفته شده كه آفريدگار شان قبل از آفرينش جانداران روزى آن را آفريده، و قبل از بقيه آب را، همانگونه كه قبل از پيدايش طفل؛ در پستان مادرش شير برايش تعبيه و آماده مى كند.
برخى از مفسرين عزيز در تفسير اين فقره (وكان عرشه على الماء) گفته اند كه كائنات قبل از خلقت آسمانها و زمين هيئت مايع داشت، هر چند اين تعبير تا حدى قابل توجه است ولى اين تعبير تنها زمانى قابل قبول بود كه موضوع اصلى بحث چگونگى عرش و چگونگى استقرار آن مى بود، نه اعطاء رزق و روزى به جانداران!! برخى ديگر به اين باور اند كه در مراحل ابتدائى آفرينش؛ زمين با ابرهاى انبوه و ضخيم پوشيده شده بود، بارانهاى شديد و مسلسل آغاز گرديده و كار به جايى رسيده كه تمامى روى زمين زير آب گرديده، و همين حالت را مصداق فقره (و كان عرشه على الماء) مى خوانند، چون در اين مقطع بر روى زمين چيزى ديگر جز آب وجود نداشت، نه نباتات خلق شده بودند و نه حيوانات، آنان مى گويند: در ميان تمامى مركبات زمين مقدار آب بيش از همه است، چنانكه اگر سطح زمين هموار مى بود، پستى ها و بلندى هاىى در آن نبود و تمامى آب زمين به شكل مايع در مى آمد، تمامى زمين را به نحوى مى پوشاند كه عمق آب ايستاده بر آن نزديك به دو ميل مى بود.
با كمى دقت به خوبى درك مى كنيم كه در ميان تمامى اين تعبيرها و تفسيرها؛ دقيقترين آنها همان است كه آب نخستين مركب ايجاد شده در زمين است.
به اين نيز بايد بپردازيم كه چرا قرآن پيدايش كوهها بر روى زمين را يكى از پديده هاى بعد از دو مرحله نخستين آفرينش و مربوط به مراحل چهار گانه بعدى خوانده؟! و اين كه اين كوهها چه نقش و ارزشى در رابطه به تعبيه زمين براى جانداران دارد. به اين آيات توجه كنيد:
وَجَعَلْنَا فِى الأَرْضِ رَوَاسِى أَن تَمِيدَ بِهمْ وَجَعَلْنَا فِيها فِجَاجًا سُبُلاً لَعَلَّهمْ يَهتَدُونَ 31 وَجَعَلْنَا السَّمَاء سَقْفًا مَّحْفُوظًا وَهمْ عَنْ آيَاتِها مُعْرِضُونَ 32 وَهوَ الَّذِى خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِى فَلَكٍ يَسْبَحُونَ * الانبياء:31- 33
ما در زمين لنگرهايى (كوههايى) ساختيم تا زمين انسانها را نه جنباند، و در آن راههاى گشادى ساختيم تا راه يابند، و آسمان را سقف محفوظى ساختيم، ولى آنان از نشانههايش اعراض مى كنند، و اوست كه شب و روز و خورشيد و ماه را آفريد، چنانكه هر يكى در مدارى شنا (حركت) مى كند.
در اين آيات چند موضوع توجه و دقت جدى را ايجاب مى كند:
در اين جا براى كوهها صيغه رواسى (لنگرها) به كار رفته، رواسى جمع راسيه به معنى ثابت و محكم است، لنگرهاى كشتى را به اين دليل به نام رواسى مى نامند كه باعث استقرار و ثابت ايستادن كشتى مى شوند.
در اين آيه براى پيدايش كوهها صيغه جعل: گرداندن به كار رفته، چرا عوض خلقت و آفرينش اين صيغه برگزيده شده؟ چرا براى كوهها عوض جبال لفظ رواسي: لنگرها برگزيده شده؟ چرا گفته شده كه كوهها را براى آن لنگرهاى زمين ساختيم تا زمين سرنشينانش را نجنباند؟ آيا قبل از پيدايش كوهها زمين مى جنبيد؟ كوهها چگونه از لرزه هاى زمين مانع شد؟ چرا در كنار كوهها از راههاى فراخ نام برده شده، آيا ميان كوهها و راهها رابطه اى وجود دارد؟ بايد براى تمامى اين پرسشها جوابهاى دقيق و مقنع بيابيم.
تحقيقات علمى نشان مى دهد كه كوهها از دل زمين زاييده شده و بيرون آمده اند، نه تنها چون برجستگى هاى مستقر بر روى زمين نيستند بلكه درست چون ميخ بخش عمده آن در دل زمين و بخش كوچك آن بر روى زمين مى باشد، كوهها زمانى ايجاد گرديدند كه قشر بيرونى زمين به سردى گراييد و چون سنگ سفت گرديد، ولى نازك بود و توان مقاومت در برابر فشار هاى ناشى از غليان مواد مذاب درونى زمين را نداشت و به گونه متواتر مى شكست و درز و شگاف برميداشت، از اين درزها مواد مذاب بيرون مى جست، كه همينها به تدريج به شكل كوههاى بلند در آمد، اكنون نيز اين سلسله ادامه دارد و در نتيجه آتش فشانها كوهها در حال تكون و ايجاد اند، اين دريافت علمى نشان مى دهد كه كار برد صيغه (جعل) براى پيدايش كوهها؛ حقيقت بزرگ علمى را افاده مى كند، و يكى ديگر از اعجاز علمى قرآن را در جلو مخاطب مى گذارد، ايجاد كوهها در زمين درست به آن شباهت دارد كه كسى تخم مرغ را در آب جوش بگذارد، مواد درون تخم به تدريج گرم مى شود، مى پذد و حجم آن مى افزايد، بر پوست تخم فشار وارد مى كند و باعث شكستن آن مى شود، سفيده تخم از درزها بيرون مى جهد و به امتداد درزها به گونه برجسته و بلند قرار مى گيرد، پيدايش كوهها نيز شبيه اين بود.
تحقيقات علمى اين را نيز بازگو مى كند كه زمين در مراحل نخستين خلقتش و زمانى كه قشر سنگى آن سفت و ضخيم نشده بود و كوهها ايجاد نگرديده بود، بنابر درزهايى كى در قشر آن رونما مى شد شاهد زلزله هاى پيهم و شديد بود، كوهها باعث آن گرديد تا بر وزن و مقاومت قشر سنگى آن بيفزايد، بخشهاى مختلف آن را به هم محكم بچسباند و بدين ترتيب مقاومتش را در برابر فشارهاى درونى بيشتر سازد، درست همانگونه كه تخته هاى يخ شكسته شده روى آب تا آنگاه يكجا با تلاطم آب مى جنبند كه با كتله بزرگ يخ متصل شوند و به آن بچسبند.
كوههاى بزرگ و وزين زمين در حقيقت بخشهاى مختلف قشر سنگى زمين را با هم ويلد (جوش كارى) كرده، درست چون جوش كارى كردن تخته هاى آهن، همچنان اين كوهها را بارهاى سنگين و وزينى بگيريد كه نمى گذارد قشر سنگى زمين به دليل فشارهاى درونى بشگافد. كاربرد صيغه لنگر براى كوهها به همين حقيقت علمى اشاره دارد و اين بدون شك يكى ديگر از اعجاز علمى قرآن است.