در پاسخ به ادعاهاى بى مايه (خطا ها و تناقضات قرآن!!! ) - قسط پنجم

11.09.2014
بياييد نظريات اين محققين و ساينسدانان را در كنار بيان علمى قرآن بگذاريم و بنگريم كه قرآن در باره اين آراء و نظريات ساينسى چه گفته، آيا در قرآن مطالبى را مى يابيم كه به اين مراحل گوناگون و تغييرات و تحولات روى زمين اشاره نموده؟ اگر چنين باشد و قرآن به اين مطالب به گونه صريح و واضح اشاره كرده باشد، همانگونه كه در رابطه به آغاز آفرينش و پيدايش آسمانها و زمين از كتله واحد اشاره صريح داشته است، آيا معنى اين سخن جز اين خواهد بود كه ساينس و ساينسدانان امروز به چيزى پى برده اند كه قرآن هزار و چهار صد سال قبل گفته؟!!  
بياييد بنگريم كه قرآن در رابطه به حرارت بلند دل زمين و مواد مذاب آن چه گفته، به اين آيات توجه كنيد:
يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ فَانفُذُوا لاَ تَنفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطَانٍ * فَبِأَى آلاَء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ * يُرْسَلُ عَلَيْكُمَا شُوَاظٌ مِّن نَّارٍ وَنُحَاسٌ فَلاَ تَنتَصِرَانِ * الرحمن: 33-35
‏اى گروه جن و انس! اگر مى‌ توانيد از اقطار آسمانها و زمين (از يك سمت به سمت ديگر) بگذريد، پس بگذريد، نمى ‌توانيد بگذريد مگر با قوت و توانمندى (لازمه آن)، پس كدامين نعمتى از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب و انكار مى ‌كنيد؟! ‏بر شما شعله هاى بى ‌دود آتش و گداخته اى فرستاده مى شود كه قادر به مقابله اش نباشيد، پس كدامين نعمتى از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب و انكار مى ‌كنيد؟!
در اين آيات متبركه اين رهنمودهاى علمى روشنگر مى درخشند:
به انسانها و جنها خطاب شده كه اگر توان بيرون رفتن از اقطار آسمانها و زمين را در خود سراغ داريد توان تان را بيازماييد، بدانيد كه از انجام چنين كارى عاجزيد، توانمندى لازم براى انجام چنين كارى را نداريد، هر چند برخى از مفسران عزيز گمان برده اند كه انجام چنين كارى مشروط به دستيابى به توانمندى لازم آن است، و مراد نفى كامل و مطلق نيست!! ايشان به اين مطلب توجه نداشته اند كه در آيت بعدى گفته شده: فلاتنتصران: غالب و موفق نخواهيد شد، حقيقت اين است كه براى انسان نه بيرون رفت از كناره هاى آسمان ممكن است و نه گذشتن از يك سمت زمين به سمت ديگرش.
در اين آيات شاهد دو اعجاز بزرگ علمى قرآن هستيم: نخستش اين كه در سفر به آسمانها با شعله هاى آتشين بى دود مواجه خواهيم شد، قرآن در اين جا محدوديتهاى قاموس الفاظ انسانها در زمان نزولش را در نظر داشته و براى معرفى شهاب ثاقب الفاظ شواظ من النار: شعله هاى بى ‌دود آتش را به كار گرفته، يعنى در بخشهاى بالايى آسمان شعله هاى گرم و تند شهاب ثاقب به پيمانه اى زياد و نيرومند است كه انسانها از مقابله آن عاجز اند. و اين همان حقيقتى است كه انسان اكنون و زمانى به آن پى برد كه سلسله سفر هاى فضائى به مهتاب و ستارهاى ديگر را آغاز كرد و متوجه گرديد كه شهاب ثاقب در برابر سفر به عمق فضاء مانع و تهديد بزرگ و اساسى است، مانعى كه مقابله با آن براى انسان مقدور نيست. و اين يقيناً كه يكى ديگر از اعجاز علمى قرآن است!! امروز و پس از تحقيقات عميق علمى براى ما واضحج شده كه در اثناى سفر به فضاء با مانع و تهديد بزرگ شهاب ثاقب (شعله هاى آتشينى كه در نتيجه سقوط اجرام پديدار مى شود) جلو فضاء نوردان را سد مى كند، اينها كه به گونه مسلسل در هر لحظه و از هر سمت پرتاب مى شوند، حرارت، سرعت و قدرت تخريب آن به پيمانه اى است كه با هر چه تصادم كنند آن را ذوب مى كنند، و هيچ چيزى توان ايستادگى در برابر آن را ندارد، گذشتن سالم و محفوط از تيررس آنها براى انسان مقدور نيست، به اين بايد متوجه باشيم كه انسان تا اكنون به چند ستاره نظام كوچك شمسى اش رسيده و بر سطح آن يا خود فرود آمده و يا وسائل كشف و تحقيقش را بر آن نصب كرده، و يا در جوار آن قرار گرفته، رفتن به عمق فضاء در صورتى برايش ممكن خواهد بود كه وسيله حملش از تصادم با شهابهاى ثاقب در امان باشد، شايد برخى از اين فقره آيه قبلى (لاتنفذون الا بسلطان) پنداشته اند كه انسان مى تواند به كمك وسائل و امكانات پيشرفته و مصئون از اقطار آسمانها بگذرد، از يك كناره اش به كناره ديگر برسد، و زمين را چنان بشگافد كه از مركزش عبور كند و از سمت ديگرش بيرون آيد، اين واهمه اش شايد زمانى به يقين قرين شده كه انسان توانست به مهتاب برسد و بر روى آن پياده شود، اما بايد متوجه باشيم كه مهتاب نزديك ترىن كره به زمين و فاصله اش از آن در حدود 240000 كيلومتر است، آفتاب كه زمين بر محور آن مى چرخد و نزديكترين جرم بزرگ به زمين است در فاصله اى از زمين قرار دارد كه اگر راكتى با سرعت 60 كيلومتر در هر ساعت به سوى آن پرتاب شود كم از كم 300 سال را در بر خواهد گرفت تا به آفتاب برسد!! تنها قطر كهكشان ما به پيمانه اى است كه يك كناره آن از ديگرش به اندازه چند صد مليون سال نورى فاصله دارد، در حالى كه در آغوش آسمان دنيا در حدود صد و بيست مليارد كهكشان ديگرى مثل كهكشان ما شكل گرفته، برخى به مراتب بزرگتر و فراختر از كهكشان ما!! آفتاب از زمين ما 500 ثانيه نورى فاصله دارد، متصل آن نزديك ترين ستاره در فاصله چهار سال نورى قرار دارد، سال نورى به فاصله اى اطلاق مى شود كه نور با سرعت سه صد هزار كيلومتر در ثانيه در يك سال آن را طى مى كند. با توجه به اين ارقام مدهش بگوييد: آيا بيرون رفت از اقطار آسمانها براى انسان مقدور و ممكن است؟!!
همچنان حرارت دل زمين به پيمانه اى بلند است كه تمامى فلزات آن مى سوزند، مى گدازند و در حالت مذاب و غليان اند، انسان موادى در اختيار ندارد كه در برابر اين حرارت شديد مقاومت كند و ذوب نشود تا مجال عبور از اين ساحه را برايش ميسر سازد.
اعجاز ديگر اين آيه در همين مطلب مضمر است، قرآن هزار و چهار صد سال قبل گفته: اگر انسان بخواهد از دل زمين بگذرد با (نحاس: فلز گداخته شده) مواجه خواهد شد، نمى تواند از اين ساحه عبور كند، و اين چيزى است كه ساينس امروز بر آن اذعان دارد. قرآن در آيه ديگرى اين مطلب اين گونه در جلو ما مى گشايد:
أَأَمِنتُم مَّن فِى السَّمَاء أَن يَخْسِفَ بِكُمُ الأَرْضَ فَإِذَا هى تَمُورُ *   الملك: 16
آيا از آن كه در آسمان است از اين بابت مصئون و در امان هستيد كه شما را در زمين فروبرد و آن گاه (بنگريد كه زمين) مى جنبد.
در اين آيه كه از نظر هر انسان خردمند و آگاه از اسرار زمين اعجاز بزرگ علمى خوانده مى شود چند مطلب اساسى را در برابر خود مى يابيم:
الف: مگر گمان مى بريد؛ اين زمين كه شما را بر شانه هاى خود حمل مى كند و و سيله رزق و روزى شماست و سفره تان را با غذاها و ميوه هاى لذت بخش رنگين مى سازد، همواره چنين خواهد ماند و همواره در خدمت تان خواهد بود، و حالت كنونى اش جاودانه، مستمر و ثابت است و هيچگاهى تغييرى در آن نمايان نخواهد شد؟ مگر بيمى از اين نداريد كه پروردگارش فرمانى از بالا صادر كند و حالت آرام و پرسكون زمين را دگرگون سازد، چنان كه ديگر نه در خدمت تان باشد، نه شما را بر شانه هاى خود حمل كند و نه رزق و روزى اش را در پاى تان بريزد، بلكه برعكس به گورستان جمعى تان تبديل شود، شما را زير خاك كند، مواد مذاب دل پر غليانش را به چشم خود مشاهده كنيد؟!! چه چيزى شما را از فرارسيدن چنين حالتى مطمئن ساخته و تضمين نموده كه به سراغ تان نخواهد آمد؟!! براى اين اطمئنان كاذب چه پشتوانه، دليل و تضمينى داريد؟
ب: در اين آيه صيغه خسف: فرو رفتن زمين با صيغه تمور (مى لرزد و مى جنبد) توأم آمده، اسلوب كلام چنان است كه نشان مى دهد: اگر در كدام بخش زمين خسف واقع شود متصل آن شاهد جنبيدن زمين خواهيم بود، اين جنبش هم زلزله را افاده مى كند و هم جنبش مواد مذاب درون زمين را، و اين صد در صد همان سخنى است كه امروز ساينس در رابطه به عوامل زلزله هاى زمين و مواد مذاب درون آن مى گويد.
تحقيقات علمى مشعر بر آن است كه يكى از اسباب اساسى زلزله در زمين؛ خسف و فرورفتن زمين است كه از شكستن و فروريختن قشر سنگى ~آن رونما مى شود، مى گويد: دل زمين بنابر درجه بلند حرارت در حالت غليان است، تمامى مواد و مركبات آن به شمول فلزات گداخته اند، اين مواد گداخته و مذاب با پوسته و قشر سفت سنگى احاطه شده، سطح زمين و بخش خاكى آن توسط همين قشر سنگى از بخش درونى و مذاب زمين جدا شده، هر گاه در بخشى از اين قشر سنگى بنابر فشار درونى يا بيرونى و عوامل ديگر درز و شگافى ايجاد شود و بشكند از يك سو انفجار آن باعث جنبيدن همان بخش زمين مى شود كه زير آن حادثه شكستن قشر سنگى رخ داده، از سوى ديگر اين بخش روى مواد مذاب قرار مى گيرد و موجب جنبش هاى بعدى در آن ساحه مى شود. مطلبى كه در اين آيه در رابطه به خسف و زلزله تذكر رفته؛ ساينس پس از تحقيقات ژرف و طولانى در اوايل سده بيستم به آن پى برد.
همچنان اين آيه نشان مى دهد كه خسف زمين باعث مى شود تا بخش مذاب زمين كه در حالت جنبيدن است نمايان مى شود، و اين نيز به حقيقتى اشاره دارد كه به غليانى بودن و مذاب بودن مواد دل زمين اذعان دارد.
به اين حقيقت كه قرآن چهارده قرن قبل اشاره كرده؛ دنياى ساينس اكنون و در قرن اخير به آن رسيد، امروز همان حرفى را بر زبان دارد كه مؤمنان به قرآن طى هزار و چهار صد سال گذشته زمزمه كرده اند: اگر به سوى آسمان بالا رويم با اجرامى مشتعل و سوزان شبيه شعله هاى بى دود آتش مواجه خواهيم شد، همان كه قرآن آن را (شواظ من نار) مى خواند، و اگر سعى كنيم به دل زمين نفوذ كنيم پس از عبور از قشر سرد روى زمين به تدريج به آن جا خواهيم رسيد كه بنا بر درجه بلند حرارت همه چيز در آن گداخته و مذاب اند، قرآن صيغه (نحاس) را براى آن شايسته ديده و به كار برده.