غزل

اگر دلبر به ما مي شد چه مي شد
به يك چشمك رضا مي شد چه مي شد

دو دستان سفيدش در شب عید
ز خون من حنا می شد چه می شد

اگر من مي شدم سلطان عشقش
رقيبم گر گدا مي شد چه مي شد

اگر گرد ره کاشانه ی یار
به چشمم توتیا می شد چه می شد

جفا ها دیده ام زان بی مروت
دمی بر من وفا می شد چه می شد

مرا از خود جدا هرگز نمي كرد
ز اغيارم جدا مي شد چه مي شد

دل غمديده ي بي چاره ی من
به وصلش آشنا مي شد چه مي شد

به آذانم اگر در وادي دل
نماز عشق ادا می شد چه می شد

به یک بوس و دو بوس از روی دلبر
اگر کامم روا می شد چه می شد

هزاران وعده ها بنموده با من
از آن یکتا دوتا می شد چه می شد

اگر درد دل بخشی مغموم
به ديدارش دوا مي شد چه مي شد