اندرز

لطف سخن و خلق نکو جای شرر به
آن به به جهان آن چه که آید به نظر به

از فعل دغا و دغل و فتنه و آشوب
با صدق و صفا خدمتی به نوع بشر به

از خدمت دونان که رود نام و آبرو
نانی به تعب بهتر و آبی ز سقر به

آزرده ز تأدیب معلم مشو ای جان
تأدیب معلم بود از مهر پدر به

از بهر وقار و شرف و شأن مملکت
تقویت فرهنگ و از آن حفظ هنر به

غافل مشو ای نور نظر زانکه عبادت
بادیده ی تر نیمه شب و وقت سحر به

خواهی که شوی بهره ور از عمر بخشیا
از آن چه که بر پا شود آشوب حذر به