تحرک میلیونی

روزي هنگام صحبت با فرزند محمد قسيم فهيم، از اين كه از سخنان گزافه و توهين آميز بعضی هم ولايتي هايش عقب پدرش شكايت مي كرد، در شگفت شدم؛ هرچند مردم عادی را به خاطر سردر نياوردن از عمق مسایل، مسوول نمي دانم، اما يقينم بيشتر شد كه بعضی از عواطف انسانی، تهی شده اند.

اديب فهيم حين گفت و گو بر موردي اشاره كرد كه درست نفس اين مقاله را مي سازد. او در ادامه ی شكايت از كساني كه به نام محمد قسیم فهيم و از كمك هاي پدرش همواره پروار شده بودند، به نكته اي اشاره كرد كه چه گونه عدم ملاحظه، باعث مي شود فاصله های ایجاد شده، بزرگ تر شوند.

اديب فهيم، يادآوري كرد كه بعضی با نقد پدرش، بر او مي تازختند كه باعث شد پشتون ها، سوء استفاده كنند و امتياز به دست آورند. در اين جا لازم نمي بينم در قبال این که آیا واقعاً محمد قسیم فهیم چنین خلایی ایجاد کرده است، بحث کنم؛ زیرا قراین و اسناد، خلاف آن را ثابت می کنند؛ اما مساله ای كه وامي دارد با تذكر اديب فهيم، اين مقال را وسیع بسازم، كورخواني شماري ست كه در به دنبال توام خويش، نخواسته اند یا نمی خواهند حقایق جامعه ي افغانستان را از نزديك و از طریق تماس و گت و گو با هموطنان، حل كنند.

مردم ما در 600 سال حضور مداوم سیاسی و تاریخی از سخت ترين بحران ها، نشيب و فراز تاريخ گذشته اند. قرباني هاي آنان در برابر استعمار انگليس، روس و هرج و مرجي كه ناشي از حضور همکاران بين المللي بودند، نشان داده اند كه طرد تبار ما كه در ژرفاي تاریخ ریشه دارد، آسان نيست تا آن ها را به فاصله ی چند دهه و چند سال، منزوی کنند. مردم ما يادگرفته اند در شرايط سخت، دشوار و در تنهايي هاي خود شان، چه گونه بسیج شوند و از حقوق و حيثيت خويش دفاع كنند.

پس از شهادت محمد داوود كه به گونه ای از زعامت قومي نیز محروم شديم و عملاً در گرو جريان هاي حزبي، تنظيمي و سياسي سقوط كرديم و اين جريان ها در گروه هاي چپي و راستي، بيشتر متعهد به ايديالوژي ها وارداتی بودند، مردم ما متاسفانه درگیر جوی می شوند که ظرفیت های شان را به نفع دیگران، هدر می داد.

تجاوز شوروي كه عمده ي فشار و زيان آن را پشتون ها متحمل شدند و بالاخره قرار دادن عمدي قوم ما در تقابل با جامعه ي جهاني كه دولت های سالیان اخیر، حتی در سوي بي طرف، نتوانستند ساده ترین نیاز های شان را برآورد سازند، در نتيجه، اين پيكر بي سر (جامعه ي پشتون ها)، بدون مدافع، زير آماج توهين ها، بي حرمتي ها و تجاوزاتي كه با نقاب مبارزه با طالبان، عمداً و بار ها آنان را نشانه رفته اند تا خاطرات تلخ زمان شوروي را زنده كنند كه چه گونه گروهك هاي پرچمي و ستمي، اردوي سرخ را در مناطق پشتون ها رهنمون مي شدند و به بهانه ی مخالف، با فشار، ظلم و ستم، به هستي آنان، تجاوز مي كردند.

باوجود تمام فروگذاشت ها و حق تلفي هايی كه در حق قوم ما صورت گرفتند، حضور محسوس، نيرومند و فشار مضاعف ظرفيت هاي بشري، تبار ما را به عنوان بزرگ ترين قوم افغانستان که همواره موانع را از جلو برداشته اند، اما در نبود رهبری قومي كه بتواند نماينده ي جوامع متنوع شان (دري زبان،‌ پشتو زبان، شاخه های مختلف، شهرنشين، روستانشين، تحصيل كرده، بي سواد، عامي و متشخص) باشد، راه را به دشواری طی می کنند. در اين راه، در واقع هيچ آدرس مطمئنی وجود ندارد كه داعیه ی قومی ما را در تحرک میلیونی، به مطالبات تضمین شده مبدل کند.

جريان هاي كوچك حزبي نو تشكيل، احزاب تنظيمي و كساني كه به نوعي كوشيده اند با شعار، دفاع از حقوق مردم ما را طرح کنند، در نبود پذيرش عام از سوي همه و احتراز مردم ما از آن گرايش هاي قوم محور كه آنان را در ميان ساير اقوام افغانستان، منزوي می كنند، در كليتي كه هيچ وقت و کاملاً از آنان دفاع نشده است، بی سرنوشت مانده اند.

گروهك هاي مدعي نيز پس از شعار ها و هياهو، وقتي كليت ما مطرح می شود، این حقیقت را با توجه به برداشت هاي خود شان، تقسيم بندي و در واقع وزن مي كنند. بنابراین، اگر معيار هاي توهم آنان را برآوردیم، به زعم خویش از خود می پندارند. چنین کنش هایی، مردم ما را در حاشيه ي مسايل حقوقی اقوام افغانستان، قرار می دهند.

ما براي كساني كه با توهم خویش، براي قوم ما، جا و امتياز مي دهند و آنان را در فرصت هاي حضور بيگانه، مُهر مي كنند، با وضاحت پيام مي دهيم كه پشتون ها، اجساد نيستند!

از مبدای حضور فعال سیاسی در جغرافياي منطقه، اين مردم ما بوده اند كه براي ديگران سرنوشت ساخته اند، نه اين كه در گرو لطف ديگران، هستي يافته باشند. به این دلیل، اگر احترام مي گذارند، احترام می کنیم. اگر حرمت قايل مي شوند، از ما نيز چنين خواهد رفت. اگر راستگو و گرويده ي حق استند، مردم دين مدار ما، رهرو آنان نیز می شوند، اما اگر فكر مي كنند كه با سرنوشت ما، به اجبار بازی می توانند، چهل سال اخیر، گرداننده گان را محک زده است.

تداعی خاطره ای که از یک میراثخوار تنظیمی، سوژه یافت، در فضایی که باور های تنظیمی، هنوز سیاست های افغانستان را در هرج و مرج نگه می دارند، به این جهت مهم می باشد که دست یابی گروهک هایی به قدرت، با حرص انحصار، اگر تنقید و تدقیق نشود، واقعیت هایی ما را با حذف و تحریف، کتمان می کنند. به اثر این چشم پوشی هاست که پیچیده گی مسایل، صلح و ثبات را به حسرت و حرمان مبدل می کند.

حضور پشتون ها در افغانستان، به تحرک عظیم می ماند که اگر مانع جریان طبیعی آن شوند، سدهایی را می شکنند و خورد می کنند که در آخرین آزمون تاریخی، جامعه ی جهانی را نیز با چالش مواجه کردند. اگر جامعه ی جهانی با طوالت خویش، نتوانست طبیعت افغانستان را متغیر کند، عقل حکم می کند که دشمنان ما با ستیز غیر منطقی، انتحار سیاسی نکنند.