
جامعه ي ما در نبود رهبري و زعامتي كه بتواند در كنار دفاع از داعيه ي قومي از نیاز های انساني دفاع كند، در پرتگاهي افتيده است كه از شوربختي، بُرش هاي زيادي از ظرفيت های بشري مردم، درگير تطبيق ايديالوژي هاي وارداتی می شوند و بدتر از همه براي آن ها از جان و هستي خويش مي گذرند.
پس از احياي افغانستان در مسير بيش از 600 سال، جامعه ي ما با زعامت روحانی، گاه زير چتر فرهنگيان و زمانی با رهبري و خرد مردان شمشير و قلم، اما شعور و نگرش خويش را براي حفظ منافع نیز پاس داشته است. گذشته گان، اجازه نداده اند بیگانه گان از مزاياي آنان، بهره مند شوند.
زعامت هاي ما در تاریخ معاصر با خصلت گرايش فراقومي، نه فقط نماينده ي اقوام خود بودند، بل بدون توجه بر اقتداری که منشای آن می باشند، اقوام دیگر در كسوت همکار و دستيار، موتلف و دوست، ماهيت حاكميت هاي آنان را رنگ ملی بخشیده اند.
بدبختي ها، فقط در گرو اين نيستند كه در كنار بیگانه پرستان مانده ایم، بل با تفاوت اين كه سهم ما در بدبختي ها به اندازه ي جامعه ي بزرگ و اكثريتي ما بوده است، نشان مي دهد سهامداران بزرگ، زيان های بیشتری را متحمل مي شوند.
پس از كودتاي منحوس ثور كه جریان چپ، مجرم و مسوول آن است، افراد خام، مزدور و نادان در حالي كه ميراث 600 سده یي پدران خويش را به قيمت هيچ در بازار توهين و دشنام فروختند و از حاصل آن، سقوط حاكميت هاي تره كي و امين رقم خورد و تجاوز شوروي نهايي شد، در پي آمد، در حدود 40 سال می شود كه باوجود حضور اكثريتي و بزرگ، حق ما در كشوري كه خود ساخته، پرداخته و نگه داشته ايم، تلف شده است.
كتله هاي بزرگ مردمان قرباني كه در جبهه ی مخالف كمونيستان، در حریق كمونيسم سوخته بودند، در سرزمين هاي بيگانه، براي ايديالوژي هایی نیز پخته شدند كه در ناچيزترين آن ها هم سهم ناچيزي براي منافع انساني افغان ها نگذاشته بودند.
طرف كمونيست، خود را در بهشت چپي، سهامدار ناموس ديگران مي ديد و طرف اخواني، در انتظار 72 زن بهشتي، هستي حلال و خداپسند خودش را فراموش مي كند. از تقابل دو جريان مهم بحران ها در افغانستان، اينك شاهد آن نسل مردم خویش استيم كه اگر براي شناخت و آگاهي از سرگذشت تلخ آنان نبود، پذيرفتن كساني كه كردار، تفكر و خواسته هاي آنان، بيش از آن كه منافع و حقوق انساني و قومي خود شان را تضمين كنند، تضمين بربادي مادر وطن و خيانت به ملت افغان اند، با هيچ توجيهي مجاب نمي شدیم آنان را از خود بدانيم.
اين نيز از بدبختي هاي بزرگ ماست كه در كنار مواجهه با مشكلات داخلي، بخشي از جامعه ي ما براي بدبختي هاي خود ما هزينه مي شود. مردم ما از رهگذر پذيرش انديشه ها و باور هایی كه زمينه هاي بسط تاریخی آن ها شدند نیز معضل دارند.
چهل سال پس از شهادت محمد داوود، بینش او با عبارت «ایدیالوژی های وارده»، هرچند در غرقاب سیاسی، خودش را هلاک کرد، اما به هشدار دایم می ماند که مردم ما در هر فرودی، در معرض تخریب سیاسی بنیان برافگن استند.
18 سال پس از هیاهوی ایدیالوژی های وارداتی، پشت کردن به میلیارد ها دالری که به حد تریلیون رسیدند، تمام بازیگران نمایشنامه ی مضحک مدنی را رخصت کرده است. با میلیون ها دالر و با هیاهوی بسیار، سیاه سری را به فضا فرستادند و به تعقیب آن، الگوی این فضانورد افغانی، سوژه ی صدها گزارش غربی بود، اما در پایان، چنانی که خبری شد، با پوست کردن کچالو در رستورانتی، ما را متوجه پایان فلمی کردند که باید خلاص می شد.
تهدید انحلال اردو و طفره رفتن در برابر حداقل دست آورد هایی که حداقل دست ما را باز گذاشته بودند خائنان را به راحتی اخباری بسازیم، سایه ی ایدیالوژی های وارده را در درگیری فساد سیاسی، بار دیگر روی مردم، پهن می کند.
تمام جوانب خوب و بد، دولتی و غیر دولتی را کنار می گذاریم. آیا آن چه باز مقرر کرده اند، افغانی است؟ پاسخ به تغییر 180 درجه، به سنگ مانع می خورد. 18 سال پس از عادت هایی که به حد مریضی، مردم را به آزادی خو داده اند، سفارش غذای خام و غیر صحی که یک طرفه سفارش می شود، اگر در مقال ایدیالوژی های وارده تعریف نشود، چرا گفتمانی فراموش شده است که مردم ما در آستانه ی پذیرش یک تحمیل دیگر، چه تضمین هایی برای رفاه دریافت خواهند کرد؟
کسانی که در تنازع وحشتناک 40 سال کشته دادند و می کشند، بدیعی است که دنبال دستمزد استند، اما عامه ی مردم ما که قرار است باز یک سناریوی دیگر ایدیالوژی های وارده را متحمل شوند، در کجای تعیینات اخیر، مقرر شده اند؟
از هفت ثور شوم که بالاخره ثبوت مدعای شهید داوود برای اضرار ایدیالوژی های وارده بود تا حال که 40 سال آزگار رنج می بریم، آن چه به دلخوری و آزرده گی عامه ی افغان ها منجر می شود، عدم تضمین حقوق انسانی آنان است.
می روند و می آیند، بیایند و بروند، اما محو فقر، ویرانی ها، بی کاری، مهاجرت، بی سوادی در زمینه ای که طبیعت اش در هیاهوی سیاسی دست نخورده مانده است، جزو اجندای کدام چپی و راستی، ریشدار و بی ریش است که صف بسته اند بر ما حکومت کنند، اما به مصداق پاسخ ملایان محیلی که با توهین به مردم حکومت کردند و آخرین ته مانده های اقتصادی آنان را به نام خدا، عشر و ذکات می گرفتند، با «والله خیرالرازقین»، خود را به کوچه ی علی چپ می زنند که به ما مربوط نیست!
جمهوری اسلامی افغانستان نه، امارت اسلامی!؟ چه تضمین هایی در این سناریوی ایدیالوژی های وارده برای بازسازی، آزادی های مردم، کار، استفاده از منابع طبیعی، خودکفایی، کیفیت تحصیل، رفاه و کرامت انسانی افغان هایی وجو دارد که 40 سال پس از مصایب، باید اجازه داشته باشند با تنقید اخلاقی، از گریبان ملایی نیز بگیرند که پشت قران و حدیث پنهان می شود تا بدتر از ملحد و سیکولار، سوء استفاده کند.
چپ و راست، ریشدار و بی ریش با نسخه های ایدیالوژی ها وارداتی، سرنوشت ما را به بازی گرفته اند. مردم ما در آستانه ی یک تحول دیگر، در خواب نمانند!