
نوشته ی محمد اسماعیل یون
برگردان از پشتو به دری: مصطفی عمرزی
یادآوری:
اين مقاله زماني نگاشته شده است كه در رسانه ها روي اصطلاحات مجاهد و جنگسالار، بحث هاي گرمی جريان داشتند. این مقاله در همان زمان در شماره ي 6 سال 1383 شمسی مجله ي «گوربت» به نشر رسيده است. اینک ترجمه ی دری آن در فضای مجازی نیز منتشر می شود.
***
از رهگذر سياست در افغانستان، اصطلاح «مجاهد»، بیشتر پس از آغاز بحران سياسي سال «1357»، استعمال شده است. در تمام ساليان تجاوز شوروي در افغانستان، کل مراحل مذهبي و مشروع را می پیماید. بنابراين، «مجاهد» در همان آوان، وارد قلوب مردم شده، مرتبه ي پذيرش و عزت حاصل می کند و حتي تا مرزي می رسد كه اگر مجاهدي دست به كردار غیر اصولی مي زد، مردم بر آن پرده مي افگندند و مي گفتند كه پروا ندارد! مجاهد است ... به راستي نيز ملت افغان براي آزادي و سربُلندي كشور، قرباني های بي مانندی داده اند.
اكثر تنظيم هاي ضد حكومت و كمونيسم ، هفت در پاكستان و هشت در ايران كه پيش از تجاوز شوروي، در آن كشور ها جا گرفته بودند، با تجاوز شوروي، مشروعيت جهاد را حاصل كرده اند. آن ها، رهبري جهاد را مصارده می کنند. ملت از ناچاري مجبور بود جهاد بر ضد شوروي را ادامه دهد؛ گرچه با شكم گرسنه و دست خالي، اما اين فُرصت خوبي براي تنظيم هاي سياسي نیز بود تا ميان ملت و كشور هاي مخالف شوروي، به ويژه امريكا، عربستان سعودي و ديگران، ديوار به وجود آورده، از آنان سلاح و پول به دست آورند؛ ضمناً ادعا کنند رهبري مردم از آن ماست. ما اين ملت را تحریک کرده ایم! بر اثر این مهارت، رهبران تنظيم هاي سياسي- نظامي، در تمام جريان جهاد، شان و شوكت خوبي را سپري كردند.
هنگامي كه لشكر شوروي از افغانستان خارج شد، مشروعيت جهادي آهسته آهسته كمرنگ می شود. آن دسته ها و رهبران تنظيمي كه پيش از اين، هر كردار جايز و ناجايزی را مشروع مي دانستند و جذبه ي مذهبي آنان بر تدبير سياسي چيره بود، با چالش های سختی مواجه شدند. منطق سياسي رهبران، بسيار ناتوان و از روند پس از جنگ، بسيار عقب مانده بود.
پس از خروج لشكر شوروي، جنگ های مذهبي و سياسي افغانستان، آهسته آهسته تبدیل به جنگ های سياسي و قومي شدند. اين وضعيتي بود كه اكثر رهبران جهادي از قبل روي آن فكر نكرده بودند. حمايت جهاني جهاد نيز آهسته آهسته كاهش مي يافت. خطوط جبهات ناتوان مي شدند. آنان براي اخذ قدرت، اين سو و آن سو، ائتلاف ها و سازش هاي آشكار و نهان فراتر از ارزش هاي مذهبي، ايجاد مي کردند.
شماري از دسته هاي جهادي و شبه جهادي، در پي سازش با تعدادی از دسته هاي الحادي و قومي كابل برآمدند. چنان چه اين تلاش ها بر ضد منافع ملی بودند، در عوض مشروعيت، نفرت عام را برانگيختند.
تنظيم هاي مختلفی از راه سازش و ائتلاف بر كابل حاكم شدند. توام با آن آتش جنگ نامشروع در كُل كشور گسترده شد. در هركجايی تفنگسالاري برقرار شد. اوضاع چنان پيچيده شدند كه خطر تجزيه ي كشور پيش آمد. ملت از اين وضع به بيني رسيد و سخن به مرز انفجار كشيد. ارزش هاي گذشته ي جهادي، رنگ و كيفيت خويش را از دست دادند. به جای اصطلاحات سياسي و مذهبي گذشته، نامگذاري هاي جديدي چون قوماندان (فرمانده)، مسلح، تفنگسالار، اشخاص غير مسوول، جنگ طلب وغيره به ميان آمدند. از عوامل اصلی اين نامگذاري ها، بینشی بود كه مجاهد ديروزي بر اثر کردار امروزی، شناخته نمی شد.
از رهگذر معنوی، مجاهد و جهاد، مشروعيت خويش را از مبارزه با تجاوز بيروني به دست مي آوردند، ولي اکنون در هركجایي جنگ هاي ذات البینی آغاز يافته بودند. تفنگ، استفاده مي شد. جنگ، معني ديگری نداشت. اين ها هوس هايی براي قدرت بودند. چنان چه شكل جنگ تغيير يافت، به همان گونه اصطلاحات و مفاهیم جنگ نيز تغيير يافتند.
بعضی از دسته ها و افراد ديروزي مجاهدین كه درگير جنگ های جدیدی شده بودند با اصطلاحات نو، به سختي مخالفت مي ورزيدند. آنان مي كوشيدند شمشير مقدس گذشته، امتيازات و كردار هاي نامشورع كنوني را مشروعيت بخشد. از بركت شمشير گذشته، گناه كنوني خويش را ناچيز و بخشوده می نمایاندند؛ ولي متوجه نبودند كه پيشه ي ديروزي، هرگز جاي كسب كنوني را نمي گيرد و يكي به جای ديگری به كار نمي روند. به گونه ي مثال فردي كه در گذشته نانوا بود و بعد خبازي را كنار گذاشته و به قصابي آغاز می کند، مشمول صفت سابق نمی شود؛ زیرا او را قصاب مي شمارند. این مثال در باره ی دسته اي از مجاهدان نيز مصداق مي يابد.
كسي که جهاد مي كرد و خودش را با تمام اصول جهادی همسو كرده بود، مردم به او مجاهد مي گفتند، ولي وقتی همين مردمان، پا را فراتر از گلیم خویش گذاشتند و به كار هاي ديگري دست زدند، مردم، اصطلاحات ديگري را در مورد آنان به كار بردند كه موازي با كردار آنان بودند.
اگر كسي برای خودش، اما جهت اذيت مردم، مسلح می بود، به او تفنگسالار خطاب مي كردند. اگر كسي پاتك (قرارگاه سر راه خود سر) داشت، براي او اصطلاح پاتكسالار به كار مي رفت.
حقيقت اين است كه روگردانيدن كساني از موضع جهادي به موضع نامشروع تفنگسالار، يك روند بود. هر فردي كه در اين روند شامل مي شد، نام هاي دومي را از آن خويش مي كرد.
در هنگام زمامداري طالبان، تفنگسالاران و پاتكسالاران، يكسره و در هر گوشه ي كشور محاصره شدند؛ ولي بر اثر يورش نظامي امريكا، رهبران تفنگسالاران بار ديگر حيات يافتند. آنان در بخش های سياسي و نظامي، بار ديگر و بُلندتر از فهم و ظرفیت شان، به امتيازاتی رسیدند. ملت از همان آغاز با چنین بديل طالبان، خوشنود نبودند؛ ولي نيرو هاي امريكايي و جامعه ي جهاني، بر خلاف آرزوي های مردم، تفنگسالاران را با امتيازات فزون نوازش دادند.
در سالیان گذشته، اصطلاح نظامي جنگسالار، تاثيرات و معنانی فزون سياسي را از آن خويش کرده است. همه، جنگسالاران را نكوهش مي كنند، اما جنگسالاران هيچگاه چنين اصطلاحي را برای خود شان نپذيرفته اند. آنان كاربرد چنين اصطلاحی را براي مجاهدین، توهين مي دانند.
اين كه اكنون چه كسي جنگسالار و چه كسي مجاهد است، پيش از اين به گونه ي ضمني تبصره شد، اما چيزي كه حقيقت دارد، اين است كه جنگسالاران در افغانستان وجود دارند؛ هم در دولت و هم بيرون از دولت. جنگسالاران رسمي و غير رسمي، هر دو وجود دارند.
اصطلاح جنگ سالار نيز بايد به گونه ي دقيق به كار برده شود. اگر كسي به مجاهد، جنگسالار بگويد، بدون شك ظلمي در حق مجاهد بوده و گناه است؛ ولي اگر كسي به جنگسالار، مجاهد بگويد، ظلم و گناه فزون تر مي باشد.
در واقع اگر كسي با زور تفنگ، امتيازاتی بیش از فهم و سهم اش دريافت مي كند، جنگسالار است؛ ولو در گذشته هركسي بوده باشد؛ سپيد يا سياه، مجاهديا غير مجاهد.
در تعريف جنگ سالار، خوبي ها و زشتي هاي گذشته، قابل سنجش نبوده، بل كردار كنوني او قابل محاسبه است. زشتي هاي كنوني در برابر خوبي هاي گذشته، چنان معني مي دهند كه به جای ادويه ي واقعي، ادويه ي تاريخ گذشته تجویز کنیم. داکتران می دانند كه ادويه ي تاريخ گذشته، چه قدر زيان آور است.