نوبت خنده

«ابتذال سیاست ها» در افغانستان با مجریان ناکام، بی کفایت، وابسته و اهل غرض، مقوله ی دانش سیاسی را زیر سوال برده است. باخت چهل ساله، جناح سیاسی را به جهال سیاسی مبدل می کند. ویرانی های گسترده، بی خانمانی مردم، قربانی های بی شمار و مهاجرت های میلیونی، ثابت می کنند که پس از هفت ثور، زمینه ی سیاسی افغانستان، چه قدر آلوده است. حالا بحث از سیاست و سیاستگر، بیشتر به نمایش و سرکسی می ماند که گویی از سوی مضحک ترین بازیکران کمیدی، اجرا می شود.
در تبادل و تقابل کار مدنی، حجم بزرگی از ادبیات انتقادی وجود دارد که تقریباً به همه می رسد. سهم سیاست و سیاستگران، بخش قابل ملاحظه ی این ادبیات را می سازد. مضحکه ی سیاسی و سیاستگر در افغانستان، وارد مرحله ای شده است که اگر چهره های دلگیر، مکرر شوند، در شعاع این بی زاری، دیگر جدی تلقی نشوند.
سخافت کردار با بیان گفته های تکراری، پوچ، دور از خرد و غیر معقول، وجاهت سیاست و سیاستگر را به حدی کاسته است که قرار گرفتن در سطح تشخص سیاسی، به معنی ناچیزترین هویت اجتماعی، تلقی می شود.
زخم ناسور ملت و مملکت با تمثیل جناح هایی که تقریباً چیز نوی برای گفتن ندارند، مردم را غافل می سازد تا بی خیال شوند که از خیلی سال هاست که باید زمام امور وطن، کاملاً تعویض شود.
دلگیری مردم از برنامه های ناکام و شخصیت های بی حیثیت، وابسته، بی سواد و مدعی، مقوله ی سیاسی را از حیث وزن، به زمین می زند. دیگر هیچ طرح و هیچ طراحی که در موضع سیاست تعریف شوند، چنگی به دل نمی زنند. آهسته آهسته عادت مردم در نواخت تکرار ناکامی های سیاسی و سیاستگران ناکام، به دید پستی می رسد که در شوخ طبعی های مردم، شاید نوترین مقوله در سیاست های افغانستان، رشد ادبیات هجو، تمسخر، طنز و ریشخند باشد.
ادبیات رنگارنگی در میان مردم ما تبادله می شود که بخش بزرگ آن را شوخی های سیاسی می سازد. در این میان، باسوادتر ها با قلم فرسایی در شعر و نثر، تخلیقاتی می کنند که گاه در قوت بیان و نوشتار، ارزش حفظ دارند. مردمان عامی در معمول ترین شیوه ی تفریح، فکاهی می سازند که اگر کسی روزی همت کند، شاید مجموعه ای که از 7 ثور تاکنون روایت می شود، در زبان پشتو و دری، یک فرهنگ جالب و جامع شود.
در زمان حضور اتحادشوروی در افغانستان، مردم ما به ریشخند، فکاهی ساخته بودند که «روزی یک افغان، یک امریکایی و یک روسی در طیاره نشسته بودند. مرد امریکایی، ساعت اش را دور می اندازد و می گوید که از این در کشور ما بسیار است. مرد روسی، نان سیلو را دور می اندازد و می گوید از این در کشور ما بسیار است، اما مرد افغانی، روسی را بیرون می اندازد و می گوید از این در کشور ما بسیار است.»
سخافت سیاست ها در افغانستان و تکرار چهره های ناکام، به ریشخند و تمسخر مردم ما، سمت و سوی دیگر داده اند. شبکه های اجتماعی با انتقال خصوصی ترین خواسته ها و پرداخته ها، منابع متنوعی شده اند که در کنار بازارزده گی و ابتذال آن ها، ذهنیت های مردم با ریشخند به عوامل سیاست در افغانستان، به تنوع و ابتکار نیز برسند.
روز های هشت ثور و هژده ی سنبله، تجمع مرض داران مدنی، اعتراض فرصت طلبان معلوم الحال و راهپیمایی ولگردانی که به مفهوم سیاهی لشکر، در کوچه و بازار پخش    می شوند، بهانه ها و سوژه های وافر برای شوخ طبعانی شده اند که در نوبت خنده، بهتر از خوب ترین انتقادات قلم به دستان چیره دست، افشا و رسوا می کنند.
جنبش به اصطلاح رستاخیز تغییر، ولگردان بی کار در خیمه ها و افراد مسلح اوباش، ذوق شوخ طبعان را سیراب کردند و این سوژه ها، باعث شدند مسخره گی، ریشخند و فکاهی،  چهره ی چند مفتخوار افغان ستیز را بدتر از آن کند که بودند.
شعری از شاعری با نام و تخلص ضیاء سائل، جنبش به اصطلاح رستاخیر تغییر را بررسی کرده است:
باز شد کابل پریشان از گروه لنده غر
 مردم بی چاره حیران از گروه لنده غر

چورکردند ملک ما یکبار در نام جهاد
 باز یک جا گشته گرگان از گروه لنده غر

ملک ما ویران و مال مملکت تاراج رفت
 این وطن شد نا بسامان از گروه لنده غر

سیر شد یک باره جمله از خیانت در وطن
 باز مردم نابسامان از گروه لنده غر

راه پیـمایان جانی اسـلـحـه انـدر بغـل
 در لباس میش گرگان از گروه لنده غر

راه بنـدان سرک هـا کرده اند روی ملـت
 در سرک خیمه نمایان از گروه لنده غر

خاینان همچو ضیاء مسعود و عطا و لطیف
 ساخـتـه بـنـدارِ دزدان از گروه لنده غر

یک گله گرگان پنجشیر تیز دندان کرده اند
 آمـده کارتـهء پـروان از گـروه لنده غر

بر سر ضیاء و پدرام نشهء شاهی زده
 هست پشتیبان ایشان از گروه لنده غر

بسته اند از بهر ویرانی و چور این ها کمر
 می شود این شهر ویران از گروه لنده غر

باش یکجا با وطنداران پاک و صادقت
هموطن باشی گریزان از گروه لنده غر
این شعر با قافیه ی «لنده غر»، ثبت اوراق زرین تاریخ «لنده غر ها» خواهد شد.

وجیهه و فرید رستگار، دو هنرمند خوب مایند که سال ها با اجرای آهنگ های زیبای دری و پشتو، مردم را شادمان کرده اند. خانم وجیهه، آهنگ زیبایی دارد که با لهجه ی خوش هزاره گی زبان دری (دری هزاره گی) اجرا کرده است. آهنگ «لورلی لورلی    باچه ی مه، آی نور دو دیده ی مه» را کسانی که شنیده اند، پسندیده اند.
هنرنمایی سیاسی محمد محقق در ایران و اعتراض مردم بر او که چرا با تایید سیاست های آخندان ولایت فقیه، حساسیت های ضد اقلیت اهل تشیع در افغانستان را بلند می برد، در گسترده گی تقبیح و نقد منعکس شد. تقریباً بیش از یک هفته، رسانه ای یافت نمی شد که حال آقای محقق را نگرفته باشد. چند روز قبل، تخلیق یک شوخ طبع دیگر، به سراغ آقای محقق می رود و با مثالی که در بالا خواندید، اجازه نمی دهد در بررسی تاریخ سیاسی این سال ها، دوسیه ی یک مدعی دیگر، فقط خسته کن و ملال آور شود. شاعری از شوخ طبعان عامی (متاسفانه نام اش را نیافتم)، به سیاق شعر آهنگ هزاره گی خانم وجیهه، محمد محقق را نشانه رفته است. پیشنهاد می کنم، اگر آهنگ هزاره گی خانم وجیهه را نشنیده اید، این شعر را نخوانید. لطف خوانش این شعر در آن است که لطف دری هزاره گی آهنگ وجیهه را شنیده باشید. به هر حال، در دنیای ملال آور سیاست ها در افغانستان، نوبت خنده، دیری ست که بی قراری می کند.
شعر تاریخی «لورلی لورلی باچی ما»، تقدیم تاریخ می شود.    
 
لورلی لورلی باچی ما 
ای نور دو دیدهء ما

باچی از مو کلان شوه 
سرخم پیش ایران شوه 
جنرال فاطمیان شوه 
آفت به مسلمان شوه
روان به چمکران شوه 
قاتل عراقیان شوه
پیسایش فراوان شوه
نان ما در روغان شوه

 
باچی از مو کلان شوه
والی بامیان شوه 
سرباز امام زمان شوه 
امام زادهء پغمان شوه 
کلان پارلیمان شوه 
شامل د ستارهء افغان شوه 
سینه زن جهان شوه 
نالان و سرگردان شوه

 
باچی از مو قابیل شوه 
تکیه خانه شامیل شوه 
بام های ما کاگیل شوه 
لنده غر کابیل شوه
کلان چو جرثقیل شوه
پاچایش هر روز قیل شوه 
موراد دیل حاصیل شوه

 
باچی از مو معین شوه 
سوار د کوروزین شوه
روان سونِ پایین شوه
باج گیر آن و این شوه 
شب و روز در کمین شوه 
مبایلش سنگین شوه 
فیسبوکش هم رنگین شوه

 
لورلی لورلی ...