
طی کوشش های زیاد، از آدرس ها و افرادی گفته و آورده ام که در این نوشته با قید موکد، بار دیگر هشدار می دهند، فساد فکری جریان هایی را دست کم نگیریم که حالا به حد رونمایی می رسند.
اخبار توهین ارزش های ملی را به نام آزادی های تعریف نشده، توجیه می کردند و از مسوولیت های شانه خالی کردند که شمار دیگر با توهین به مقدسات اسلامی، در کشور های خارجی، حیثیت و آبروی میلیون ها مسلمان را می برند.
آنارشیسم فکری ناشی از بی توجهی، وارد مرحله ای شده است که دیگر با هیچ نامی نمی شود در برابر آن ها خاموش ماند. کسانی که در پی توجیه اند، بدانند که برخورد آنان در پیامد ناگواری ها، مسوولیت های بیشتری را متوجه آنان می کند و در این نوبت، مُهر خاین و خائف، به کسانی می خورد که در رده ی به اصطلاح چیزفهمان و فرهنگیان، از هراس از دست دادن معاشات دالری و کُرسی های سودآورد، نه خود کاری کردند و نه کسانی را گذاشتند که فی سبیل الله و برای افغان بودن، عمر و سرمایه ی خویش را هزینه می کنند.
خوشحالم که با افتضاح دیگر، مُهر تایید بر آن افشاگری های ما می خورد که حتی در وجود حقانیت آن ها، به حد متعصب، بهتان خوردیم. موضع ما با وضاحت شف نی شفتالو، بسیاری را آزرده می کرد تا در حس عاطفی آن، ماهرانه جلو روشنگری هایی را بگیرند که روزی بر اثر زور قلم آن ها، حتی روی به کج بحثی آوردند تا به خاطر چند نمونه ی در حد چند نفر، اما به این حقیقت اعتراف کنند که سطح رضایت از این آدرس ها، آن قدر بلند است که فقط چند نفر مخالف حسود و کم ظرف می یابند.
در بحث جایز الخطا، از ضعف های خود چشم پوشی نکرده ایم، اما نه به این معنی که پس از سال ها کار، در پخته گی ثمر، از خودشناسی عاجز بمانیم. حمایت و لطف هموطنان به جایی رسید که در این مقام، اعتماد به نفس فرهنگی، ده ها جریان خودجوش را معرفی می کند که همه روزه بر اساس مسوولیت های وجدانی، بدون ذره ی خدشه از بی توجهی خاینانی که دشمنان این ممکلت را میلیونر ساختند، اما از چاپ یک جلد کتاب روشنگر ما، طفره می روند، به جایی برسند که اگر نوبت ما شد، گذشته ی اخلاص به مردم، نشان می دهد کاملاً به خیر مردم است.
جُسته و گریخته درباره ی تحرکات نو افغان ستیزان سقوی، ستمی و منکراتی های جدید، چیز هایی نوشته بودم، اما آن چه در این جا می پردازم، بخشی از اسنادی ست که اوج رسوایی افغان ستیزان داخلی را نشان می دهد.
جمعیت فکر، تشکلی از تنظیمیان جمعیتی- شورای نظاری ست که بالاخره پس از نیم قرن بازی دوگانه، اقدام به اتحاد علنی کرده اند. این تشکل با ابتکار پسر مقتول محمد علم ایزدیار (سالم) به وجود آمد و یکی از نخستین اجتماعات آنان را در سالون میوند که دفتر استیجاری انتشارات میوند از ریاست فارمسی بود، دیده ام. کوشش های این جریان فکری با افراد شناخته شده ای چون عبدالحفیظ منصور و مجیب الرحمن رحیمی، با حمایت کامل قومگریان به اصطلاح اخوانی و ستمی، به منظور بسط گرایش های مذموم قومی است. این اجتماع با شکستن خط های سرخ ایده وی شان که در اقع وجود نداشته است، می کوشند به نام منافع قوم، از واقعیت هایی طفره بروند که در جامعه ی کثیرالقومی افغانستان در گره های محکم دین و ایمان، استحاله ی قومی و رشته های عمیق فامیلی و خویشاوندی، تثبیت شده اند. در واقع اگر نفس گرایش های حزبی، سازمانی و مدنی ما عاطفی، انسانی و اخلاقی نباشد، جداسازی قومی در افغانستان، بسیار خطرناک و کشنده می شود.
امتزاج مردم و گسترده گی حضور آنان، تقریباً کمتر ولایتی در افغانستان را نشان می دهد که کسی ادعا کند از یک قوم یا چند قوم باشد. البته اکثریت قومی در حوزه های شرقی، جنوبی، غربی، شاید به نفع قوم کلان باشد، اما همه گیر بودن حقیقت این که از تمام اقوام در تمام ولایات وجود دارند، نه فقط واقعیت بشری عظیم افغانستان است، بل این تنوع باعث می شود احزاب افغانی بدون تنوع قومی، نتوانند به جایی برسند که احزاب جهادی یا جریان های چپی و راستی با عضویت تمام اقوام، شانس اعتماد و اعتبار در میان مردم را بیشتر می کردند.
کوشش های جداکننده، منجر به انزوا می شوند. بنابراین، حرکاتی که باعث ایجاد فاصله شوند، با توارد زیان های اجتماعی، بیشتر به منظور فساد سیاسی اند. شعار های فدرالی یا تغییر نام ها، نمونه های بارز چنین فسادی اند. به این اساس، شناخت از زشتی هایی که سلامت کُل جامعه را آسیب می زنند، خود به مولفه ی مهم در جهت اصلاحات، مبدل می شود.
کتاب «سنگ های آسمانی»، تالیف یک عالم محترم ولایت کجکن (پنجشیر) است. آشنایی من با این کتاب و مولف اش، زمانی میسر شد که بر اثر روش منفی، زشت و عقده مندانه ای که در برخورد با نخبه گان صورت می گیرد و بیشتر از زیان، منجر به مفاد می شود، مولوی عنابی را معرفی کرد.
چریک های ستمی، سقوی و باند شر و فساد با هیاهو در دنیای مجازی، حکم تکفیر عالمی را صادر کرده بودند که با نشر کتاب «سنگ های آسمانی»، نقاب خاینانی را عقب زده است که به نام کار مدنی و فرهنگی، اما به شدت در پی وارد کردن زیان های عظیم اجتماعی، ملی و اسلامی به کشور اند.
بلافاصله به کتاب فروشی سعید (ناشر کتاب سنگ های آسمانی) رفتم و جلدی از کتاب جنجالی را خریداری کردم. وسوسه، اجازه نمی داد در مطالعه ی کتاب، تاخیر کنم. تورق صفحات کتاب، خیلی زود به مفاهیمی رسیدند که با احاطه به مسایل ستمی گری می دانستم، قبلاً در خلوت های خویش، چه قدر آرزو داشتند، میکروب های فکری شان وارد اجتماع شود.
تعمیم مفاهیم غلط فرهنگی، تواریخ جعلی و پشتیبانی از برنامه هایی که با کمترین دلیل نیز در جوار ارزش های افغانی، مفید نیستند، در پیدایش جریان هایی انحرافی از جمله ستمی گری، موثر اند. اگر باعث زحمت کسی نمی شود، مراجعه به تفاسیر تاریخی و انتشارات ستمی گری، نشان می دهد، سیاست های فرهنگی دولت های افغانستان با قبول خزعبلات آریانا، خراسان و برداشت های نادرست به منظور استخراج مفاهیم دلخواه از زبان شناسی، خلای تاریخی را که به نظر من، پیش از افغانستان، واحد های بی نام است (به مفهوم سیاسی)، با نام های بی معنی و سخیف آریانا یا ایران، عملاً به دست آویزی در برابر افغانستان و عمق تاریخی آن قرار می دهند. از این رهگذر، وجود نشریات باطل با تورید نشریات فارسیسم، در رسوب این تفکر کمک کرده است که افغان ستیزان با سوء برداشت ها و آن چه از جعلیات ساخته اند، با مجموعه ای از افکار و اندیشه هایی مجهز باشند که با «ایسم» ویژه ی خودشان، اکنون کاملاً وارد مرحله ی جدیدی شده است.
من به سعی خودم، کتبی منتشر کرده ام که هرکدام جدا گانه، مولفه ها و مقولات ستمی گری را زیر سوال می برند. کتاب «آریاییسم»، یکی از خوب ترین این کتاب ها بود که توهم این جعل را شکست.
کتاب «سنگ های آسمانی»، نقد نظریات، بیان، عملکرد و معرفی مجموعه ای ست که خوب ترین نام آن در افغانستان، ستمی گری می شود. جمعیت فکر، به نام جمعیت فکر نو، شیخ یحی عنابی را واداشته است، پرده از رسوایی هایی بردارد که در خلوت های همولایتی هایش، همانند گذشته ی ستمی گری، در کنج و کنار روستا ها شکل می گیرند و با بسط در شهر ها، باعث فساد فکری و اجتماعی می شوند.
مولوی عنابی در کتاب «سنگ های آسمانی» می نویسد:
«نویسنده نباید به حیث یک ملای سنتی و حقیقت پال که به یقین عمل می کند، نه به روایت راوی، مانند دوست نزدیک رهبر فکر نو و آن هم مجوسی گرا، به چنین افشاگری دست می زدم و نباید در امورات احوال شخصی رهبر فکر نو تشبث و مداخله می کردم، لاکن مجبور شدم، زیرا اگرچه من (نویسنده) به تایید هر دو گروه علمای وهابی و حنفی، سرسخت حنفی استم، ولی در عین حال علمبردار مکتب توحید و سنت در منطقه و یکی از خادمان پُر آوازهء آن گروه مبارز و سنت گرا می باشم.»
رسوایی های فکری جمعیت فکر که به حد انتشارات آزاد رسیده است، همولایتی آنان را ناگزیر می کند با افشاگری ها، کسانی را معرفی کند که از حد گذشته، وقیح شده اند. هراس از رویکرد آن بخش ستمیان که با نقاب ریش و دستار، خوب تر عمل کرده اند و در حالی که در برابر اسلام و افغان، تعصب می ورزند، می تواند اضطراب امثال مولوی عنابی را بیشتر کند که می بینند انحراف فکری، به جایی رسیده است که گروهک فاسد، با توهین، زشتگویی و به اصطلاح نقد، از امتیازی محروم می شوند که به نام «جهاد و مقاومت ملی و اسلامی»، آنان را در سیستم، تحمیل کرده است.
در واقع نقد ارزش های اسلامی و افغانی، کسانی را ضربه می زند که از لطف تاریخی آن ها، حالا به نام مجاهد و مقاوتگر، نان می خورند.
مولوی عنابی می نویسد:
«... هیچ یکی از دانشمندان و اهل قلم در این راستا از مخالف خود به القاب پست و توهین آمیز تعبیر نکرد، متاسفانه که شما در نشریهء هواداران خود، این عمل شرم آور را مرتکب شدید. از علمایی که بالای شما انتقاد دارند، به «زنگیان مست و خرانی» که از بالای منابر انگ می زنند و بر مردمان رنگ می بندند، یاد کردید و می باییست که نمی کردید.»
اسلام ستیزی جمعیت فکر، که مولوی عنابی به نام جمعیت فکر نو، انتقاد می کند، به حدی اشمئزازآورده شده است که او را نگران می کند تا با دعوت مردم، در برابر فساد آنان هشدار دهد:
«خطاب دوم بر چهره های با احساس کشور: هر آن برادر مسلمان که دلش بر دین می سوزد و بر ایمان خویش اهمیت می دهد و ارزش قایل است، باید بداند که دکتوران در جمعیت فکر نو، بر نسخ شریعت محمدی تجمع نموده و به برداشتن احکام اسلامی از جامعه، آماده گی می گیرند.»
مولوی عنابی با نشر کتاب «سنگ های آسمانی»، ما را به آدرس هایی نزدیک کرده است که تاکنون فقط از ظاهر و سبک آن ها می شناختیم. فساد فکری نو با تحریف دین، از فحوای کتاب «سنگ های آسمانی»، باعث شده است، مولوی عنابی با برجسته نمایی کفرگویی ها، توهین و فرهنگ سازی های ضد امت محوری اسلامی، افرادی را معرفی کند که با بیان و عمل، موضع افغان ستیزانه ی آنان را به خوبی می شناختیم.
از کتاب سنگ های آسمانی:
«این که رهبر فکر نو می گوید در مدارس، افکار وهابیت تدریس می شود، آن چه آموزگاران در مدارس پاکستان به نام حنفیت فرا می گیرند، وهابیت است، اگر چه آموزگاران بدان اعتراف نمی کنند، همان گفتنی است که بخش فرهنگی رادیو های کشور ایران، آن را پخش و نشر می کنند و رهبر فکر نو از داخل جامعهء به اصطلاح سنی مذهب ها، آن را اشاعه می کند؛ لذا ما بر او آفرین باد می گوییم- به خاطر این که او به مذهب تشیع خدمت می نماید. اگر گفته شود که چرا؟ و برای چه رهبر فکر نو به تشیع، چنین خوش خدمتی می کند، پاسخ این است:
بخاطر این که از سوی ایشان تمویل می شوند؛ پس می باید که شکر شان را ادا نمایند. اگر سوال شود که که سند در این راستا چیست؟ در پاسخ باید گفت سند، قول یکی از دوستان نزدیک رهبر جمعیت فکر است که او از همکاران رهبر فکر نو در طبع و نشر «هفته نامهء مجاهد» بود. ما در جمع دوستانی که با وی در منزل او نشسته بودیم، برای مان حکایت نموده گفت: ما از ایرانی ها در هر ربع سال، مبلغ بیست هزار یورو، پول می گرفتیم، اما در عوض این که آن را در بین کارکنان هفته نامه توزیع نماییم، رهبر فکر نو، آن را تحت الجیب می کرد. عمل موصوف سبب شد، ما کار «هفته نامهء مجاهد» را ترک بگوییم و هفته نامه از نشر باز بماند.»
«هفته نامه ی مجاهد»، ارگان نشراتی جمعیت اسلامی است. کارکنان و مشی نشراتی این نشریه را همه می شناسند. من نمی خواهم از تلویحات مولوی عنابی، به صدور آدرس ها بپردازم، اما آن چه مهم می نماید، تغییر موضوع کسانی ست که پس از سقوط امارت اسلامی طالبان، برای رضایت خارجی، از شان و مفخراتی می کاهند که در واقع در گذشته نیز مصنوعی داشتند.
مولوی عنابی از تغییر عملکرد به اصطلاح اسلامگرایانی در تعجب است که در گذشته به نام دین، هرچه می خواستند انجام می دادند:
«... از زن ستیزی، توبه کرده است. اکنون می خواهد منحیث مدافع حقوق بشر، چون سیما ثمر، وارد صحنهء سیاست شود و با رهبر جهادی، استاد سیاف، درگیری هایی بر سر خلافت و ثقافت داشته باشد، ولی از فکر من، روباهی را که رهبر فکر نو می خواهد شکار کند، امریکایی ها ده سال پیش، پوست او را کنده اند و فریب این نوع ادعا ها را نخواهند خورد.»
کنایات، اشارات و انتقادات مولوی عنابی، بسیار به جا و در تداعی تاریخ، کسانی را دربرگرفته اند که در واقع با هراس از امت محوری اسلامی، می دانند تا زمانی که عالم واقعی، محراب و منبر برپا باشد، جداسازی در جامعه ی بسیار اسلامی افغانستان، هیچ قومگرای دیوانه را اجازه نمی دهد، مردم از شان انسانی در تنوع اقوام، به اصل تفکیک و تشخیص مکتب هایی سقوط کنند که مثلاً با مقوله ی «آریایی»، جهان را زیر و رو کردند تا به نام نژاد برتر، استعمار اروپایی را توجیه کنند و اما قرن ها پس از آن، پس مانده ی این تفکر، مردمان فقیر جهان سوم را به جان هم انداخته است.
مولوی عنابی با عتاب به اعضای جمعیت فکر، خاطر نشان می کند:
«سوال سوم: شما خودتان تا چند قبل، مخالفین دیموکراسی و ناقضین حقوق بشر را فعالین اسلامی و انتحار را شرعاً مجاز و انتحاری را فدایی می گفتید. در «هفته نامهء مجاهد» که به مناسبت سالگرهء قهرمان ملی کشور، مورخ 18 سنبلهء سال 1382 به طبع رسیده بود- نوشتید: علمای پنجشیر به قهرمان ملی، جواز خودکشی را داده بودند. پس چه شد که خودکشی اکنون از نظر شما حرام قرار گرفت و افراطی شد.»
«این که رهبر فکر نو می گوید وهابی های حنفی نما، تندرو هستند و انفجار را جواز می دهند، در پاسخ باید گفت مگر برادران فکرنو تا چند روز پیش، تندرو نبودند؟ مگر ایشان خودکشی را بر قهرمان ملی در دورهء جهاد، جواز نداده بودند؟ پس نباید که از قول خود منکر شوند و با اِزار و پیراهن داخل چشم مان شوند، به خاطر این که همین اکنون سند شان در اختیار مان قرار دارد.»
«مگر نظامی که برادران فکر نو، بخش فرهنگی او را پیش می بردند، انفجار را جایز نمی گفتند؟ مگر آن ها به ده ها مخالف خودشان را با انفجار از بین نبردند؟ مگر ایشان زندان های شخصی نداشتند که مردمان بی گناه را مطابق میل خود در آن ها نگه داری می کردند. مگر محاکم صحرایی نداشتند که بدون ارایهء دعوا و دفاع، متهمین را حلق آویز می نمودند. مگر برادران فکر نو، گاه گاه مشاوران نظامی نداشتند که توسط مین های ساخت کشور ایران و روسیه، پُل های عام المنفعه را یکی قبل از صرف چای صبح و دیگری را بعد از صرف چای صبح، انفجار می دادند.»
«من (نویسنده) می گویم خدا جل جلاله، بی انصاف را انصاف نصیب بکند تا او قضاوت کند که اشرف غنی خوب است یا مجاهدی که با تراش ریش و یک صد و هشتاد درجه انحراف فکری نو، غرب گرا شده است؛ دخترکش با پسران در یک چوکی دانشگاه می خواند، خانم اش در جمعیت هلال احمر، وظیفه گرفته است و با چهرهء تازه و برهنهء خویش به دل های جوانان در محافل و به دل های قشر محروم از طریق عبور جادهء کابل- پنجشیر، پرازیت و فتنه پخش می کند.»
بسط افکار فاسد، نه فقط به منظور گمراهی مردم و سرایت بیماری اجتماعی، بل هدفی ست تا با آلودن جریان های متداخل در نظام که امکانات دارند، از توانی مستفید شوند که با هزینه های مالی و امکانات، می توانند زمینه ی عملی جداسازی و زیان را میسر کنند. مولوی عنابی از توجه جمعیت فکر به رهبران جهادی، تعجب می کند:
«من نمی دانم که در این، چه رمزی نهفته است که رهبر فکر نو، سخنان ضد شرعی خود را یا در صورت اشتراک با احمد ولی مسعود صاحب مطرح می کند و یا هم مستقیماً آن ها را به وی نسبت می دهد؛ چنان چه او در هفته نامهء مجاهد نوشت: احمد ولی از زبان آمر صاحب حکایت می کند که نصرانی ها هم بداخل جنت می شوند. آمر صاحب می گفت، این شده نمی تواند که یک مسلمان بد عمل به جنت برود، نه یک نصرانی که اعمال شایسته دارد.»
سیاست فرهنگی حاکمیت سقاوی دوم و حامیان احزاب فاسد اقلیت ها، با آن چه از نمایشات تاریخی، ثقافتی و به اصطلاح مدنی راه انداخته اند، این شک را به یقین نزدیک کرده است که گرایش به قبل از اسلام، در ساخت نوعی از اندیشه ی فاسد، کمک می کند که در تبیین جعلیات تاریخی اش، تنها خودم چندین جلد کتاب (آرکاییسم = نقد باستان شناسی، مُنحنی تاریخ = نقد جعلیات هخامنشی، آیین های سخیف = نقد ادیان زردشتی، مزدکی، مانوی، زمانی که مفاخر ناچیز می شوند = نقد مجموعه ی تاریخی عتیقه، نگرش نو، بر شاهنامه و فردوسی= نقد فردوسی و شاهنامه و کتاب آریاییسم= نقد پدیده ی آریایی)، منتشر کرده ام.
مولوی عنابی با شمردن معایب جمعیت فکر، گرایش های آنان را مذموم می داند و در قیاس به نتیجه ای که از این کتاب می تواند حاصل شود، چنین تلخیص می دهد:
«من (نویسنده) می گویم ای کاش رهبر فکر نو که پشت دُم گاو نرفته بود، پشت عرفان ابن عربی هم نمی رفت. برای او این کفایت می کرد تا نماز های پنجگانهء خود را در مسجد و به جماعت می خواند؛ زیبایی و شهرت نیکی را که از اسلام گرایی، طرفداری از مجاهدین و قوانین سخت گیرانهء دورهء جهاد در هفته نامهء مجاهد، کسب کرده بود، حفظ می کرد که متاسفانه نکرد، بل که محبت جاه و جلال دنیا، بالای او غلبه کرد تا این که در شبکهء «سروش» افتاد و به عرفان الحادی ابن عربی گیر و گرفتار شد.»
سراپای کتاب «سنگ های آسمانی»، با چنین شیوه ی نقد، اعضای یک جریان فاسد فکری را معرفی می کند که در ضعف های آشکار جامعه ی به نام دارای قانون، تلاش می کنند مردم با بهانه هایی که بر اثر مشکلات اقتصادی، می توانند جرقه های آتش سوزان باشند، به نفع قوم و منطقه، آسیب ببینند. چنین رویکردی از جانب دشمنان افغانستان، در گذشته ی تمام جریان هایی خلاصه می شود که با افراد معلوم الحال منسوب به آنان می دانیم؛ در پی رشته ها و گره هایی اند که در ثقافت افغانی، به مجموعه ی بازدارنده در برابر ضعف منطق کسانی قرار می گیرد که مثلاً تحریف دین مقدس اسلام را ضرورتی برای اصلاحات، اما به نام جدا سازی، باور می کنند.
در کتاب «سنگ های آسمانی»، چهار کتاب یا منبع نشراتی جریان «جمعیت فکر نو»، زیر نقد قرار دارند. کتاب های «آخوند درویزه»، «استعفای عقل»، «جدال ثقافت» و «روایت»؛ مولوی عنابی را واداشته اند با انتقاد شدید اعتراض کند که از نشر چنین کتاب هایی، چه مصایبی سلامت اجتماعی را تهدید می کنند.
با آن چه مولوی عنابی از نقد چهار کتاب بالا می آورد، افسوس زیادی رونما می شود که این کتاب ها چه گونه منتشر شده اند؟ هرچند در بازار آزادی که به همه کس و همه چیز به نام آزادی توهین می کنند، غیر عادی نیست، اما کفرگویی در صراحت های موضع گیری، می تواند نگرانی های ما را نیز به پایه ی اندیشه ی مولوی عنابی برساند که در کشور بسیار سنتی و اسلامی ما، تنازع غیر منطقی با دین، بدون این که با خرد تصحیح و اصلاحات باشد، چه گونه می تواند دمار از روگار کسانی نیز درآورد که در زاویه ی مدنی، اما مثمر اند.
نقد دین در سایه ی ضروریات دینی، گفتمان اصلاحات را از مدت هاست که وارد حوزه ی علمای اسلامی کرده است. پدیده ی «اسرائیلیات»، مولفه ی شناخته شده ای ست که نشان می دهد حوزه های دینی در بند آن چه نیستند که یک سره به نام عقب مانده و کهنه، به خورد مردم می دهند.
تعریف ناراستی ها در دین، مولفه ی اسراییلیات را معرفی می کند و سختگیری حوزه های اسلامی برای حذر از آن چه به نام دین، اما غیر دینی ست، به وضاحت در میان فعالین مسلمان دیده می شود. بنابراین نقد مولوی عنابی بر موضع انتقادی اعضای جمعیت فکر، اگر از استثناآت نقد معقول آنان بگذریم، در کلیت تفهیم می کند که تحریف دین به حد کفرگویی، نه نقد است و نه صلاح. چنین عملکردی عملاً در برابر فرهنگ مقدس توده های کثیری از افغانان مسلمان قرار می گیرد که در سایه ی آن، به هم احترام می گذارند و از اخوت آن، به فهم برابری و مساواتی که پروردگار تعیین کرده است، خیلی قبل از تورید مفاهیم مدنی غربی، می دانستند حرمت، احترام، شفقت، محبت، اخلاق، معاونت و عزت چیست؟
در این شکی نیست که سیاست ها در تحریف ادیان موثر بوده اند، اما نقد دینی اگر وارد حدودی می شود که مثلاً در مقدسات اسلامی، آیات واضح قرآنی اند، به سهولت می توان دریافت که تحریف صراحت و تبیین احکام الله، صرف به جهت اغراض شیطانی و کاستن از حدود رعایت امت اسلامی است؛ چه قایل شدن به حد بالای ذهنیت های قومی، بیانگر نفرت و تعصب است و چنین گرایش، مذمومیتی ست که در اسلام مطرود می باشد.
مطالعه ی «کتاب سنگ های آسمانی» را سفارش می کنم. خواننده گان افغان کتاب، به زودی متوجه خواهند شد، شرک آن چه به نام مدنی می کنند، برداشت های آن زباله هاست که به اصطلاح «معدنی» شده اند.
اما یک یادآوری موجز:
متاسفانه بر اثر سنت معمولی که در چاپ و نشر کتاب در بازار آزاد افغانستان، مسری شده است، کتاب «سنگ های آسمانی»، باوجود اهمیت و خیری که دارد، به میزان بسیار بالا، دچار مشکلات محتوایی و تخنیکی است. مولف محترم، باوجود تبحر بر دین، اما با رویکرد شعاری، وارد زمینه ی نقد می شود. در چنین تاملی، گاه نقش منتقد، به رسمی می ماند که با اثرات کم سو، به درستی نمی تواند بر منطق طرف چیره شود.
اعضای جمعیت فکر نو، با استعانت از تمام تجربیات دین ستیزی، به گونه ای عمل می کنند که در تجربه ی تاریخی آنان، سفسطه گرایان پیشین با شمردن معایبی که خود از طریق عیوب شان، وارد دین کرده اند، دین را نقد می کنند. مثلاً گرایش های تصوفی و عرفانی، با ایسمی که ساخته اند، دین را در منظری به نقد می کشانند که در نفس آیات آسمانی، وجود ندارد. در چنین گرایش هایی (تصوف و عرفان)، برداشت های شخصی از منظر ریاضت هایی که چیزی در حد به اصطلاح ولی و آدرس مجزا به الله می سازد، در حقیقت صدها فرقه و شعبه، می توانند نمایانگر این تبارز باشند که انحراف دینی، پدیده ی تاریخی، اما بسیار متنوع است؛ یعنی از منظر کسانی که صاحب خارق عادت شناخته می شوند، در ضعف های انسان جایز الخطا، بدون این که کسی یارای تقابل منطقی با خرد قرآنی را داشته باشد، از رهگذر عملکرد انسان جایز الخطا، تبیینات آسمانی را تحریف می کنند.
مولف کتاب «سنگ های آسمانی»، از واقعیت هایی دور مانده است که جریان های دین ستیز، با تحریف دین در حوزه ی فرهنگ بشری، توجه دارند؛ ملعبه ی دنیایی بسازند و از این طریق، نقد دین در کارنامه ی دین سازان، بهانه ای ست تا در کثرت گروه ها، فرقه ها و آدرس ها، واقعیت آسمانی ادیان را دور زده و به راحتی در انحرافات بشری، آن را نقد یا در واقع تضعیف کنند.
مشکل تخنیکی کتاب «سنگ های آسمانی»، به حدی ست که شامل تایپ نادرست آیات و احادیث نیز می شود. فکر می کنم ناشر که خود عالم است (استاد سعید) و مولوی عنابی، قصد بدی در این زمینه نداشته اند، اما نیاز به روشنگری، آنان را واداشته است کتاب برای خیر عامه، زود منتشر شود. تعجیل در امر خیر، نادرست نیست، اما حیف که باعث می شود کُل خیر حاصل نشود. تورق کتاب پس از نیم صفحات، به نارسایی های بیشتر می انجامد. عدم رعایت نقطه گذاری و ملاحضات دستوری، گاه باعث می شوند دقت بیشتری برای فهم مقصود، نیاز شود.
متاسفانه بسط افکار باطل و انحرافی، در رشد ادبیات گفتاری و نوشتاری ای نیز کمک کرده است که مولف محترم کتاب «سنگ های آسمانی»، گاه به عمد مرتکب می شود. تعریف واحد پول ملی به نام «افغانستانی» و یا صدور چنین صفتی به نام سید جمال الدین افغان، تاثیر تالیف عالمی را کاهش دهد که با تعلق به ارزش های دین کبیر اسلام، خوب می داند، کتاب او برای دفاع از سی میلیون افغان مسلمان است.
خدا کند با تجدید چاپ، مولوی صاحب عنابی و استاد سعید (مسوول انتشارات سعید)، متوجه نزاکت هایی باشند که عدول از آن ها، حتی می تواند ارزش اعمال نیکی چون تالیف و نشر کتاب «سنگ های آسمانی» را کاهش دهند.
کتاب سنگ های آسمانی در میانه ی سال 1396 نشر شده است. این کتاب، همین اکنون در کتاب فروشی سعید، واقع جاده ی آسمایی، به قیمت 200 افغانی، به فروش می رسد.