چهره ی افغانستان بحرانی که در این امتداد، به چهار دهه ی اخیر رسیده است،
نقشی که از کشور ما ارائه می کند، ویرانه ای ست که با ریزش ساخت و ساز
پوشالی پروژه های عمرانی جامعه ی بین المللی، سیمای زیان دیده ی قبلی آن را
دوباره برجسته کرده است؛ اما آن چه در عقب این ریزش رونما می شود، آشنایی
ست که سهم مدنی و فکری مردم ما در حاکمیت های پیش از بحران بود.
در هیاهوی رسانه یی ده سال اخیر، برای کسانی که نمی دانند- جمع توده های
عام، چنان تلقین کردند که اگر فرشته گان بازسازی و عمران (جامعه ی جهانی)
نبودند، پیشینه و دیرینه ی مردم ما برای شان مدنی، فرهنگی و تاریخی با تاراجی
که بر هستی و خانمان آنان رفت، کشوری را معرفی می کند که در این نوبت، نه
مدعای باستان گرایان به اصطلاح 5000 ساله است و نه کورخوانی کسانی که
بیش از 100 سال تاریخ را دوست ندارند؛ یعنی تحفه ی جدید جغرافیایی که
کاشفان و معماران اش، دنیای خارجی در افغانستان می باشد. بی جهت نیست که
با گذاشتن هر خشت و خاشاکی، لوحه ای در کنار آن نصب می کنند که با مُهر
یک موسسه یا ان.جی.او، این تعویذ و طوق تاریخی بر گردان ما تاریخی شود؛
اما این عمرانات جدید با ماهیت پروژه یی و یک بار مصرف، صورت دیگری
از تواریخ جعلی را بر ما تحمیل نخواهند کرد.
با این که ماشین جنگی تمام دنیا را در یک جنگ فرسایشی دیگر، تجربه می
کنیم، میراث های تاریخی، فرهنگی و مدنی ما، آن قدر دوام آورده اند که حتی از
حفره های غربال شده ها نیز می توان پی برد:
آن ساخته های محکم، کار خود ماست.
این هم نمونه های دیگر از دارایی های تاریخی ما که کندهار حماسه آفرین را
معرفی می کند؛ شهری که نه فقط هسته ی جدید برای احیای دوباره بود، بل
سهم بسیار ارزنده و خوب از یادگار های مدنی و فرهنگی معاصر دارد.
وروستي