مقدمه:
فراموش نباید کرد که با وجود تفاوت ها شباهتهایی میان جوامع کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی و جوامع عربی وجود دارد که فساد فراگیر، فقدان فضای سیاسی رقابتی و فاصله میان غنی و فقیر مواردی از آن بوده می تواند و این امر سبب خیزش های در سطح کلان تر خواهد شد.
همچنین وقوع انقلابهای رنگی در برخی از کشورهای مشترک المنافع بازمانده از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان حادثهای غیرمترقبه در هزاره سوم پنداشته می شود. تحولات گرجستان در سال 2003 که به انقلاب مخملی یا گل رز معروف شد بدان جهت بود که تغییر دولت گرجستان توسط مخالفان را بدون خونریزی شامل شد و دگرگونیهایی را در عرصه اوراسیا بوجود آورد. زمانی که ویکتور یوشچنکو در سال 2004 با کسب 52 درصد آراء به ریاست جمهوری اوکراین انتخاب و رهبری انقلاب نارنجی را عهده دار شد. در سال 2005 با وقوع انقلاب لالهای در قرقیزستان، مجموعه انقلابهای رنگی در کشورهای مشترک المنافع اوراسیایی کامل گردید. تحولات سه کشور فوق گرچه در موضوعاتی همچون نارضایتی عمومی مردم از اوضاع اقتصادی کشور و کنار گذاشتن نسل نخبگان سابق به یکدیگر شباهت داشتند اما از نظر انگیزههای واقعی ناراضیان و نحوه خاتمه بحرانها هر کدام با یکدیگر تفاوتهایی داشتند که باید به طور دقیق بررسی گردند.
این مقاله در صدد پاسخگویی به این سوالات است که بهارعربی چرا و چگونه اتفاق افتاد؟ تاثیرات بهارعربی در آسیای مرکزی و قفقاز چگونه قابل بررسی و تحلیل است؟ همچنین این مقاله به بررسی چگونگی پیدایش انقلابهای رنگی در اوراسیا، علل و عوامل تأثیرگذار در آن خواهد پرداخت.
بهار عربی همه مشخصههای سایر انقلابها را دارد، اما تفاوتهای مهمی با انقلابهای رنگی دارد که باعث منحصر به فرد شدن آن می شود. بهار عربی را اغلب با دوره انتقالی ۱۹۸۹ در اروپای مرکزی و شرقی مقایسه می کنند، در صورتی که بیشتر شبیه به انتقالهای دهه ۱۹۹۰ در آفریقای جنوب صحراست. تغییرات شدید سیاسی معمولا به صورت غیرمنتظره رخ می دهند همان گونه که در اتحاد جماهیر شوروی، آمریکای لاتین و افریقا شاهد بودیم. این مسئله سه دلیل دارد:
اول: به ستوه آمدن مردم از حاکمیت ها.
دوم: کوتاه بینی رهبران که پس از دوره رکود ادامه می دهند.
سوم: مشکلات زیاد ساختاری در حکومت که رفته رفته شرایط برای یک انقلاب فراهم میکند.
همچنان چهار تفاوت عمده بین آنها مشاهده می شود: ماهیت رژیم، ماهیت معارضه، ماهیت جامعه و زمینه خارجی.
توضیح این که در شرق و مرکز اروپا، دولتهای کمونیستی و دست نشانده شوروی بودند. اما در خاورمیانه دولتها واحد و با حاکمیت ارتش سر کار هستند. رژیمهای عربی ایدئولوژیک نیستند، ولی بنیان آنها متکی به شخصیتهاست. در شرق، انتقالها از جنس اقتصادی و سیاسی هستند، ولی در جهان عرب این طور نیست. معارضین در شرق مانند لهستان از ده سال پیش از فروپاشی تشکل یافته بودند، ولی در جهان عرب حرکتها خودجوش است و این که معارضین بتوانند سازماندهی درازمدت ایجاد کنند یا نه، سوال کلیدی و عاملی تعیین کننده در پیروزی آنهاست. شرق و مرکز اروپا از فاصله طبقاتی کمتر و سطح سواد بیشتر برخوردار بوده، ولی جهان عرب دچار فقر و بیسوادی و جداییهای اجتماعی (مسلمان/مسیحی، سنی/شیعه و ...) است و از انسجام اجتماعی کمتری برخوردار می باشد. در مورد زمینه خارجی، مرکز و شرق اروپا خواستار مداخله غرب بودند و می خواستند به اتحادیه اروپا بپیوندند، ولی در خاورمیانه دیدگاه آمریکا همگام با تحولات تغییر کرد و به طرف تایید آنها گرایید، لکن اعراب مطمئن نیستند که حمایت غرب چیز خوبی است.پس هر یک از این تفاوتها حاکی از یک تفاوت عمده بهار عربی با اوضاع در مرکز و شرق اروپاست. به هر حال بهار عربی با تحولات 1989 شرق اروپا قابل قیاس نیست. در کشورهای پادشاهی عربی، انتقال قدرت به یک رئیس جمهور دشوار به نظر میرسد.
در کنار این تفاوتهای کلیدی میان دو منطقه خاورمیانه و آسیای مرکزی، مانند رسانههای عمومی، پیشینه فرهنگی و ظرف متفاوت تاریخی، وقوع این گونه خیزشها را در آسیای مرکزی و قفقاز غیر محتمل می سازد. بی ثباتی در قزاقستان، اوکراین و گرجستان در گذشته، تهدیدات مشابهی را به همسایههای آنها تحمیل کرد، اما دولتهای همسایه برای مقابله با تهدید، دست به اقدامات پیشگیرانه زدند. روسیه که با تهدید از جانب برخی مناطق برخورد کرده بود، با استخدام زور و سرکوب یا تاکتیکهای دیپلماتیک، خود را از دامنه خیزشهایی دیگر در امان داشت. درس گرفتن از این تحولات می تواند این رژیمها را قادر سازد تا خیزشهای ملهم از بهار عربی را نیز سرکوب کنند.
و اما بهار عربی:
«بهار عربی» عنوانی است که رسانههای عربی و غربی به رخدادهای خاورمیانه اختصاص دادهاند تا تعبیر «بیداری اسلامی» را تحت الشعاع قرار دهند. اما خاستگاه این واژه چیست؟ ما به ازای خارجی آن در گذشته چه بوده و چه سرنوشتی را در پی داشته است؟ و آیا این سرنوشت در انقلابهای مردمی منطقه هم تکرار خواهد شد؟
بهار عربی به انقلابها، خیزشها و اعتراضات در جنوب غربی آسیا و شمال افریقا در سالهای 2010 گفته میشود که برخی از آنها تاکنون ادامه دارد. این اعتراضات بدان سبب که در کشورهای عرب در حال پیگیری است به عنوان بهار عربی یاد میگردد.
تا به امروز مجموعهای بیسابقه و در حال جریان از قیامها، راه پیمایی ها و اعتراضات در کشورهای عمدتاً عرب نشین شمال افریقا و جنوب غرب آسیا صورت گرفتهاست. دولتمردان در تونس، مصر، لیبیا ، و یمن از قدرت به زیر افتاده اند، قیام های مدنی در بحرین جریان دارد اما در سوریه فروکش کردهاست. سبب تظاهرات بزرگ در الجزایر، عراق، اردن، کویت، مغرب، و سودان گسترش پیدا کردهاست، و اعتراضات جزئی که در لبنان، موریتانی، عمان،عربستان سعودی، و صحرای غربی، رخ داده است.
بیشتر مخالفان در کشورهای عربی شعار (به عربی: الشعب یرید اسقاط النظام) یعنی «مردم خواهان برکناری رژیم هستند» سر میدهند. سلاحهای موجود از زمان جنگ داخلی لیبیا یک شورش نهفته در کشور مالی را دامن زد، بهطوریکه کودتای مالی به عنوان «پی آمد» بهار عربی در شمال آفریقا خوانده می شود.درگیریهای فرقهای در لبنان به عنوان یک نتیجه مستقیم از قیام سوریه و در نتیجه بهار عربی منطقهای خوانده شده بود. این اعتراضات بیشتر روشهای مقاومت مدنی در مبارزات مستمر را به اشتراک گذاشتهاست که میتوان به اعتصاب، تظاهرات، راهپیماییها و همچنین استفاده مؤثر از شبکههای اجتماعی برای سازماندهی، برقراری ارتباط، و بالا بردن آگاهی در مواجهه با تلاش دولتها در سرکوب و سانسور اینترنت اشاره کرد.
هرچند بسیاری از این اعتراضات با پاسخهای خشونتآمیز از سوی حکومت ها در کشور های مذکور و نیز شبه نظامیان طرفدار دولت و تظاهرکنندگان مخالف مواجه شدهاند اکا گاهی این حملات از سوی تظاهرکنندگان نیز با خشونت پاسخ دادهشدهاست.
آغاز موج شدید:
مجموعهای از اعتراضات و تظاهرات در سراسر خاورمیانه و افریقای شمالی که به عنوان بهار عربی شناختهشدهاست، و گاهی اوقات به عنوان بهار و زمستان عربی، بیداری عربی یا قیامهای عربی از آنها یاد میشود؛ حتی اگر همه شرکتکنندگان در تظاهرات عرب نباشند. این اعتراضات در 18 دسامبر 2010 با قیام تونس، در پی خودسوزی محمد بوعزیزی در اعتراض به فساد و بدرفتاری پولیس آغاز شد.
به دلیل وجود شرایط مشابه در سایر کشورهای منطقه و موفقیت اعتراضات در تونس، اعتراضات با زنجیرهای از ناآرامیها در الجزایر، اردن، مصر، سوریه، یمن، بحرین، لیبیا و عربستان و در سطح کوچکتر به سایر کشورهای عرب راه یافت و این دامنه ها تا اکنون ادامه دارد. در بسیاری از موارد روزهای اوج اعتراضات با نام «روز خشم» (به عربی: یوم الغضب) یا اصطلاحاتی مشابه توصیف شدهاست که عموماً بعد از نماز عصر جمعه برگزار گردیده اند.
موثریت بهار عربی:
تاکنون سه حکومت تونس، مصر و لیبیا در نتیجه این اعتراضات سقوط کردهاند؛ در تونس حکومت با فرار زینالعابدین بن علی رئیسجمهور آن کشور به عربستان سقوط کرد.در مصر پس از سقوط حکومت تونس توجه جهان به اعتراضات عظیم مصر از 25 جنوری 2011 آغاز شده بود، معطوف شد.
پس از گذشت چهار روز، حسنی مبارک رئیسجمهور مصر اصلاحاتی را پیشنهاد داد اما حاضر به استعفاء که خواسته اصلی معترضان بود نگردید. در روز هشتم وعده داد که در ماه سپتامبر از قدرت کنار خواهد رفت. در همان روز پادشاه اردن ملک عبدالله دوم نخست وزیر جدیدی را تعیین کرد و علی عبدالله صالح رئیسجمهور یمن نیز اعلام کرد که در سال 2013 قدرت را پس از 35سال ترک خواهد کرد. در 11 فبروری پس از 18 روز اعتراضات مداوم در شهرهای بزرگ مصر، حسنی مبارک از مقام خود کنارهگیری نمود
در لیبیا که اعتراضات در روز 13 جنوری 2011 آغاز شد در روز 17 فوریه (روز خشم) به اوج خود رسید و بدنبال آن مخالفان حکومت معمر قذافی شهرهای لیبی را از غرب به شرق در دست گرفتند در درگیریها حدود 6 هزار نفر از مخالفین کشتهشدند که به وسیله جنگافزار و ماشینها و هواپیماهای جنگی دولت هدف قرار گرفتند. در آن زمان شورای امنیت ضمن محکومیت کشتارها قذافی را مجرم جنایت جنگی معرفی کرد. در شهر بنغازی (شهر عمر مختار) دولت موقت با ریاست وزیر مستعفی عدلیه آن کشور، تشکیل دولت داد.
همزمان مخالفتها در بحرین هم به شدت خود رسید و مخالفان خواهان سقوط حکومت یا مشروطه کردن پادشاهی آن شدند و در عربستان هم مخالفان با تظاهراتی نمادین خواهان آزادیهای مدنی بیشتر و مشروطه پادشاهی عربستان شدند. در روزهای آغازین مارچ 2011 وزرای کشور باقیمانده دولتهای تونس (الغنوشی) و مصر (احمد شفیق) استعفا دادند؛ و ناوهای جنگی آمریکا و اروپا به سمت لیبیا به حرکت درآمدند.
اعتراضات در سوریه نیز از ماه جنوری 2011 آغاز شد که در جریان آن بیش از 5هزار نفر از معترضان سوری، توسط نیروهای نظامی و امنیتی دولت بشار اسد کشته شدهاند و حدود ۱۴ هزار نفر در این کشور دستگیر شدهاند و 12400 نفر هم از سوریه مهاجر شده اند.
11 مارچ جمعه خشم مردم معترض در کویت، یمن، بحرین و عربستان بود که تظاهرات مخالفان حکومت عربستان در شهر قطیف با برخورد و سرکوب شدید حکومت مواجه گردید و 2 نفر کشته و دهها نفر زخمی شدند؛ و در یمن نیز در حضرموت 4 نفر کشته شدند. در15 مارس همزمان با ورود وزیر دفاع آمریکا رابرت گیتس به عربستان نیروهای نظامی عربستان و پس از چند روز نیروهای نظامی اماراتی راهی بحرین شدند و مسئولیت سرکوب اعتراضات مسالمتآمیز مردم در بحرین را برعهده گرفتند که در این سرکوبها 10 کشته و صدها زخمی بجا ماند. دولت بحرین بنای میدان لؤلؤ (مرکز اعتراضات مردم) بحرین را تخریب کرد و آن را خاطره بدی برای مردم دانست. جالب این است که با وجود این سرکوبهای خونین ناتو و شورای امنیت در جهت تنبیه دیکتاتور بحرین هرگز اقدامی درخور توجه انجام ندادند. در 18 مارچ جمعه خونین یمن 52 نفر از معترضین کشته و 240 نفر مجروح شدند. با شدت گرفتن اعتراضات در یمن نیروهای نظامی عربستان با ورود به این کشور مسئولیت سرکوب معترضین را برعهده گرفتند. بدنبال اعتراضات در یمن تعدادی از سفرای یمن در کشورهای مختلف برکناری خود را اعلام کردند و یکی از استانهای یمن (صعده) به کنترل مخالفین درآمد. 20 مارچ نیروهای نظامی ائتلاف حمله علیه دولت لیبیا را آغاز کردند. با درگیریهای شدید و جنگهای شهری در طرابلس به تصرف مخالفین درآمد. قذافی و هوادارانش به شهر بنی ولید و سرت پناه آوردند. مخالفین با در هم شکستن حملات نیروهای قذافی این دو شهر را تصرف کردند و در 20 اکتوبر 2011 قذافی بدست نیروهای دولت انتقالی (مخالفین) در زادگاهش سرت به قتل رسید.
در طول این دوره از ناآرامیهای منطقهای، رهبران متعددی اعلام برای کنارهگیری از مقام خود در پایان دورهشان کردند. رئیس جمهور سودان عمرالبشیر اعلام کرد که او خواستار انتخاب شدن مجدد در سال 2015 نیست. نوری المالکی نخست وزیر عراق نیز همین موضع را گرفت البته دوران او در سال 2015 به پایان میرسد، اگر چه تظاهرات خشونتآمیز فزایندهای وجود داشتهاست که طی آن متعرضان خواستار استعفای فوری او بودند.
در تونس این اعتراضات در 18 دسمبر 2010 با قیام تونس، در پی خودسوزی محمد بوعزیزی در اعتراض به فساد و بد رفتاری پولیس، آغاز شد. این انقلاب به انقلاب یاس معروف است.
تظاهرات در اثر میزان بالای بیکاری، بحران غذا، فساد، فقدان آزادی بیان و اشکال دیگر آزادیهای سیاسی. و شرایط بد زندگی ادامه یافت. این اعتراضات چشمگیرترین موج نا آرامیهای سیاسی و اجتماعی تونس طی سه دهه محسوب میشود که نتیجه آن تعداد بسیار زیادی تلفات و صدمات بوده و اکثر این صدمات حاصل عملکرد پولیس و نیروهای امنیتی علیه تظاهرکنندگان بودهاند. حکومت تونس در 14 جنوری 2011 با فرار زینالعابدین بن علی رئیسجمهور تونس به عربستان سعودی سقوط کرد و این پایانی بود بر دوره حکمرانی 23 ساله زین العابدین که جانشین آن یک دولت ائتلافی تشکیل شد، که شامل اعضای حزب بن علی، جنبش دموکراتیک قانون اساسی و همچنین چهرههای مخالف از سایر وزارتخانهها بودند.
اما شروع انقلاب در مصر با شتاب فراوان به سراسر این کشور باز تاب یافت. شورش هزار نفری در مدت ده روز به انقلاب میلیون نفری در میدان تحریر (آزادی) مبدل گردید انقلاب مصر حسنی مبارک ناگزیر به برون رفتن از قدرت گردید.
پس از پیروزی انقلاب و اصلاح قانون اساسی انتخابات ریاست جمهوری مصر برگزار شد وطی ان محمد مرسی با پیروزی بر احمد شفیق به عنوان نخستین رئیسجمهور برآمده از رأی مردم و پنجمین رئیسجمهور تاریخ مصر شناخته شد.
پیامد اقتصادی:
قرار برآورد ملل متحد که در 11 نوامبر 2016 صورت گرفت بهار عربی به رشد اقتصادی این منطقه لطمه بزرگ زده و کشورهای این منطقه حدود 614 میلیارد دالر زیان کردهاند. همچنین کمیسیون اقتصادی و اجتماعی آسیای غربی در سازمان ملل میگوید در جریان این تحولات معادل شش درصد تولید ناخالص داخلی بالقوه منطقه بین سالهای 2011 تا 2015، از دست رفته است و ناآرامیها مشکل بدهی، بیکاری، فساد و فقر را بیشتر ساخته است.
در نتیجه:
بهار عربی که در واقع از تونس آغاز و به مصر، مراکش، اردن، لیبیا، سوریه، یمن و بحرین گسترش پیدا کرد پرسش های فراوان را به ذهن آدم خطور می دهد که آیا این خیزشها می تواند به دیگر مناطق جهان گسترش یابد؟ امکان بروز ناآرامی در دراز مدت در به تمام آسیا و در آسیای مرکزی و قفقاز به طور خاص، نگرانیهای جدی درباره وقوع خیزشهای مشابه علیه رژیمهای سیاسی حاکم در این مناطق ایجاد کرده است. از احتمال به دور نخواهد بود که بهار عربی طوری که منجر به سرنگونی چندین رژیم سیاسی گردید در آینده منتهی به براندازی برخی رژیم ها خواهد شد.
وروستي