نقش مکاتب در حالت کنونی جوانان

آیا حالت کنونی کشور و جوانان دلایل مشخص دارد یا خیر؟
آیا موجودیت کدام شخصیت حقوقی باعث این حالات شده و یا خیر؟
آیا جوانان کشور وضعیت کنونی رول اساسی را دارند یا خیر؟
اگر در پاسخ به سوالات فوق الذکر بلی بگوییم به کدام اساس و دلیل؟
تا اکنون دلایل مختلف ذکر شده است و میشود اما چی خوب که اولاً به خود نظر بیندازیم که چقدر ما در وضعیت کنونی رول داریم؟ و کدام وظایف از آن ما است که انجام ندادیم؟
اگر از نقطه نظر خودم برای خود پاسخگو باشم شاید خود را تا یک اندازه قانع بسازم.
اما نمیتوانم بگویم من به گونه ی تمام بی گناه و مقصرنیستم به هیچ وجه بی گناه شده نمیتوانیم بخاطریکه هم ما مسولیت داریم.

بیاید از اول ذکر کنیم و مسولیت پذیر باشیم.
در این مقاله میخواهم تمام نقاط ضعف جوانان امروزی و رول آنها در وضعیت فعلی کشور ذکر کنم.

در کشور ما متاسفانه جوانان به گونه ای که باید تحصیل و رشد میکردن نه کردن.

که همین دلیل بزرگ در بیکاری و ناتوانی امروزی همه جوانان نقش عمده دارد.

رول اساسی در ضعف و حالت امروزی جوانان افغانستان مکاتب کشور ما است، که هر جوان در کودکی به آن داخل میشود و در ایام نوجوانی از آن خارج میشود.

مکاتب که هر کودک برای تعلیم و تربیه میرود.
جاییکه هر شخص 12 سال عمر خود را در آنجا سپری میکند. جاییکه در قدم دوم یعنی بعد از فامیا انسان هر گونه مسولیت به آن راجع میگردد.

اما متاسفانه در کشور ما اینگونه نیست فقط تصویر از مکتب است که هر کودک آنرا به گونه ی یک رویا دارد.

که بدبختانه وضعیت تمام مکاتب در کشور ما همین گونه است. میخواهم یک تشریح مختصر از مکاتب افغانستان داشته باشم که از دوره ابتدایه شروع میشود تا دوره لیسه.

در صنوف ابتدایه استادان دیکتاتور میباشند که اولین کارشان گرفتن جرئت کودکان بسیار سرشار است؛ شاگردان که بخاطر فراگرفتن و یاد گرفتن چیز های جدید به مکاتب توسط فامیل ها شامل میشود.

در این دوره استادان محترم لهجه خاص دارد که عبارت از تحقیر کردن است، که بنده هم یکی از شکار لهجه های خشن و بد استادانم درایام کودکی یم هستم و تا به امروز به یاد دارم:" آرام باش بی ادب، فامیلت برایت تربیه نداده، گپ زدن را یاد نداری" وغیره.

استاد محترم اگر من این هم چیز ها را یاد می داشتم خودت را اصلا به زحمت نمی ساختم من نزد خودت مراجعه کردم که برایم چیز های را یاد بدهی تا باشد در آینده ها فرد مفید دانا جامعه خود باشیم. اما خودت در قدم نخست با سرزنش های مختلف شروع کردی و همیشه با تهدید های مختلف توانستی جرئت که یک ضرورت بسیار خاص اجتماعی وانسانی کمال است که امروز بسیار از انسان هاییکه الگوی جامعه های خود هستند او اینکه همین اصل انسانیش که جرئت است مجروح نه شده، اما خودت به بسیار آسانی توانستی که از نسل اینده افغانها جرئت را برداری. به این معنی نیست که فقط جرئت مان را صدمه زدی بلک با رویه ی خشن و غیری مسولانه مارا ناسالم و غیر حاکم بر هر کار پروراندی.

افغانهایکه متاسفانه از مکاتب فارغ میشود افراد سالم و کارا جامعه نه میباشد. در دوره دوم که عبارت دوره متوسط است دوره میخانیک کردن شروع میشود این دوره دوره ی است که ذهن یک متعلم آماده میشود تا علوم جدید را فراگیرد مثل فزیک، کیمیا، بیالوژی غیره.و دوره ی است که باید هر متعلم کار های عملی را انجام بدهد و باید روز مره به لابراتوار ها برده شود.

اما در مکاتب پیشرفته ی ما بهترین مدیر و سر معلم کس است که لابراتوار ها را قفل نگهدارد و سال یکبار شاگردان به لابراتوار ها بورده میشود مثل دیدار زیارت  به شرط که شاگردان مظلوم به هیچ چیز دست نزند.

در این دوره استادان محترم ابتکار جدید را به کار میگیرد که عبارت از تعنه زدن و کنایه گفتن است. در این دوره استادان تعنه یک شاگرد را برای شاگرد دیگر میدهد. و یک شاگرد را توسط شاگرد دیگر تحقیر میکند.

این است دوره متوسط مکاتب افغانستان. رسیدم به دوره لیسه که بی اندازه دوره مهم است دوره اییکه شاگردان در کشورهای  بیشرفت جهان  میتوانند در عرصه های مختلف برای ترقی کشور خود کار کند. در این دوره شاگردان به اندازه ی علم را کسب کردن که میتواند با سایر موضاعات  چندین لسان مختلف دنیا امروزی را یاد بگیرند.و از تمام منابع که به لسان های مختلف دنیا است بهره گیرند.

اما در کشور ما شاگردان متوجه ستایل هاییکه توسط رسانه های کشور با پخش کردن سریال های ترکی و هندی است میشود و تمام کوشش شان زدن بهترین ستایل است.

در این دوره استادان محترم شاگردان را تشویق به میخانیک کردن میکند و عده ی از شاگردان که درس میخواند انها مصروف درس خواندن به کانکور میشود که یک سیستم بی نهایت بی فایده است متوجه میشود و شروع به میخانیک کردن میکند.

جای بدبختی در اینجا است که همگان به همین منوال و به یک مسیر روان هستند.
روزی نشد که یک شاگرد ویا استاد محترم بگویید که چرا اخر مضامین که سال چاپشان به چندین سال میرسد میخانیک کنیم چرا باید تاریخ یا تقویم کشور های دیگر را حفظ کنیم.
چرا باید در یک رقابت ناسالم و غیر مفید قرار بگیریم؟
چرا باید بجای مخانیک کردن فورمول ها مطالعه نداشته باشیم؟
چرا لسان های جدید را فرا نگیرم؟
و خودت استاد محترم که همیشه میگویی من شمع هستم که بخاطر شما میسوزم. و همیشه فقط منتظر روز معلم بودی که با گرفتن تحایف گوناگون لذت میبردی و اگر شاگرد توان گرفتن تحفه را برای خودت نداشت در روز امتحان آن شاگرد بدبخترین شاگرد صنف میبود.

ایا استادان محترم پاسخ دارد؟
نوت (در این نوشته منظورم تمام استادان نیست فقط آنعده از استادان که در عرصه ی شاگردان بسیار بی تفاوت و غیر مسول هستند)