بیست و هفت میلیون مخالف

اگر ارقام را درست به یاد آورده باشم، یک سال پس از ریاست جمهوری مرحوم محمد مرسی، اخوانی مصری، اخباری که از مخالفت ها با اخوان المسلمین مصر، حکایت می کردند، به ارقام سرسام آور حدود 27 میلیون نیز رسیدند. چنین مخالفت ها در مدت زمان کوتاه، حیثیت گروه سیاسی ای را ضرب سفر کردند که اگر نقش روشنگر آنان بر ضد استعمار را کنار بگذریم، معلوم بود با شعار های ایدیالوژیک، هرگز نمی توانستند نیاز های اقتصادی، امنیتی و رفاهی مردم مصر را تامین کنند. 
 
افغان های ما که بلایای رژیم های ایدیالوژیک را با تمام گوشت و پوست، حس کرده اند، می دانند که امنیت اقتصادی و رفاهی زمانی حاصل می شود که مجموعه ی بشری و طبیعی با مدیریت هایی که سیاسی نباشند، به درستی خلط شوند.
 
تا پایان ریاست جمهوری شهید محمد داوود با وجود تغییر ناسالم حکومت (جمهوری کودتایی)، اما چون بسیار سیاسی نبود، مردم ما با آگاهی هایی که از تجربیات زمینه ی اقتصادی، عمرانی و رفاهی قبلی، حاصل کرده بودند، به جلو، حرکت می کردند. 
 
با هفت ثور و تطبیق نسخه های ایدیالوژیک که زمینه نداشتند، حتی مصالحی زیر پا شدند که به نفع مردم بودند. نفرت مردم از حاکمیت ایدیالوژیک که همه چیز را انحصار کرده بود، جلو طرح ها و پلان هایی را گرفت که در نمونه ی ساخت و ساز رهایشی، مثلاً مکروریان ها، مردمان زیادی را صاحب خانه کرده بودند.
 
بر اثر حس برادری دینی، مرگ مرسی، بازتاب افغانی نیز یافت. مردم مسلمان و متدین ما با ادای نماز جنازه در مرگ مرسی، غم شریکی کردند. تقریباً آزرده گی عمومی افغان ها از این رویداد، محسوس بود، اما آن چه محسوس تر بود، شکست اسلام سیاسی است. 
 
به استثنای رژیم جمهوری اسلامی ایران که آخرین نفس هایش را می کشد، تقریباً تمام نظام ها و سیستم هایی که به نام اسلام سیاسی برپا شده بودند یا توسط دین مشربانی چون عمر البشیر سودانی، رهبری می شدند، ناکارآمدی ایده هایی را مستند ساختند که بسیار روی حقایق عینی جامعه، شکل نمی یابند.
 
اگر در عرصه ی تنازع سیاسی، ظهور پدیده ی داعش، جلو عقلانیت اسلامی در غرب را گرفت و باعث شد حتی حرکت های تند صلیبی، آینده ی این عقلانیت را نیز سلب کنند، ناکامی حکومت های اسلام سیاسی که از تامین نیاز های مردم عاجز اند، حتی در جایی مثل مصر که قوت فکری اخوانی وجود دارد، به این معنی نیز می تواند باشد که اصرار برای برپایی یک طرفه ی نظام هایی توتالیتار مذهبی، معقول نیست. 
 
مردم مصر با اکثریت مسلمان، پنداشته بودند که از کاسه ی اخوانیسم سیاسی، نان بیرون می شود، اما در یک سال اقتدار مرسی، خلق ایده های محدودیت و تلاش برای انحصار قدرت، محرز کردند که یک مکتب فکری که فقط کاربرد روشنگر سیاسی دارد، نمی تواند مولفه های موفق اقتصادی، رفاهی و عمرانی ایجاد کند. عموماً با گرایش های دینی،  طهارت و اخلاق رعایت می شود تا با پابندی به آن ها در عرصه ی عمل، باور به حلال و حرام، جلو زیاده روی ها را بگیرد. 
جبر تاریخی، منطق این رویکرد است که برای رسیدن به اهداف موفق اقتصادی، عمرانی و رفاهی باید بر مجموعه ی ظرفیت ها و توانایی ها چشم داشت تا با مدیریت درست آن ها، به ثمر رسید. 
 
در نمونه ی ایران، اگر حاصل نفت نباشد، این جمهوری اسلامی مدعی با 20 درصد اقتصاد غیر نفتی، ناکام ترین کشور دنیا شمرده می شود. اکثر کشور های اسلامی ثروتمند، یا از اقتصاد نفت سود می برند تا از تجارت. دوبی اگر فاقد محوریت تجاری باشد، هیچ چیزی ندارد. عربستان با قدسیت خانه ی خدا و نفت، نفس می کشد. 
 
در داستان راستان مرسی، خشم و خشونت مردم ما گاه به مرز های دست درازی به خانه ی خود ما رسیدند. حقیقت این است که با گرم تر کردن دنیای اخوانی بیگانه، باعث می شویم آن مخالفان اخوانی امریکا و غرب که دست شان به آن جا ها نمی رسد، با دست بردن به خانه ی ما، ما را خراب تر کنند. 
 
همدردی اسلامی یک اصل برادری مسلمانی است، اما نباید فقط مخصوص جمهوری اسلامی افغانستان شود. این جمهوری نیز مدیون کشور های غربی می باشد. ما برای تحفظ ارزش های اسلامی، همان قدر که نیازمند درک قرآنی استیم، باید به ملزومه هایی توجه کنیم که از دانش و آگاهی حاصل می شوند و در زمینه ی رفاه، عمران و اقتصاد مردم، به کار می روند. 
 
اخوان المسلمین مصر، نه فقط ناکام شد، بل آن چه از تجربه ی سیاسی آن به یادگار ماند، باعث می شود مردم مصر برای تامین نیاز های اقتصادی، رفاهی و عمرانی، دیگر به مکتب های ایدیالوژیک، رای ندهند. چنین اتفاقی، حتی می تواند آینده ی تقدس دینیات را زیر سوال ببرد.
 
می بینیم که حتی دینیات نیز در رابطه ی مستقیم با مادیات، بقا یافته اند. بیش از هزار سال پس از امارات سیدنا فاروق اعظم (حضرت عمر رض) و عمر ثانی (رض)، آن چه حکومت های آنان را نمونه و توجیه می کند، زنده گی مردم در رفاه و امنیت است.