
بازیگر مرکزی تراژیدی 6 جدی
نوشته ی محمد اسماعیل یون
برگردان از پشتو به دری: مصطفی عمرزی
یادآوری:
اين مقاله در شماره هاي 47 - 48 سال چهارم نشريه ي «وفا» (دهم جدي سال 1374 شمسی)، با نام مستعار «نيازي»، منتشر شده است.
هرجامعه و ملتي، ایام افتخار، شكوه، خوشبختي، بدبختي، غم و ناملايمات دارند. تداعی آن ها در اذهان ملت نقش بسته و از نسلي به نسل ديگر انتقال مي يابند. آشكار است كه رويداد ها علت دارند. افراد و عوامل، باعث به ميان آمدن رويداد ها مي شوند، اما کسانی هم از آن ها می آموزند.
افرادي كه از رهگذر ذهني، فكري، اخلاقي و اجتماعي ناتوان باشند، اما به اعمال بزرگ دست ببرند، نتایج ناهنجارتری به وجود مي آورند. چنين افرادي به عنوان اشخاص منفي، در ذهن مردم حک مي شوند. آنان همیشه باعث تداعی درد ها و زيان هاي وارده بر مردم مانده اند.
در تاريخ معاصر كشور ما، بدترين روز، ششم جدي سال 1358 شمسی است. شخصيت مركزي اين تراژیدی «ببرك كارمل» است که در تاريخ ياد شده، به زور لشكر سرخ شوروي، بر سرير كابل نشانده می شود.
ببرك كارمل، فرزند جنرال محمد حسين خان، باشنده ي كمري بگرامي بود. محمد هاشم، پدرکلان ببرك كارمل، از كشمير به كابل آمده است. پدر کلان وزير امور خارجه ي پيشين (عبدالوكيل)، پدر کارمل (محمد حسين) را به مکتب حربی معرفی مي كند و بعداً دختر خويش را نيز برايش مي دهد.
ببرك كارمل از پوهنځی حقوق پوهنتون كابل فارغ شده است. وی در وزارت پلان و بعضی ارگان هاي دولتي كار كرده بود. نامبرده در سال 1343 شمسی (1965م) از نخستين اعضای حزب ديموكراتيك خلق بود که بعداً به نام پرچم، جناحی را نیز به وجود می آورند.
کارمل از آغازين ساليان ورود به سياست، به سفارت اتحاد شوروي راه داشت. روسان نسبت به هركسي بر او اعتماد داشتند. او نزد كارمندان سفارت شوروي آن قدر نزديك بود كه در بسياري از نشست هاي خاص و مهماني هاي آنان دعوت می شد.
در شماره ي 3 سال 1374 نشريه ي «پلوشه» از زبان يكي از اعضای كابينه ي سردار محمد داوود خان مي نويسند:
«ما از سوی سفارت شوروي در كابل، به گونه ي رسمي براي بعضی مسایل، دعوت شده بوديم . وقتی داخل سفارت شديم، كارمندان سفارت از ما استقبال كردند. در ميان استقبال كننده گان، كارمل نيز همانند ماموران دیگر، ايستاده بود.»
جگرن ولاديمير كوزيچ كين كه در ايران، مامور جاسوسي پيوسته به افغانستان بود، در يازدهم نوامبر سال 1972م، در گفت و گويی با بي. بي. سي، ببرك كارمل را يك ماموران بُلند رتبه ي كي. جي. بي دانسته است. به اساس همين پيوند ها بود كه کارمل از سفارت افغانستان در چكوسلواكيا به گونه ي مخفي به مسكو منتقل می شود. رييس ضد جاسوسي كي. جي. بي، تورن جنرال لوكين مي گويد:
«كي. جي. بي مي توانست در تاريخ عام و خاص، افراد و اجتماعات، تغيير بیآورد. آنان ماموران اوپراتیفی ای در اختيار داشتند كه بيرون از مرز هاي شوروي نيز مي توانستند به هر گونه عمليات تهاجمي و تروريستي دست بزنند. از جمله ي همين واحد، دسته اي كه با نام مستعار «زينت» شناخته مي شود، به بهانه ي حفظ سفارت، به كابل فرستاده می شود. قوماندانی این دسته به جنرال ويكتور پاپوتين سپرده شده بود.»
نامبرده مي گويد:
«در پنجم جدي كه رييس كي. جي. بي، در نشستي حضور داشت، نماينده ي او از قتل امين و پيروزي عمليات آگاهي می دهد. آندروپوف، احساساتي می شود و می گوید زود كارمل را پيدا و برایش متن بيانه ای را تهیه کنید!
بعد از اعلام قتل امين از راديو تاشكند، آواز آشنایی به گوش می آید. اين صدای آشنا در جريان سخنراني مفصل، چند مراتبه در امواج راديو تكرار می شود، اما روسان بعداً متوجه این اشتباه می شوند. بلافاصله نشرات راديو كابل را قطع و نشرات رادیو تاشکند را منسوب به راديو كابل، وانمود می کنند.
وقتی كارمل از مرگ امين مطمئن شد، از مهمانخانه ي كي. جي. بي، يك جا با دوستان فراري خويش، دوباره به كابل وارد و بر تخت نشانده می شود. بريژنف و رهبران روسي، توسط تیلگرامي، پيروزي را براي او مباركباد می گویند.»
كارمل، وقتی به قدرت می رسد، به صراحت به دوستي و پيوند با شوروي افتخار مي كرد. او حتي در جريان محفلي، به اثر احساساتی شدن، خودش را بیشتر می شناساند (وابسته). کارمل چنان در بند محبت روس و شوروی پروری غرق بود كه حتي اسم یک فرزند خود را «واستوك» می گذارد. او دوستي با اتحاد شوروي را جاودانه و خلل ناپذير مي دانست.
کارمل، با وجود آن كه تاريخ 6 جدي را مرحله ي تكاملی انقلاب می دانست، اما در پيروزي اين مرحله به صراحت از نقش شوروي پرده برمی برداشت. او مي گفت:
«هرگاه كمك هاي بي شائبه و برادرانه ي اتحاد شوروي سوسياليستي نمي بودند، انقلاب شکوهمند ثور، وارد مرحله ي نوين خويش نمي شد. بنابراین، نه تنها افغانستان، بل منطقه نیز دچار فاجعه ی عظیم می شد.» (سالنامه ي كابل، صفحه ی 15، ساليان 58-59 شمسی)
کارمل، افتخارات، شكوه و نبرد های نیاکان گرامي ما را نخوانده بود. او بقای كشور را وابسته به «شوروي بزرگ!» مي دانست. وی به ده ها مراتبه در نشست هاي رسمي و خصوصي، اين سخن را تكرار کرده است:
- «اگر نيرو هاي محدود شوروي نبودند، سرزمين ما در دهان امپرياليسم فرو مي رفت.» (سالنامه ي كابل، صفحه ی117، ساليان 58-59 شمسی)
- «در حالي كه استقلال كشور ما را خطرات جدي تجاوزات امپرياليستي تهديد مي كردند، بار ديگر، دوست بزرگ و آزموده ي مردم افغانستان، اتحاد شوروي در كنار ما قرار می گیرد.» (سالنامه ي كابل، صفحه ی 189، ساليان 58-59 شمسی)
کارمل به عظمت، شكوه و فراز كشورش نمي نگريست. حدود جغرافيايي، شمار نفوس و بعضی عوامل مادي، بصيرت ذهنی او را دفن کرده بودند. به این دلیل، همیشه كشور ما را بسيار كوچك و كشور دوست خويش را بسيار بزرگ معرفي مي كرد:
- «كمك هاي بلاعوض خلق هاي شوروي به مردم افغانستان، نمونه هاي برجسته در مناسبات جهاني و پيوند هاي حسنه ي يك كشور بزرگ و كبير با يك دولت كوچك اند... .»
کارمل می كوشيد از تجربیات و روش هاي شوروي، در تمام امور بهره ببرد. در یک گردهم آيي جوانان، در كنار يادآوري تجربیات روسی، از سازمان كمسمول جوانان شوروي، چنین سپاسگزاري می کند:
- «بشريت مترقي، تجربیات ارزشمندي در پيوند با جنبش زنان اندوخته است. در زمينه، بيش از همه، تجربه ي تاريخي كشور هاي سوسياليستي و در درجه ي اول از اتحاد شوروي، ارزش والا و بزرگ دارند.»
- «اجازه دهيد در كنار اين نشست بزرگ، از صميم قلب، آرزوي پيروزي هاي خوب و بزرگ کرده و بار ديگر از كشور هاي سوسياليستي جهان، از سازمان جهاني جوانان و در نخست از نماينده گان پيشتاز سازمان كمسمول لنينستی اتحاد شوروي، سپاسگزاري کنم.» (سالنامه ي كابل، صفحه ی212، ساليان 58-59 شمسی)
كارمل، در جريان سخنانش همواره روي چند نکته تاكيد مي ورزيد: «دوستي افغان- شوروي» و «مرحله ي تکاملی انقلاب ثور». او در اين يادآوري ها، به مرز افراط می رسید:
- «اگر مرحله ي نوين انقلاب، صورت نمي گرفت، افغانستان حتی در نقشه ي سياسي جهان، وجود نمي داشت.» (سالنامه ي كابل، صفحه ی 283، ساليان 58-59 شمسی)
- «دورنماي دوستي افغان- شوروي، خلل ناپذير و خدشه ناپذير است. از يك پيروزي به پيروزي ديگر، موج به موج، به سوی تكامل و استحكام پيش مي رود.» (سالنامه ي افغانستان، صفحه ی 316، ساليان 58-59 شمسی)
كارمل، پس از تاريخ ششم جدي، اهميت سفر به شوروي را چنين بيان می کرد:
- «پس از مرحله ي نوين پيروزي انقلاب ثور و از رهگذر جهاني، بزرگ ترين رويداد سياسي ما، سفر هيات حزبي و دولتي به اتحاد شوروي و پايان موفقانه ی آن بود. اهميت اين سفر، بلندتر از بیان کنونی است و در جا هایی حتی بلندتر از پیوند های دوجانبه، قرار می گیرد.» (سالنامه ي افغانستان، صفحه ی 278، سالیان 58-59 شمسی)
اگر در عبارات بالا دقيق نشويم، معانی توهين كننده ی بسیاری مکتوم می مانند. کارمل به كاربرد درست ادبیات نيز توجه نكرده است. حقیقت اين است كه او سخنان متضادی بيان داشته كه يكي هم در موضوع ورود شوروي ها بودند. با این وجود كه در بالا يادآوري كرديم كه گفته بود: «هرگاه كمك هاي بي شائبه و برادرانه ي اتحاد شوروي سوسياليستي نمي بودند، انقلاب شکوهمند ثور، وارد مرحله ي نوين خويش نمي شد» (سالنامه ي افغانستان، صفحه ی15، ساليان 58-59 شمسی)، ولي گاهی آن را مربوط پيمان 5 دسامبر سال 1978م (14 قوس سال 1357شمسی) افغانستان و شوروي كه به قول او، ميان حكومات هر دو كشور صورت گرفته بود، مي دانست؛ باری حضور شوروی را به اساس ماده ي «51» منشور سازمان ملل متحد نیز شمرده است.
کارمل، پس از آن که با آماج انتقادات و فشار های داخلی مواجه می شود، به تحریف ماوقع پرداخته و می گفت که امين، آنان را آورده است. او وقتی اين سخنان را بيان مي كرد كه ديگر بالای پيروزي خود و روسان، دچار ترديد شده بود.
کارمل در نخستن سال قدرت، خودش را بخشی از وجود اتحاد شوروي مي دانست و اين به اصطلاح افتخار را براي كسي هم نمي داد:
- «مي توانيم بگوييم در اين دوستي و در اين پيوند، هيچ قدرت جهان، چه ارتجاع سياه امپرياليسم جهاني، چه شوونيسم چين و چه دیگر نيرو هاي طاغوتي، هرگز نمي توانند كوچكترين خدشه اي وارد سازند.» (سالنامه ي افغانستان، صفه ی 433، ساليان 58-59 شمسی)
- «زنده باد دوستي خلل ناپذير جمهوري ديموكراتيك افغانستان و اتحاد شوروي؛ دوست و برادر جاودان ما.» (سالنامه ي افغانستان، صفحه ی 456، ساليان 58-59 شمسی)
باری گزارشگر آسوشيتد پرس از کارمل پرسيده بود:
«چنان چه جلالتمآب شما فرمودند و پيش از اين نیز بيان داشته ايد كه امين، جاسوس امپرياليسم امريكا بود، پس چرا قشون سرخ شوروي را به افغانستان دعوت كرد؟»كارمل: «حفيظ الله امين»، جاسوس امپرياليسم امريكا، خواهان کمک های محدود اتحاد شوروي نشده بود، بل اين كمك ها به اراده و فیصله ی نزديك به كُل آراي شوراي انقلابي جمهوري ديموكراتيك افغانستان، صورت گرفته اند.» (سالنامه ي افغانستان، صفحه ی 325، ساليان 58-59 شمسی)
اگر منظور از شوراي انقلابي، شوراي نور محمد تره كي باشد، روسان در هنگام حيات او، وارد افغانستان نشدند، بل پس از مرگ او به پیمان خویش عمل می کنند. اگر مقصد كارمل، شوراي انقلابي امين باشد، او خود آن را رد مي كرد كه «امين نمي خواست.» شگفت است كه کمک را آنان خواستند، اما قدرت را به اینان سپردند.