
چند سال قبل در امتداد نقد غير اخلاقي، سخناني كه ظاهراً منسوب به محمود كرزي وانمود می شدند، از سوي رسانه يي به نام «خامه پرس» منتشر می شوند. این به ظاهر افشاگری، موج نفرت پشتون ها را برانگيخت، اما دشمنان، استفاده ي اعظمي را از آن می برند. در آن به اصطلاح افشاءگری، برادر رييس جمور كرزي، حاكميت پشتون ها را فاجعه بار خوانده بود و احمد شاه بابا را شخصی معرفی می کند كه گویا با دزدي و چپاول ديگران، قومش را اعاشه و هباته مي كند. روايت اين فاجعه، حاكي از آن است گویا آقاي كرزي در هنگامه هاي پيش از انتخابات و در جمع استادان پشتون، اين غلطي را كرده باشد؛ زیرا چنانی که گمان بُرده می شد، موتلفان ستمی، جمعیتی و شورای نظاری آنان را خرسند و به تادیه ی آراء وامی داشت. ناگفته نماند آقای محمود کرزی، شریک کابلبانک بود. سقوط کابلبانک، نهایت فساد مدنی سقویان نیز دانسته می شود.
به اساس روایت رسانه ی «خامه پرس»، حضار متاثر شده، گفت و گو را با چشمان اشکبار پايان مي دهند، اما آقاي محمود كرزي، بلافاصله و بدون كمترين ضياع وقت، این روایت شرم آور را رد كرده است. با اعلام موضع او، متوجه شديم كه میانه ی منتقدان ما پس از نيم قرن انتقاد، آن قدر خالي شده كه ناگزیر به افتراء و دروغ پراگني متوسل می شوند. این رویکرد، مثل اين مي ماند كه منتقدان، بی اعتنا به کاستن شان اجتماعی و فرهنگی خویش، فقط سعی می کنند با استفاده از فرصت هاي ديموكراسي سفارشي، انجويي و آزادي بيان فرامرزی، سوژه بسازند تا عامه ی مردم در تنازع راستی و نارستی، دامنه ی ستیز غیر منطقی را وسعت ببخشند. چنان چه بار ها خاطرنشان کرده ام، بدین گونه تلاش می کنند برای اوباشی نیز دست آویز بسازند که از طریق جنگ رسانه یی و شبکه های اجتماعی، مردم را در خانه های خودشان دشمن می سازند.
در حالي كه بر اثر وفرت نقد هار، پديده ی ستمي را در كليت بدنام ترین دشمنان خويش مي شناسيم، براي كساني كه با افتراء و بهتان به ميدان آمده اند، مي گوييم در مقوله ی تاریخ و ارزش های خویش، تنقید هار را «پارس» (عوعو سگ) تلقی می کنیم. ما در جايی قرار نداريم تا چند مخالف مزدور و بدنام، تاريخ ما را براي خود ما تفسير و توضيح دهند.
باوجود صد ها مشكل، سياستگران آگاه و فرهنگيان پشتون، به خصوص كساني كه در اين قوم بزرگ، احساس مسووليت مي كنند، طی سالیان اخیر، هرچند با دشواری ها، اما در موضع تعمیم مفاهیم ارزشمند فرهنگی و تاریخی، بسیار کوشیده اند ذهنيت هاي مثبت و مفيد خلق کنند تا نسل هاي آينده ي ما نیز به اساس آن ها از تامين حقوق خويش، غافل نمانند.
آن چه به مشکلات می افزایند، بیشتر ناشی از شرایط اند. از هفت ثور شوم تا کنون، زمینه ی گسترده ی تنازع که مردم را در جناح های چپی و راستی دچار تشتت فکری کرد و در خلای آن، ایدیالوژی های وارده کارکر شدند، تاریخ افغانی از ذهنیت اول به آخر کشانده می شود.
رفقای کمونیست برای بهشت خیالی، مردمانی را نیز کشته اند که باور های اسلامی و افغانی آنان، منافی کمونیسم شناخته می شدند. اخوانیسم سیاسی یا تروریسم بین المللی، تقدس القاعده را به ارمغان آورد و خودفروشی های نوع مزدوران ولایت فقیه، جا باز می کنند تا هویت ملی زیر سوال برود. در چنین فضایی که به چهل سال تاریخ رسیده است، اگر اخباری رسانه یی می شوند که گویا برادر رییس جمهور قبلی به ریش خودش خندیده باشد، بیش از کارایی مقطعه یی، سود ندارد.
در اوانی که گویا از محمود کرزی نقل ها می کردند، دست آویز سخره ی منسوب به او را که ادبیات پشتو داشت، با چنان سرعتی ترجمه و پخش می کنند که همانند اراذل کوچه و بازاری، وقتی حربه بیابند، بدون کمترین اندیشه استفاده می کنند. چنین رویکردی، ضیق انتقادی را همیشه به دنبال داشته است. معامله ی به مثل، اولین واکنش در برابر آن است.
طی سالیان اخیر، رو آوردن به ستیز غیر اخلاقی، حتی آبروی کسانی را بُرده که فکر می کردند با تبحر در موضوعات، شاید هرگز به دام نیافتند. باری کسی از پارس صفت هایی که تابعیت تاجکستانی نیز دارد، به کمک چند دنی، کوشیده بود از گند شکم فارسی اش به من توهین کند. هنوز چند روز از مسرت دهن گنده گی های شان نگذشته بود که جواب های من با لحن و متن هجومی و بدتر از بد، همه را خشک می کنند. با خموشی سگ هایی که تادیب شده باشند، مرا بلاک کردند، اما در خلوت های خود یک ماه تمام، آن قدر زاری می کنند که پرنت سکرین های ارسالی دوستان، مرا آگاه کردند چه کرده ام! این مثال را به این خاطر آوردم که در زمینه ی تنازع، هر حرکت ناسنجیده که بدون دلیل و منطق باشد، نه فقط بی جواب نمی ماند، بل به فرهنگی مبدل می شود که از جوابیه های آن، دست آویز هایی مستعمل می شوند که خوشبختانه یا بدبختانه از پاسخ من به «خلیفه روغن» نیز به وجود آمده اند.
همچنانی که تامین اولویت های اقتصادی و رفاهی ما مهم است، برآورد نیاز های معنوی مهم می باشد، اما نباید از تابعیت اخلاقی محروم شوند. اکثر طرف های متعصب و خشن که هرگز منعطف نمی شدند، آموخته اند که ستیز مداوم با دست آویز های سُخره، پیش از همه، حفره هایی را بیشتر می کنند که پیش از آن، به اثر سلامت اجتماعی، گاه ایجاب می کردند بدون نقد، پُر شوند.
فکر کنید کسی که به من توهین کرده بود، چه کاره بود؟ وقتی به صفحه ی فیس بوکش مراجعه کردم، از بس پُر از نظم و نثر مستهجن بود که در هر بند و سطرش از مدفوع و سُرین اش استفاده می کرد، اول احساس کردم وارد حیاط یک بیت الخلاء شده ام، اما کمی تدقیق متوجه ام کرد که این، صفحه ای با ادبیات فارسی است.
متاسفانه ضعف های اخلاقی به گونه ای افزایش یافته اند که تبعات آن ها نادیده گرفته می شوند. مردم ما به خصوص در موضع خصومت، دوست دارند حتی از نمونه ی بیت الخلایی هایی استفاده کنند که مثال آوردم.
گاه انتقاد به زبان فارسی در افغانستان، شبیه گندی ست که می زنند، اما پس از فراغت، مسوولیت آن چه را رفع حاجت کرده اند، نمی پذیرند. چنان چه مفتری در غم افتراء می ماند، دست آویز های سُخره نیز طی مراحل عدلی، قضایی و جرمی می توانند دمار از روزگار منتقدانی درآورند که با نیات زشت، عمل می کنند. هر عمل، عکس العمل دارد. چه خوب گفته اند:
از مكافات عمـل غافل مشو
گندم ز گندم رويد، جو ز جو