
«شاهنشاه غزنوی هر بار که از سرزمینهای پاکستان و هند امروزی بر میگشت، با سپاهیان پیروزمندش با دهها هزار کنیز و برده به غزنین میآمد و تعدادی از بردههای مظلوم را نیز به عنوان سهم خلیفه[ای عباسی] به بغداد میفرستاد. همین طور پادشاه افغانستان، احمد شاه ابدالی غنایم بیحسابش را بار بر هزاران چهارپای، همرا با کنیزان و بردگان به پایتخت قندهار میآورد.»1 (ص 614-613)
این روایت تاریخی را دکتور سپنتا وزیر خارجۀ اسبق افغانستان در کتابش "سیاست افغانستان؛ روایتی از درون" گویا با افتخار به رخ پاکستانیها کشانیده است. واقعیت اما همین طور مینمایاند، سلطان محمود غزنوی به عنوان والی و حاکم سرکشِ خراسان هرچه که دلش میخواست انجام میداد. قبل از آن ابو مسلم خراسانی و سلسلۀ طاهریان از تأثیرگذارترین چهرهها و اهل قدرت و نفوذ در چارچوبِ خلافت عباسی به شمار میرفتند.
در محور خلافت عثمانی هم احمد شاه ابدالی از چنین نفوذِ برخوردار بود. نگارندۀ "نگاهی مختصر به تاریخ معاصر افغانستان" پیرامون روابط احمد شاه ابدالی و خلافت عثمانی چنین نقل میکند: «بعد از فتوحات هند و ایران، خصوصاً بعد از غلبه بر مرهتهها در سال 1763م احمدشاه یک نامۀ مفصل و طویل را عنوانی سلطان مصطفی خان به مرکز دربار خلافت اسلامی فرستاد، از مطالعه این نامه انسان میداند که احمدشاه سخت متوجه باریکیهای سیاسی وقت بود... احمدشاه سخت آرزو داشت تا با امپراتوری عثمانی که به نام خلافت اسلامی نیز نامیده میشد روابطه حسنه داشته باشد ، وی اعتماد خلافت عثمانی بر خویش را مظهر قوت میدانست.»2 (ص 61-57)
تاریخ سرشار از قدرتمندترین دولتها در جغرافیای ما به ویژه در جهان اسلام است، قدرتهاییکه تمدن جهان بخصوص تمدن اروپا مدیون آن میباشد که گاهگاهِ سردمداران و نویسندگان تنها برای بالیدن آن را از دلِ تاریخ بیرونش کرده و با تعصب به رخِ رقیبان خود میکشانند.
بیشتر از این اما در نصاب درسی و معارف ما بجای آن افتخاراتِ که به هویت و ارزشِ اصیل ما گروه خورده است، الگوی قیصرها، شاهان چرکین و استعمارگران اروپایی که بردهداری را فرهنگ ملتها ساخته بودند، چیزی دیگری محور قرار نگرفته است.
واقعیت نباید برای ما تلخی کند؛ آیا دانشگاهیان، اهل معارف و مدرسۀ ما از روابط میان قدرتهای منطقهای با یگانه دولتِ مقتدر که-پس از گسترش اسلام در قارههای آسیا، افریقا و اروپا-سیاست، فرهنگ و ثقافتش را گسترانیده بود بیشتر میدانند و یا از مدینۀ فاضله ارسطو، عالمِ ارواح افلاطون، افسانههای دروغین قیصرهای عیسوی و سرانجام بازارهای بردهداری اروپائیان؟ این تنها فقرِ تاریخی و دور زدنِ ارزشها در جغرافیای ما نیست که-احتمالاً عامل عمدۀ-بحرانِ دولتداری را بوجود آورده است، بلکه جهان اسلام نیز از چنین بحران در رنج است.
ارزش تاریخی دولتداری در اسلام تنها مسئله ساختارِ اداری نمیباشد که در عصر کنونی نباید از ساختارهای اداری فرسوده پیروی شود، بلکه «ساختار دولت در اسلام از جمله مسایلی است که احکام شرعی»3 (ص 4) باید آن را تعریف کند. ولی ساختار اداری از جمله اسالیبِ به شمار میرود که در هر شرایط و زمان میشود اداره را با آن عیار ساخت.
دموکراسی اما از کهنهترین ارزشِ است که بحران و فسادِ دولتداری، سیاست، اقتصاد و فرهنگ در جهان، بویژه جهان اسلام و افغانستان را بوجود آورده است. چه چیزی دموکراسی باعث شده که رنگینی آن چشمها را خیره کرده است؟ اگر قرار باشد که اکثریت در آن با معناتر جلوه کند 50 به علاوهی یک در واقع اکثریت نیست؛ بدین معنا که یک نفر با 50 تن دیگر یکجا شده بر 49 تن دیگر همواره حکومت میکند. این سبکِ دولتداری دهههاست که بالندگی و استعداد ملتها را در گروه خود گرفته است.
نظام اقتصادی-سرمایه داری با تجملگرایی و هوا پرستیاش اکثریت ملتهای جهان را غرق در قرضداری نموده و از نگاه محیط زیستی جهان را به نابودی سوق داده است. گرمایش زمین، آب شدن یخچالهای قطب شمال و جنوب و نیز از بین رفتن ازن(لایۀ محافظتی زمین) همه و همه از جمله تجملگرایی و فسادِ سرمایه داری به شمار میروند که بحران آفریده اند. خود کشی، فساد اخلاقی و نیز ماشینی ساختن انسانها از دیگر فسادهایست که غرب آن را آزادی و پیشرفت میخواند.
خطرناکترین دستگاهِ که نخست دولتها و بعد ملتهای جهان را در گروه سیاسی، اقتصادی و امنیتی خود قرار داده تصمیمگیری قدرتهای بزرگ در شورای امنیت سازمان ملل میباشد، که از یک طرف با تولید اسلحه، کمپنیهای تولیدی خود را فربه میسازند و از سوی دیگر شعله جنگ و ناامنی را در میان ملتها دامن میزنند. از سوریه، یمن، عراق و افغانستان گرفته تا قاره افریقا همه در شعلههای باروتِ کمپنیهای اسلحه سازی قدرتهای بزرگ میسوزند.
با درک این چارچوب و نیز تفاوت میان ارزشِ دولتداری در اسلام و فسادِ ساختار نظام سیاسی غرب میتوان پی برد که افغانستان در گروه تابعداری از قدتهای سلطهگر همواره در بحران دولتداری گیر مانده است. امریکا با حضورِ هفده سالهاش در افغانستان و با تسلط بر سیاست، اقتصاد و امنیت، ارزشهای اصیل این مردم را در حال مبدل ساختن به ارزشهای فاسد غربیست. آیا میشود با این زیر دستی و تابعگری بر سیاست، اقتصاد، امنیت و فرهنگ، ارزشهای اصیل خود را محفوظ داشت؟ آنچه که بحران تاریخی دولتداری در افغانستان به همین مسئله گره خورده است.
منابع
سیاست افغانستان؛ روایتی از درون. نویسنده: رنگین دادفر سپنتا. جلد دوم. چاپ اول: تابستان 1396
نگاهی مختصر به تاریخ معاصر افغانستان. نویسنده: کاندید اکادیمسین مرحوم محمد ابراهیم عطائی. مترحم: دکتور جمیل الرحمن کامگار. چاپ اول: 1383
ساختار دولت خلافت(در حکومتداری و اداره). از منشورات حزب التحریر. چاپ اول عربی: 1426هـ.ق-2005م. دارالامه، بیروت-لبنان. چاپ اول دری: 1396هـ.ش-2017م. نشرات امت، کابل-افغ