آنانيكه فهميده اند كه نظریه يی از نظرياتيكه بشريت آنرا در طول تاريخ كهنش شناخته است ,مي تواند در مقابل ظلم وبربريت وستمگري با انواع مختلفش همچو اسلام مبارزه كند , ويا توان آنرا دارد كه در پهلوي مظلومين وبيچاره گان همڇو اسلام استاده شود ,ويا مي تواند به روي باغيان وظالمان همڇو اسلام آواز بلند كند... كسانيكه ڇنين فهميده اند آنها به خطا رفته اند , ويا كساني مغرض استندد, ويا هم از اسلام به طور كلي آگاهي ندآرند .
آنانيكه خويش را مسلمان واقعي مي پندارند , سپس در برابر ظلم وستم مبارزه نميكنند, واز مظلومين دفاع نميكنند ، وبه روي باغي وظالم آواز خويش را بلند نميكنند ... آنانيكه اين طور برداشت كرده اند به خطا رفته اند ، وياهم منافق استندد , ويا از اسلام بيخبر اند .
اما اسلام .
اسلام در صميم وتهدابش حركتى است تحرري , كه از ضمير فرد سرچشمه گرفته ودر محيط وگرداگرد جامعه خاتمه مي يآبد . وقتي اسلام قلب انسان را زندگي بخشد وآنرا پرورش دهد , سپس آنرا نميگذارد تا به سلطاني در روي زمين تسليم شود , بجز از سلطان يكتا وقهار كه مالك همه هستي است.
وقتي اسلام قلب انسان را پرورش دهد وآنرا زندگي بخشد , سپس آنرا نميگذارد تا در برابر ظلم وستم با تمامي اشكالش كه دامن گير جامعه ميشود خاموشي وسكوت اختيار كند , خواه اين ظلم بلاي خودش صورت گيرد ويا هم با لاي هرګروه انساني ديگر بر روي زمين ودر قلمرو هر پادشاه كه باشد واقع شود .
اگر ديديد كه ظلم وستم صورت ميگيرد , اگر شنيديد كه مظلومين فغان دارند , سپس مشاهده كرديد كه امت اسلامي در برابر اين ظلم وناروا كه دامن گير جامعه شده كاري انجام نميدهد ويا هم در پهلوي آن مظلومين استاده نميشود , واز آنها دفاع نميكند . پس بر شما ست تا در مورد وجود امت اسلامي به ديدهء شك بنگريد , زيرا ممكن نيست كه شريعت محبوس باشد , وظلم همڇو قانون پيآده باشد , و قلب ها اسلام را ڇون عقيده پذيرفته باشد.
اسلام حقيقي را بپذيريد نه اينكه به نام مسلمان باشيد......اسلام حقيقي عبارت است از مبارزهء كه خاموش نميگردد , وجهاديست كه قطع نميگردد , مبارزه يست در راه تحقق عدالت و مساوات در جامعه .
اما اسلام به نام عبارت است از خواندن وگردان دعا ها , وانداختن تسبيح , ونوشتن تعاويزها , وتوكل برين كه آسمان صلاح وآزادي وعدالت وخيرات را بر زمين ببآرد . هر گز آسمان ازين قبيل ڇيزها را برزمين نميبآرد, خداوند هر گز قومي را نصرت وكمك نميكند تا آنها خود خويش را كمك نكنند , وبالاي خويش اعتماد نداشته باشند , وشريعت خداوند را در جهاد ومبارزه پيآده ونافذ نكنند :( ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بأ نفسهم ) .
اسلام عقيدهء انقلابي وتحرري است . به عبارت ديگر عقيدهء است كه هر گاه در قلب انسان بصورت صحيح جاگزين گردد , درآن انقلاب برپا ميكند , انقلاب در تصورها , انقلاب دراحساسات , انقلاب در ڇوگونگي زندگي , انقلاب در داد وگرفت بين افراد وګروها ....انقلابيكه به اساس عدالت ومساوات مطلق در بين همه انسان ها برپا شود , وهيڇكس بهتر از كسي نباشد مګرباساس معيار تقوى وپرهيزگاري , انقلابي كه به اساس كرامت انساني برپا شود , آن كرامتيكه به هيڇ مخلوقي دیګری به جز از انسان در روي زمين داده نشده است , كرامتيكه ارزش هاى والاي را به انسان عنايت فرموده است . انقلابيكه به اساس عدالت مطلق برپا شود , عدالتيكه تجاوزهيڇكس را تحمل نميكند , وهمڇنان بالاى هيڇكس تجاوز نميكند .
همينكه گرمي وجوش اين عقيده را كسي احساس كند بيدريغ پي تحقيق آن در زندگي عملي خويش ميگردد , صبر و آرامش و خاموشي خود را از دست ميدهد تا اينكه آنرا بدست بيآورد...اينست تاويل وتفسير اينكه ڇرا اسلام يك حركت انقلابي است .
آنانيكه بالاى خداوند جل جلاله به حقانيت ايمان آورده اند , در راه خداوند جل جلاله به حق جهاد ميكنند , جهاد ميكنند تا كلمه خداوند جل جلاله والاتر از همه كلمه ها باشد , وكلمه خداوند جل جلاله تا وقتي تحقق پذير نميگردد تا وقتيكه ظلم وستم از جامعه برداشته نشود , وهمه انسانها همڇو دندانهاي شانه يكسان نباشند , وكسي هم بالاي كسي بهتر وبرتر نباشد مگرم فقط به اساس تقوي وپرهيزگاري .
آنانيكه ظلم را در ڇار اطراف خويش مشاهده ميكنند , وآنانيكه با بغاوت هر جا روبرو ميشوند,
سپس نه دست شان درحركت ايد ونه زبان شان , در حاليكه قادر به حركت دادن زبان ودست باشند اينان در حقيقيت به قلبهاي شان اسلام راه نيافته , وبه عبارت ديگر قلب هاي شان را اسلام پرورش نداده است وبه آنها زندگي نبخشيده است . اگر اين قلب ها را اسلام آباد مينمود حتما به مبارزه وجهاد مي پرداختتن , اگر در اين قلب هاي عاقل شعله مقدس اسلام ميدميد حتما آنرا شعله ور ساخته با گرمي وجوش به طرف معركه مي كشانيد .
اگر روحيه و نظریه قوميت مي تواند ما را به مبارزه در برابر استعمار باغي بكشاند .
اگر روحيه حريت وآزادي فردي مي تواند مارا به مبارزه در برابر ظلم و ستمگري بكشاند .
اگر روحيه اجتماعي مي تواند ما را به مبارزه در برابر طبقات فاجر وفاسق وامپرياليزم بكشاند .
اما روحيه اسلام ، استعمار , زندگي طبقاتي , فسق ,فجورو ستمگري را زير عنوان بغاوت جمع نموده ما را به مبارزه با همه ء اينها مي كشاند , تا در برابر اين همه بدون بذدلي خوف وبدون تفرقه وتشتت وجدال مبارزه كنيم , وهمين خصوصيت بزرگ اسلام درميدان مبارزه براي تحقق عدالت ومساوات وآزادي وكرامت انساني است .
شايد مسلماني حقيقي وجود نداشته باشد كه به قلبش روح ايمان جا گزين گرديده باشد ودست خويش را به استعمارواستعمارگرايان دراز كند , ويا هم با يشان همكاري كند , و از مبارزه د ر برابريشان بطورى آشكار يا خفيه دست بردارد , اگر ڇنين باشد وي خاين به دين خويش است قبل ازينكه خاين به وطن و قوم وشرف خويش باشد . هر كسيكه احساس عداوت ودشمني را در مقابل استعمارګران از دست داده باشد , ودر برابريشان از مبارزه بقدر قدرت واسطتاعتش دست بردارد خاين است .
واي به حال آنانيكه بايشان معاهده هاي دوستي امضا ميكنند , وبه حال آنانيكه بايشان پيمان ميبندند ,
وبه حال آنانيكه بايشان همكاري وكمك ميكند , وبه حال آنانيكه بريشان طعام مي دهند در حاليكه ملتش از گرسنگي جان مي دهد , وبه حال آنانيكه عيب ها شانرا مي پوشاند .
شايد مسلماني واقعي وجود نداشته باشد كه به قلبش روح ايمان راه يافته باشد وبگذارد كه گروه هاي فاجر وفاسق امپرياليزم باغي در اطمنان وآرمش به سر برد , وعيب ها آنهارا انگشت نما نكند , وپست فطرتي آنهارا هويدا نسازد , وبر روي سياه آنها آواز بلند نكند , ودر برابرشان توسط دست وزبان به اندازه قدرت واستطاعتش مبارزه نكند ..... هر لحظهءكه بدون كار مثمر ميگزرد و هر ساعتكه بدون مبارزه ميگزرد وهر روزيكه بدون جهاد ميگزرد گناهي است كه ضمير مسلمان حقيقي آنرا احساس كرده ميتواند , وعذابيست كه احساسات وي را دگرگون مي نمايد , واشتباهي است كه بجز از جهاد ومبارزه پی درپی عذاب وپريشاني آن جبران گرديده نميتواند .
شايد مسلماني واقعي وجود نداشته باشد كه به قلبش روح ايمان راه يافته باشد وبگذارد كه ظلم وستم دامن گير جامعه گردد , ومردم به غلامي كشانيده شوند در حاليكه مادر هايشان آنهارا آزاد به دنيا آورده اند . مسلمان واقعي توسط مال وروح خويش دعوت خداوند يكتاه ورازق را لبيك ميگويد وآنرا مي پذيرد : ((ومالكم لا تقاتلون فى سبيل الله والمستضعفين من الرجال والنساء والولدان الذين يقولون ربنا أخرجنا من هذه القرية الظالم أهلها واجعل لنا من لدنك ولياً واجعل لنا من لدنك نصيرا )) .
فقط مسلمان حقيقي باش .. همين كافي است كه مسلمان باشي تا اسلامت ترا با دلاوري وشجاعت وبسالت به مبارزه در برابر استعمار وظلم وستم وا دارد , اگر ڇنين نيست پس بايد احساس كني كه آيا قلبت در مورد حقيقت ايمان بازي نخورده است كه ترا از مبارزه در مقابل استعمار باز ميدارد ؟
فقط مسلمان حقيقي باش .. همين كافي است كه مسلمان حقيقي باشي , تا اسلامت ترا به مبارزه در برابر ظلم بربريت وستم اجتماعي بكشاند , مبارزهء كه دوامدار ومستمر باشد . اگر ڇنين نيست پس بايد احساس كني كه آيا قلبت در مورد حقيقت ايمان بازي نخورده است , كه ترا از مبارزه با ظلم وستم باز ميدارد ؟
فقط مسلمان حقيقي باش .. همين كافي است كه مسلمان حقيقي باشي , تا اسلامت ترا به مبارزه در برابر سركشي وطغيان با همه دليري وصلابت وپختگي بكشاند كه بذدلان آنرا پسماندگي مي پندارند , اگر ڇنين نكردي پس احساس كن كه قلب ات در حقيقت ايمانش بازي خورده است , ورنه ڇرا از مبارزه در برابرطغيان دست برداشته اي ؟
تمامي تيوري ها وهمه مذاهب در روي زمين پراگنده گرديده تا هر كدام براي مبارزه خود ميدان جداګانه خود را انتخاب كند , و در آن ميدان عدالت ومساوات وآزادي را تحقق بخشد ..مگر اسلام در همه اين ميدان ها مبارزه ميكند , وهمه حركت هاي آزادي خواه راه در آغوش ميگيرد , وبراي همه اين ميدان ها مبارزين تربيه ميكند .
وقتيكه صاحبان تيوري ها ومذاهب قوتي خود را از قوت هاي زمين كه نابود شدني استندد استمداد مي جويند , اسلام از قوت اذلي وابدي قوت خويش را بدست ميآورد , مسلمانان وقتي به معركه رومبيآورند ,كه قلب هايشان پر از شوق شهادت در راه حق باشد , تا حمایت آسمان وفلاح اخروي را بدست آورند :
(( ان الله اشترى من المؤمنين أنفسهم واموالهم بأن لهم الجنة, يقاتلون فى سبيل الله , فيقتلون ويقتلون وعداً عليه حقاً فى التوراة والانجيل والقرآن . ومن أوفى بعهده من الله ؟ )) .
نوشته : سيد قطب
ترجمه : عبدالرحمن فرقاني
وروستي