
اشک و آه بهزاد هیچ دردی از مردم دوا نمی کند، دنیای سیاست دنیای خشکی است. نمی توان با اشک ریختن داد مردم ستاند مردم و خصوصا بسیاری از جوانان را با سرگرم کردن در احساسات، به درو خویش جمع ساخته و دژی مستحکم ساخته است.
احمد بهزاد دژ فرهنگی ساخته است؛
احمدشاه رضایی ملقب به احمد بهزاد، در هرات خبرنگار بود و به حمایت استاد محقق در دور اول پارلمان با آرای بسیار مردم هزاره از ولایت هرات به پارلمان راه یافت. دیری نپایید که با استاد محقق دست به یخن گردید و شروع به انتقادهایی آتشین کرد. در همان اوان سلطنت ایشان در کابل، با جمعی از دوستان خدمتشان شرفیاب شدیم ظاهرا یکی از دلایلی که احمدشاه رضایی را وادار ساخته بود تا با استاد محقق در آمیزد « ندادن هزینه تبلیغات بهزاد از سوی استاد محقق بود: بهزاد می گفت در حدود ۱۶ هزار دالر مصرف کرده ام و قرض بار هستم اما استاد محقق هزینه کمپاین مرا نمی دهد.» دقیقا این جملات بهزاد را خودم بدون هیچ واسطه ای با گوشهای خودم شنیدم. بهزاد سپس به جان کرزی افتاد و وی را سلطان خطاب می کرد، استاد خلیلی را به زیر انتقادات آتشین خود گرفت و سر انجام نیز با یک چرخش صدو هشتاد درجه به زیر عبای کرزی و خلیلی خزید و دیگر صدایش را هم نکشید تا زمان انتخابات دور دوم پارلمان افغانستان؛ باز آمد تا صدای مردم باشد. اشک ریخت و گریه کرد و رای گرفت. در شهر عکس هایش را تنها نصب کرد و در مناطق هرازه نشین با بابه مزاری. باز رای ستاند و به کابل رفت و عیبت صغری خود را آغاز کرد. در این اواخر باز هم با همان سناریوی اشک و ناله باز وارد شده است. گارد ساخته است و در دژ خود پنهان شده است.
بهر صورت در طول بیش از یک دهه که جناب احمدشاه رضایی «بهزاد» از آدرس مردم هزاره در هرات به کرسی پارلمان تکیه داده است، با تاسف، بسیار باید گفت که هیچ کار زیربنایی و مفیدی برای مردمی که ارایشان را ستانده بود انجام نداده است؛ نه هدف بلند مدت دارد و نه هم میان مدت و نه هم کوتاه مدت؛ بیشتر در «توهم سیاسی» خود اسیر است و بدنبال تاسیس مدینه فاضله ای است که فارابی بدنبال آن بود و یا هم در حد توسعه یافته تر آن بدنبال اتوپیای سرتامس موردر افغانستان می گردد تا «کارها به سامان آید.» اما واقعیت چیز دیگری است؛ اینکه انسانی آرزو و خیال های رنگارنگ و رقم رقم داشته باشد، در ذات خود اصلا بد نیست؛ بهزاد هم حق دارد تا خیال پلو بزند و در خیالات و توهم ساختگی خویش سیر نماید؛ اما اینکه بخواهد بیش از ده سال وقت و سرمایه و رای مردم را قربانی هوس های سیاسی نماید و وظیفه اصلی خود را که همانا «نمایندگی کردن از مردم و انعکاس مشکلات و گرفتاری های مردم هست» را فراموش کند و بدتر از آن مردم را سرگرم شعارهای احساسی و تبلیغاتی نماید، به نظر من قابل گذشت و اغماض نیست. به راستی بهزاد چه می خواهد؟ از کدام رویا صحبت می کند؟ در کدام شرایط؟ با کدام راهکار و استراتژی؟ آیا با تیم داکتر عبدالله و احمدخان چه مدینه فاضله ای را می خواهد در این خاک تاسیس کند؟
احمدبهزاد می تواند سخنرانی خوبی ایراد کند، اما کار نمی کند. مردم و خصوصا بسیاری از جوانان را با سرگرم کردن در احساسات، به درو خویش جمع ساخته و دژی مستحکم ساخته است که هر گونه انتقاد از بهزاد را با توهین و تحقیر و فحاشی پاسخ می گویند. اما آیا واقعا اینان نمی خواهند بدانند که بهزاد مثلا برای مردم «جبرئیل» که تحته خیز بهزاد هست چه کار مفیدی انجام داده است؟ اگر واقعا کارمفیدی انجام داده است پس لطفا ارایه نماید؛ مردانه به شک و شبه و تردید و شایعات پاسخ دهد. اگر هم کاری نگرده است و توانایی ندارد پس باید راه را برای دیگران باز کند که هم انگیزه خدمت دارند و هم توانایی و انرژی.
اشک و آه بهزاد هیچ دردی از مردم دوا نمی کند، دنیای سیاست دنیای خشکی است. نمی توان با اشک ریختن داد مردم ستاند. وظیفه بهزاد این است که حق مردم خود را در بودجه کشور در نظر بگیرد، از منافع مردم خویش دفاع کند و در چانه زنی های سیاسی و جلب توجه بیشتر حکومت در جهت اقدامات بیشتر خدمات رفاهی بکوشد. اما بهزاد واقعا چه کرده است؟
در پستی که در صفحه خود گذاشته بود، بسیار سرسرکی به یکی از انتقادات من در پاسخ با کلمات بازی کرد. پست ایشان مملو است از به به و چه چه حواریون ایشان و دوستان عزیز از دور و نزدیک که نعره تکبیر سر می دهند. اما به نظر من انسانی که باورمند به انتقاد نیست؛ به انتقاد پاسخ داده نمی تواند و خود را در برابر شهروند مسئول و پاسخگو نمی داند و با کوچکترین انتقادی فورا عصبی می شود و دست به انتحار می زند، شاسیتگی و لیاقت نمایندگی از مردم را ندارد. آنهم پنهان شدن در زیر عبای بابه که به نظر من خود غیراخلاقی ترین کار ممکن است.
در شرایطی که هزاران انسان از کشور در حال فرار است، بیکاری و فقر بیداد می کند، دانش آموزان سقف ندارند و ۷۶۹ میلیون دالر پول کمک به معارف کشور دزدی می شود، بست های خالی دولت با معامله خرید و فروش می شود، نا امنی به اوج خود رسیده است و هر روز مردم قربانی می دهد و«مشخصا حضور مردم هزاره در ساختار نظام در کل افغانستان ضرب صفر شده است، به ویژه در هرات به طور یقین صفر هست اما هیچ کسی پاسخگو نیست». نه وکیل پاسخگو هست و نه وزیر و نه والی و نه هم معین. رئیس جمهور هم که اوسنه می بافد. رهبر جهادی حرمسراا می سازد و عیش و نوش می کند و از مافیای ارگ سهم خود را می گیرد. دوستان عزیز واقعا در این کشور چه می گذرد و چه کسی باید پاسخ بگوید؟مسئول واقعی کیست؟ از چه کسی باید انتقاد کرد؟ چه کسی باعث بدبختی و تباهی و سیه روزی مردم شده است؟ چرا هیچ چیزی در جای خود نیست؟ چرا هر کسی باید به نوعی برف خود را به بام دیگری می اندازد؟ مسئول واقعی این همه نابسامانی در این خاک چه کسی است؟
آیا افغانستانی که با حضور جامعه جهانی و میلیاردها دالر، مدینه فاضله نشد، با اشک و آه بهزاد و امثالهم می تواند اتوپیا شود؟ به راستی چرا هیچ کسی پاسخگو نیست؟