
عبدالجلیل جمیلی ۲۲ فبروری ۲۰۱۶
از نشر همچو خبر منابع رسمی کابلکه (دولت افغانستان؛ اعزام افغانها به جنگ سوریه توسط ایران را بررسی می کند) چنین استنباط میشود که ممکن است دولت خداداد جوره برخوردار افغانستان ما ! از روی وظیفه شناسی ؟ و یا همدردی مردمی؛ دست و آستین را بر زده اند کها بنام بررسی! با برقراری تماسهای اشد فوری با دولت ایران زمینه جستجوی احوالات جوانان افغان قربان شدهٔ ما را که در حقیقت در راه استواری زعامت رفیق آیت الله*و پالیسی خلافت کشور کشایانهٔ حضرت شان!! با یاوری وهم سنگری روس غدار آزمون شده! آنهم برای حمایت بشار اسدی که برای بقای دولت فاسد غیر ملی خود مردم بیگناه سوریه را به خااک و خون کشیده است – به بررسی و یا غو رسی بگیرند! و بلی – چنانچه شاعری میفرماید که :
بدین تمکین که ساقی باده در پیمانه میریزد رسد تا دوَر ما دیوار این می خانه میریز
که چرا وچطور این جوانان مهاجر و معصوم ما قهراً بجبهات داغ جنگ اعزام شده و هنوزهم جبراً جوقه جوقه اعزام شده میروند و عملیست دور از مروت اسلامی و دوستی دیرینهٔ بین مردمان دوکشور افغانستان و ایران و خیانتیست در حُسن
خبر تأسف بار اعزام جبری پناهندگان ما درایران به جنگ سوریه و مراسم خاک سپاری علی رحیمی یک افغان که درسوریه کشته شد
29.01.2016 (09.11.1394) / LoyAfghanistan / RadioAzadi
ایران افغانان د سوریې جګړې ته لېږي
سلوک سردمداران امامت ایران با ملت قهرمان ولی فعلاً نگون بخت افغان.
پس بدین منوال شاید دولت یک بام و دو هوای ما بر ملا سازند که آیا با شناخت درست موقف امامت غیرقابل قبول مردمی و دولت تحمیلی روس مشرب بر ملت ایرانیکه تکیه و بقا بر قدرت را در محکومیت های دسته جمعی مخالفان رژیم مستبد امامی خود و تبعیضات مذهبی و اعدام های اقلیت ها ی سنی مذهب بیچارهٔ ایران / خاصتاً کرُد و بلوچ / استوار ساخته و جرأت هم ندارند که ان جوانان آزادی دوست ایرانی /یعنی کردو بلوچ را بهمچو جبهات داغ بفرستند زیرا متیقن اند که وقتیکه پای این جوانان دلیر ولی سرا پا عقده دار کرد و بلُوچ به آن جبهات برسد / با شناخت لازم ضعف امامت تحمیلی و رهبریت فاسد شان در داخل ایران و همچنان عدم محبوبیت این رژیم طالب پرست دغا باز و نتایج منحوس اعمال جبروتی شان برین دو اقلیت سنی مظلوم! / که طبعاً و بدون ضیاع وقت این جوانان حریت پسند رسیده به جبهات بمخالفین اهریمنان ایران + روس یعنی گروه های آزادی طلب سوریه پیوسته - انشاالله کمر سیاست تبعیض طلبانهٔ مذهبی و تفرقه بیانداز و حکومت کن رهبریت ایران را با ستون فقرات آن که همین سپهُبد ها- سرداران و جلادان سپاه پاسداران روس مشرب است برای همیش خواهند شکست!! زیرا
آه مظلوم به سوهان ما ند گر خود نَبُرَد بُرنده را تیز کند
و شاعری میفرماید : زدن خدا صدا ندارد و گر زد دوا ندارد
وجانیان روس غدار بازهم سلی را درقرن ۲۱ و در سوریه خواهند خورد .طوریکه در قرن ۲۰ با رشادت ملت قهرمان افغان با سقوط ابدالابد مارکسیزم لیننیزم جزو تاریخ شدهٔ خود عیرت گرفته بودند - برای همیش در گوشهٔ سایبریائی خود آرام بگیرند!
واین رمز بررسی طلبان پوشیده نماند که چون همه سوابق بنام بررسی در همه دوایر دوَر دولتداری کرزی خان تا عبدالله جان! از تقلب و دستبازی و رشوه و تا فریب بازیها- مدار اصل حکومتداری بوده و هنوز هم است پس آنانیکه همچو امور مهم را در دوسیه های سطر واخفای بررسی میریزند با شکیدن پست پشک در روی! بذهنیت خود مطمئن میشوند که این قصه ها و غمهای شهدا و قربانیان ما وهم مانند آن؛ تابع مرور زمان شده و از خاطره ها فراموش خواهندشده و اما نمی دانند که: پسر کشتی و تخم کین کاشتی پسر مرده را کیَ بود آشتی
بهر حال دوستان ارجمند! اگر قفسهٔ قلب داغ دیدهٔ من وشما باز شودهمیشه این داستانها به درازا میکشد درحالیکه پیش کلهٔ های بی دردان... یاسین خواندن هم دردی را دوا نمی کند- وازین رو به اصل مطلب می روم با تقدیم دوخاطرهٔ عبرت انگیز و مشکل کشائی که رمزدادرسی / نه بررسی / با مسئولیت رهبران دیروزهای آبرومند ترمارا به بادردان و اهل خبرهٔ ما میرساند- ..
۱- ا ين هم عبرتي از سنگ نوشته :
( اقتباس ازنوشتهٔ برادر محترم حنیف رهیاب رحیمی منتشرهٔ ۹ فبروری ۲۰۱۶ سایت وزین آریانا افغانستان آنلاین )
در آن َ دور و زمان که امیر عبدالرحمن خان فقید در کابل پادشاه بود، مرد روستایی از ولسوالی چهار آسیاب ولایت لوگر، محصوالت مواشی و خانگی از قبیل قروت، چکه، روغن زرد، تخم مرغ، کشمش و غیره را بر پشت خرش بارنموده راهی کابل گردید تا مانند دفعات پیش آنها را در شهر به قیمت بهتر بفروشد و با پول آن ضروریات خانواده اش را از شهر کابل. خریداری نماید مرد روستایی پس از سفر طولانی باالاخره در منطقه بینی حصار، وارد کابل گردید و به مجردیکه در آنجا رسید، در کنار یک سنگ بزرگی َدم گرفت. علوفهٔ را که با خود داشت پیشروی خر گذاشت و میخ خرش را در پهلویش به زمین بست و خودش چون راه دور و درازی را پیموده بود، پلک بالای پلک گذاشت و لحظاتی را بخواب شیرین رفت وقت سلطنت امیر عبدالرحمن خان پادشاه سختگیر و با هیبتی بود که در دسپلین )چیزی که امروز ما نداریم(ٰ بیرحمی و سنگدلی شهرت داشت. اما یکی از مشخصات عمد ه دوران او موجودیت امنیت و حاکمیت قانون در قلمرو حکمروایی اش بود. یکی از نویسندگان معاصرش بنام میرزا یعقوب علی خافی می نویسد که شخص متهم به دزدی پیدا می شد به دار آویخته می شد و اگر کدام کاروانی را دزد ها به غارت می بردند، اموال دزدی شده اغلبا و دزدان، ً دار زده می شدند. گویند روزی یک مقداری پول که در یک دستمال پیچیده شده بود، در محل عبور و مرور مردم در شوربازار در روی سرک افتاده بود و کسی از ترس مجازات جرأت برداشتن آنرا نداشت. تا صاحبش آمد و بعد از گفتن نشانی، آنرا گرفت.) از بخت بد روستایی در این چنین شرایط امن و امنیت و حاکمیت قانون و ترس از مجازات، دزد نابکاری پیدا شد و خر روستایی را با بار و بقن آن دزدید. مرد روستائی که از خواب بیدار شد از ندیدن خر در کنارش هم متعجب هم ازینکه بسیار عظیمی را از دست داده بود سخت پریشان بود. زیرا نظر به وضع مالی ایکه داشت، خانه اش خراب شده بود
روستائی راسا بدربار امیرعبدالرحمن خان که به امیر آهنین شهرت داشت عارض شد و از طالع خوب به دربار، ً بار یافت وعرض حالش را به امیر بیان نمود. امیرعبدالرحمن خان مرد باقدرت وبا هیبت روستائی را مخاطب ساخته گفت تو چطور در روز روشن بخواب عمیق رفتی که خر و اموالت را دزدیدند اما خبر هم نشدی؟ مرد روستائی با ادب جواب داد امیر دراز باد، من فکر می کردم شما بیدار هستید لهذا من بدون کدام تشویش و اندیشه خوابیدم روستائی گفت، عمر امیر سخت امیرتکان خوردد و برای لحظه ای اورا به فکر فرو برد زیرا تا کنون کسی جرأت نکرده بود پس از لحظه ای فکر، امیر عبدالرحمن خان امر کرد که به سیاه سنگ بروید و بر روی همان سنگ بنویسید که اموال روستائی را از نزدیک آن دزدیده بودند، بنویسید که اگر الی ۲۴ ساعت خرو اموال روستایی را دوباره همینجا حاضر نسازند، تمام مردم این علاقه مورد موردغضب امیر قرار گرفته و سخت مجازات می شوند نوشته و حکم امیر لرزه را در دل پیر و جوان باشندگان انداخت و با کمال تعجب دیدند شد که پس از 12 ساعت، دزدان از ترس غضب امیر آهنین خر و تمامی اموال ربوده شده را بدون کم و کاست در همان محل حاضر نمودند. این سنگ هنوز در نزدیکی سیاه سنگ وجود دارد و به سبب همین خاطره به نام »سنگ نوشته« یاد می گردد / وتذکریست در مسیر تاریخ افغانستان !
۲- اینهم نوشتهٔ مورخ ۲۷ اسد ۱۳۸۸ اینجانب - منتشرهٔ افغان جرمن آنلاین
به استقبال نودمین سالگرد استرداد استقلال افغانستان تحت عنوان :
خاطرهٔ از عکس العمل دولت مستقل امانی در برابر عمل نا بخردانهٔ ستالینیان جانی !!
در آغاز سال ۱۹۶۲ که بحیث سکرتر دوم سفارتکبرای افغانستان در مسکو ایفای وظیفه میکردم مناقشهٔ در مورد یکی از اپارتمانهای اعضای سفارتکبرا که ۸۰٪ آن ملکیت افغانستان شمرده می شد- دوباره بروز کرده و برای حل مسئله با ادارهٔ خدمات دیپلوماتیک وزارت امورخارجهٔ شوروی تماسها و مذاکراتی داشتم که اکنون بدون طول کلام عرض مطلبم ازهمین جا در مورد دادرسی زعامت با افتخار افغان شروع میکنم که:
بعد از در گذشت ولادیمیر ایلییچ لینن رهبر شوروی در زمستان ۱۹۲۴– ادراهٔ امور را جوزف استالین قبضه کرده و با مرور مدتی در سال ۱۹۲۶ سیستم تجارت آزاد ومراودات تجار خارجی بشوروی منجمله مسکو را با امر خاصی قریطین کرده و شبانگاه وغیر مترقبه همه خارجیانی را که مخصو صاً با تجارت و دفاتر تجارتی فعالبیت داشتند قید و ضبط کرده و در آنجمله عدهٔ از تجار معروف افغان را که در همان روز در مسکو اقامت داشتند ( مانند مرحوم دوست محمد خان ایماق – مرحوم غلام حیدر خان مختارزاده و مرحوم خیر محمد خان و غیره را) زندانی ساخته ذخایر مال تجارتی و دفاتر شانرا استملاک کردند .
در همین لحظات حساس یکی ازین ذوات که مرحوم عبدالمجید خان ( بعدها معروف به زابلی بودند) برای صرف طعام شب مهمان سفیر کبیر افغانستان مرحوم میرزا محمد خان یفتلی بوده اند و ازین رو مقامات شوروی به سفارتکبرای افغانستان مراجعه و خواهش تسلیم دادن اورا – برای تحقیق ! از سفارتکبرا کردند. و اما :
مرحوم یفتلی با تسلیم ندادن موصوف بمقامات شوروی – این مطلب را با تفصیل بوزارت امورخارجهٔ افغانستان مخابره و طالب هدایت شدند و هدایت مرکز هم همین بوده که بصورت عاجل با ملاقات و هم مکاتبوی برای نجات جان و مال تجار افغانی با مقامات عالیهٔ شوروی به تماس شده و تا امر ثانی عبدالمجید خان را در داخل سفارتکبرا اقامت دهند.
چند روز بعد کوریر سیاسی وزارت امور خارجهٔ افغانستان با پسُتهٔ (خریطهٔ مهر و لاک شدهٔ ) سیاسی بمسکو واصل و در بین آن پاسپورت سیاسی را که به اسم عبدالجمید خان بحیث اتشهٔ اقتصادی دولت افغانستان در مسکو صادر شده بود یافتند و هدایت هم ازین قرار بوده که این پاسپورت را برای ویزای اقامت منحیث عضو سفارت بمقامات شوروی ارسال دارند و سپس بعد از سپری شدن یک ماه بدون جنجال ایشان بطرف وطن حرکت کنند.
ولی زمانیکه مقامات شوروی این پاسپورت را بدست آوردند آنرا قید کرده و به تعقیب مراجعات قبلی از سفارت افغانستان خواستند که این تاجر افغان را بحیث عضو سفارت پذیرفته نمیتوانند و باید او را برای شان تسلیم دهند.
سفارت کبرای افغانستان فوری موضوع بکابل خبرداده منتظر هدایت ماندند.
واما در کابل؛ اعلیحضرت غازی امان الله خان به مرحوم محمود طرزی وزیر امورخارجه هدایت دادند ک هر روزی که سفارت شوروی در کابل پاسپورت هریک از اعضای خورا برای اجراآتی میفرستد آنرا قید کرده و از حضور شاه هدایت بگیرند چند روز بعد که پاسپورت یکی از اعضای سفارت شوروی در کابل برای اجراآتی بوزارت امور خارجهٔ افغانستان رسید با استهدای این موضوع اعلیحضرت مرحوم هدایت دادند که با قید کردن این پاسپورت اولاً عکس این عضو سفارت را به گارد محافظین آن سفارت ( که در باغ علم گنج - نزدیک مسجد شاه دوشمشمیره بود وتعداد شان را هم از ۲ نفر به ۴ نفر بالا ببرند) تسلیم داده و برای شان هدایت اکید بدهید که اگر این شخص از سفارت خارج شد اورا فوری گرفتار کرده و تحت نظارت گرفته بوزارت خارجه خبر بدهند و بوزارت امور خارجه هم هدایت دادند که یکی از ارکان بلند رتبهٔ بعد از سفیرآن سفارت را برای ملاقات خواسته و طی یاددشت رسمی ایشان را حالی سازند که تا عبدالمجید خان بصورت رسمی و آزاد به افغانستان بر نگشته باشد این دیپلومات شما هم تحت نظارت و قید خواهد بود و سفارت شوروی درکابل از مسکو طالب هدایت شد.
مقامات عالیهٔ شوروی که انتظار چنین شدت عمل مقامات افغان را انتظار نداشته وخودرامغلوب بازی خود حس می کردند فوری پاسپورت سیاسی عبدالمجبد خان را تائید و اما با صدور ویزهٔ سیاسی یک ماهه خروجی بسفارت افغانستان مسترد کردند که برویت آن عبدالمجید( زابلی) با مجبوریت اینکه خطوط طیارات مسافر بری امروزی وجود نداشت با خط ریل از مسکو خودرا به عشق آباد ترکمنستان رسانیده از طریق بندر تورعندی وارد خاک افغانستان شده و زمانی که به شهر هرات مواصلت نمود مستقیماً با مرحوم محمود طرزی وزیر امورخارجه بتماس آمده و از مواصلت خود به وطن اطمینان داد و با اطلاع موضوع اعلیحضرت مرحوم امان الله خان غازی بوزارت امورخارجه هدایت دادند که بر پاسپورت عضو سفارت شوروی ویزای خروجی یک هفته ای زده و آن را مسترد دارند تا بقید همین مدت از افغانستان خارج شود و او توسط طیارهٔ کوریر سیاسی شوروی از افغانستان خارج شد.
واما با مواصالت عبدالمجید خان بکابل و ملاقات با مقامات دولتی اورا بحیث معین وزارت اقتصاد تعین کردند و او هم قبل ازینکه از مسکو خارج شود یک دربند حویلی کوچک خودرا که بر سرک بزرگ حلقه ای شهر واقع بوده و دارای سه اطاق و مربوطات هم بود و با عمارت اصلی سفارتکبرا در حدود ۱۰۰ متر فاصله داشت بعنوان قدردانی رسماً بحکومت افغانستان بخشیده و اسناد آنرا بسفارت افغانستان در مسکو تسلیم داده بود که مدتی اعضای سفارت در آن اقامت دشتند تا اینکه باساس پروزهٔ انکشاف شهری دولت شوروی آن حویلی و اطراف آن را استملاک کرده و بر آن عمارت ۲۸ طبقه ای بزرگی را افراشتند و در عوض بقرار ساحهٔ فی متر مربع زمین – اپارتمانی را که ۲۰ ٪ بزرگتر از ملکیت افغانستان بود بسفارت افانستان داده واز همان ۲۰ فیصد کرایه میگرفتند که این داستان دامنه دار تا هنوزجمع نشده ودوام دارد و منهم که بخاطر همین معضله دفعات چندی با ادارهٔ مذکور تماس و ملاقات داشتم –امروز با رویدادهای بد دولتداری لبلبو پیوند یک بام و دوهوا بودن دولت گردانان ما ازیک طرف و قربانیهای بی موجب جوانان معصوم پاک سرشت بیوطن ما در ایرانی بنام اسلامی نا جوانمرد از جانب دیگر – بر آن شدم تا شما هموطنان داغدیده و در عین حال پدران پسر شهید وطنم را در جریانی واقعی دولت مردان دیروزی بگذارم و قضاوت به خود شما واگذار میشوم .
الهی تو آن کن که پایان کار تو خوشنود باشی و ما رستگار
*مطلب قابل توجهی تحت عنوان هرچه بگندد نمکش مبزننپد – وای به آنروز که بگندد نمک! رفیق آیت الله ! در آریانا افغانستان آنلاین/ افغان جرمن آنلاین / لوی افغانستان / لوی غر / در آرشیف نویسندگان و تحت نام اینجانب عبدالجلیل جمیلی
http://www.arianafghanistan.com/UploadCenter/Jamili_J/jamili_jalil_rafiq_aayatulla.pdf
و ختم مقال