ببخشایم

 دست بته با من تنها امشبم
میروم زینجا نفس بر لبم
سبزه ګلها خارها در ګرفت
میروم که است آتش بر تنم
اشک و دریای اشک جاریست زمن
میروم با دستهای خالیم
ای خدای من بخشا بنده ات
پرګناه ایم من زیاد خجلم
حیف عمرم در عبس بګزشته است
لب بر جام می و میخانه ام
رحیم یی کری یی ببخشایم
بنده ی غافل و ګنهګارم