فقر جامعه

 مسعودالحسن جاهد
  بزرگترین فقر برای جوامع انسانها ، فقر فکری است.جامعه انسانی که اساسا اهل فکر کردن نباشد هر گز رنګ سعادت را نخواهید دید. باتوجه به شرایط کنونی دنیای امروز ، سلطه طلبیها ، طلب آمریت ، تعصب (از قبیل مذهب، منطقوی ،نژادی و لسانی )،سود جوییها ،کم رنګ شدن ارزشهای معنوی ،خانوادګی وغیره.
پرورش تفکر امری ضروری برای انسانهاست، وظیفه هر جامعه ایست تا از طریق آموزش و ارتقای فکری ،نسلی را در روشنی کتاب الهی  تربیت کند که اهل اندیشیدن و تفکر باشند نه اهل حافظ علوم و معلومات.بدون تردید امتیاز انسان نسبت به سایر موجودات بر قوه تفکر اوست. تفکر پایه بنیاد حیات انسان را تشکیل میدهد.آنچه انسان در طول قرن قرن های متمادی به وجود آورده ، نتیجه و حاصل قدرت فکری است. عاملیکه در تداوم رشد انسان نقش تعین کننده ای دارد قوه تفکر انسان است.
اسلام بیشتر از ادیان و مکتب های دیگر به تعقل و تفکر و تدبر و تبین و تأمل تأکید کرده است ،خداوند در بسیاری از آیات قرآن عظیم الشان میفرماید:
(ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون.)    ترجمه:
قطعا در این امر برای مردمی که می اندیشند نشانه هایی است.لذا کسانی که اهل تفکر وتبین نیستند هر گز نمی توانند به آیات الهی پی ببرند.
در واقع ملتی قوی واندیشمند هست که از بلوغ فکری برخوردار باشد، ملتی که دارای فرهنګ غنی نیست اگر از امکانات اقتصادی و ذخایر مادی نیز برخوردار باشد در اثر ضعف فکری هر گز نخواهد توانست از منابع سرشار خداوند بهره گیرد .
متأسفانه هنوز در جامعه ما ، بیشترین توجه ها معطوف به انباشته کردن معلومات است. دانشمندان  میگویند : تفکر یعنی سیر دادن ذهن از حوره معلومات تا به کشف مجهولات پی ببرند. چیزی که در متن زندگی به درد انسانها می خورد اهل اندیشه بودن است نه اهل مقام محافظ معلومات.
بهترین ارث  وهدیه ای که ممکن است برای فرزندان خود بگذریم روحیه ای اندیشیدن واهل فکر بودن است. انسان اندیشمند به سعادت دست می یابد و انسان بی تفکر همه ی هستی خودرا از دست داده و جامعه را بسوی گمراهی وتباهی گامزن میسازد.رسول الله صلی الله علیه وسلم در حدیثی مبارکی می فرماید:
الناس معادن ،  کمعادن الذهب والفضة.  ترجمه: انسانها معدنهایست چون معدن طلا و نقره
از این حدیث دید اسلام و نظر پیامبر اسلام نظر به انسانها واضح ومعلوم میشود ، رسول الله میفرماید: هر انسان یک معدنیست - چگونه که طلا و نقره یک معدنیست ، و میگوید که از هر سانحه و ثانیه هر انسان یک پروژه تولید میشود.قایل به جایگاه وشخصیت هر انسان می باشد، در جامعه هر انسان جایگاه وشخصیت خود را دارا می باشد ، و از اینها ارزشها تولید میشود.
تدبر و تعمل در آیات قرآنی سبب شگوفایی انسان و جامعه می شود که بدون تعقل و تدبر در آیات الهی نمی توان مفهوم واقعی آنها را در یافت کرده و همین نقطه ایست که چنین رفتاری موجب گمراهی انسان شود. اسلام برترین دین بر روی کره زمین و بهترین زمینه برای رشد وترقی انسان است.
قابل ذکر و تفکر است- اینکه ما مسلمانان دچار کدام مشکلات و خصومت های هستیم ، حل این تمام مشکلات در یک کتاب واحدی که آن عبارت از قرآن عظیم الشان می باشد وجود دارد و مشکلات مان به طریقه احسن حل می سازد ، در صورتیکه اگر ما به آن ما به آن رجوع کرده ، به آن تفکر و تعمل کنیم انشاالله تمام مشکلاتی  ما حل می شود .
 حکایتیست که میفرماید : ما هستیم چون من هستم.  ماجرا اینطور می باشد:
یک پژوهشگر انسان شناس در افریقا به تعدادی از بچه های بومی یک بازی را پیشنهاد داد، او سبدی از میوه را در نردیکی یک درخت گذاشت و گفت: هر کسی که زودتر به آن برسد آن میوه های خوشمزه را برنده میشود.
هنگامی که فرمان دویدن داده شد آن بچه ها دستان هم را گرفتند و با یکدیگر دویده و درکنار درخت خوشحال بدور آن سبد میوه نشستند.
وقتی علت این رفتار آنها از آنها پرسیده شد، و به آنها گفته شد:
درحالیکه یک نفر ازشما می توانست به تنهایی همه ی میوه ها را برنده شود چرا از هم جلو نزدید ؟!
آنها گفتند: اوبونتو- به این معنا که چگونه یکی از ما می تواند خوشحال و خرسند باشد در حالیکه دیگران نا راحت اند ؟ واژه  اوبونتو- در فرهنگ ژوسا به معنی : ما هستیم چون من هستم .
در یک سازمان هم اگر تفکر مدیر و کار مندان بر اساس این اصل استوار باشد که (سازمان وجود دارد و ما در کنار آن وجود داریم ) و موجودیت خویش را در موجودیت آن سازمان ببیند ، وتما می کارکنان  و پرسونل بقای خود را در گرو بقای سازمان می بینند و با تمام وجود برای پیشرفت آن تلاش می کنند.
این حکایت برای ما درس عبرت و درس اتحاد و یک پاچگی را می دهد ، و برای ما واضح میسازد که هر انسان یک عضو از جامعه می باشد ، تا وقتیکه این اعضا با هم یک نشود ، جا معه تشکیل نمی شود و در نتیجه همه اعضا در تکلیف و درد مبتلا می باشند ، و در این گونه حالات و صورت چگونه می توان فردی احساس خوشحالی وخرسندی بنماید وخوشحال باشد، در حالیکه دیگران در درد وتکلیف هستند.
ما باید ازین پسر های خوردسال درس  گریم و یاد بگریم و از آنها تقلید کنیم و بر جامعه خویش عملی بنماییم .بیایید احساس مسئولیت کرده ،مسئولیت های خویش را شناخته آن را ادا کنیم ، ورنه در غیر آن به خود ، به جامعه  ونسل آینده خیانت میکنیم ، ورنه خدای نخواسته  به نسل آینده ما مسئول می باشیم.
بیایید اختلافلات عمیق را پشت سر گذاشته به اتفاق عظیم رو گردانیم ، و به هم دستان برادری داده مسئولیت های خویش را ادا کرده  به خود ،فامیل ،خانواده وجامعه خدمت کنیم ، و به نسل آینده ادای مسئولیت کنیم . از خودخواهی بگذریم تنها به  فکر نیوده باید ما به  فکر جامعه و ملت  باشیم  در اینجا من حکایتی را ذکر می کنم که برخلاف حکایت قبلی می باشد:
در یکی از بازی ها نه (۹) کرسی را در میدان میگذارند در حالیکه تعداد بازی کنان ده می باشد و به آنها گفته می شود که شما به دور آن دویده وقتیکه به شما فرمان و امر نشستن داده شد شما به این کرسی بنشینید ،این در حالیست که تعدادی از کرسی ها نه  و تعدادی از بازیکنان ده نفر می باشد و گفته می شود کسی بی کرسی نماند ، همین طور مسلسل ده بازی کن هشت کرسی ، بعد ده بازیکن هفت کرسی و همین طور تا آخر.
با این بازی ما از بچگی به کودکان خود  آموزش میدهیم که هر کسی باید به فکر خودش باشد.این چگونه بازی می باشد ، این بازی است  یا درس است برای اختلاف ،دوری از هم آهنگی میان هم .بیاید از این کار ها اجتناب ورزیده به نسل آینده درس دوستی،اخوت وبرادری،اتحاد و اتفاق و هم آهنگی بدهیم.