
احمدشاه عادل
استاد برهان الدین ربانی درست هفتاد و یک سال قبل از امروز در ولایت بدخشان افغانستان زاده شد. پدرش (مولوی محمد یوسف) از علمای برجسته ای عصرش شمرده می شد. استاد ربانی پس از تحصیل در مدارس محلی، داخل مدرسه ای ابوحنیفه ای شهر کابل گردید. پس از فراغت از مدرسه ای ابوحنیفه وارد دانشکده ای شرعیات دانشگاه کابل گردید و سرانجام پس از پایان لیسانس به کشور مصر رفت و داخل دانشگاه الازهر گردید و در بخش فلسفه ای اسلامی سند ماستری را اخذ نمود. نمی خواهم بیشتر روی زندگی نامه ای استاد ربانی بپیچم، زیرا طی چند روز بیوگرافی استاد ربانی بر سر زبانهاست؛ بنا بر این نگارش زندگی نامه اش را در اینجا بی سود می دانم.
سرآغاز مبارزه
زندگی سیاسی استاد ربانی از استادی در دانشگاه کابل آغاز می شود. زمانی که دانشگاه کابل به مصاف درگیری های آیدیالوژیک میان کمونیست ها، نشنلست ها و اسلامیست ها شده بود، آقای ربانی وارد دانشگاه می شود. رئیس دانشکده ای شرعیات پوهاند غلام محمد نیازی بود. پوهاند نیازی اغاز به فعالیت های ضد نظام ظاهر شاه کرد و نخستین هسته ای نهضت اسلامی افغانستان را بر اساس تفکر اخوان المسملین در داخل دانشگاه بنا نهاد. چون شهید نیازی رئیس دانشکده بود، نمی توانست عملاً در فعالیت ها اشتراک ورزید؛ استاد ربانی را به حیث رئیس این نهضت برگزید و ضمن این نام نهضت را به جمعیت اسلامی افغانستان مبدل نمود.
با روی کار امدن نظام داوود خان ساحه کار بر نهضت اسلامی تنگ تر شد، پوهاند نیازی بازداشت گردید و بقیه ای اعضای نهضت به شمول استاد ربانی به پاکستان فرار نمودند. هسته ای نهضت اسلامی در پاکستان از طرف حکومت وقت مورد حمایت قرار گرفت و اغاز به فعالیت کرد. ولی تا کودتای هفت ثور نهضت نتوانست دستاوردی قابل ملاحظه ای داشته باشد. با روی کار امدن رژیم خلقی ها جهاد آغاز گردید. پس از تجاوز شوروی روند جهاد بیشتر از پیش تقویت گردید که در فرجام سبب از هم پاشی شوروی و سقوط رژیم کابل گردید.
به سوی پرتگاه
پس از ریاست دو ماهه ای صبغت الله مجددی، استاد ربانی مطابق فیصله ای پیشاور برای چهار ماه برمسند ریاست جمهوری تکیه زد؛ ولی آقای ربانی با حیله و بهانه جویی چهار ماه را به سال ها به درازا کشید. کابل در نتیجه ای جنگ های قدرت میان رهبران(!) مجاهدین به ویرانه مبدل گردید. متأسفانه هریک از رهبر ها فقط خواستار قدرت بود و بس. هرگز در فکر نجات افغانستان از کابوس جنگ های قدرت خواهی نشدند. شخص اقای ربانی توسط فرمانده مسعود علیه گلبدین حکمتیار درگیر بود. جای تأسف این است که دیگر هردو، اقای ربانی و گلبدین حکمتیار دیگر ان شعارهای بلند و بالای حکومت اسلامی را به فرموشی سپردند و هر یک در تلاش این بود تا قدرت بیشتر داشته باشد؛ دیگر رهبرهای جهاد، پروفیسورها، علما و .... در بازی قدرت خواهی مصروف کشتار ملت شان بودند. دیگر ان رهبرهای دیروز به انسان های سخت دل و تبهکاری مبدل شده بودند. ازجهاد، اسلام، مبارزه، قیام، وطن، ملت، مردم و ... خبری نبود؛ قفط \"قدرت\" بود که محور دید هر یک ایشان را تشکیل می داد. افسوس به حال این ها!! دیگر آن سخنرانی های دیروز از همه فراموش شده بود. دیگر \"بنیادگرایی\" آقای حکمتیار به قدرت خواهی جا خالی کرده بود، آن \"مهندس\" حکمتیار دیگر به ویرانکار مبدل گشته بود!!
در زمان حکومت برهان الدین ربانی در افغانستان در حقیقت اصلاً حکومتی وجود نداشت. نظام حکومتی شبیه فدرالی یا بهتر نظام ملوک الطوایفی بود. هر سمت از طرف یک والی، فرمانده یا به اصطلاح امیر اداره می شد. استاد ربانی با وجود چنین وضعیت پافشاری بر داشتن ریاست جمهوری داشت!(گاو در جان کندن، قصاب در غم گوشت)
در چنین وضعیت مشکل آفرین گروهی طالبان به وجود آمد. با درنظرداشت به اصطلاح حکومت مجاهدین مردم به طور گروهی از طالبان حمایت کردند. حتی که شخص استاد ربانی طالبان را کبوترهای صلح خطاب کرد؛ آن هم نه برای خیر، بل می خواست از این طریق قطعات حزب حکمتیار را توسط طالبان از میان بردارد؛ ولی طالبان پس از متلاشی شدن نیروهای وفادار به گلبدین حکمتیار بر ربانی و حکومتش نیز رحم نکردند و وارد کابل شدند. با آمدن طالبان بخش اعظم افغانستان از نعمت صلح و امنیت برخوردار گردید، ولی کابوس جنگ در این زمان جان های شیرین هموطنان کوهدامنی ما را می گرفت. خط جنگ در کوهدامن واقع شد. در طول حکومتداری پنج ساله ای طالبان استاد ربانی در بدخشان می زیست.
پرت از مسیر
با آنکه استاد ربانی با رسیدن به حکومت همه شعارهای دوران جهاد را به باد فراموشی سپرد ولی باز هم از طرف هواخوان دیروز اش به طور کامل رد نمی شد. ولی با وقوع حوادث یازدهم سپتمبر و تجاوز امریکا بر افغانستان، استاد ربانی با آنکه در جهان به حیث یک اخوانی و به اصطلاح یک بنیادگرا شهرت داشت، از تجاوز امریکا پشتبانی کرد تا باری دیگر بر اریکه ای قدرت تکیه بزند. درست با رویدادهای پس از یازدهم سپتمبر و تجاوز امریکا و همپیمانانش بر افغانستان استاد ربانی در موقف گیری هایش، موضع گیری های دیروز اش را کاملاً فراموش کرد. زمانی که بمباران وحشیانه ای امریکایی بر افغانستان جریان داشت و تمام مسلمانان جهان دست نیایش به درگاه خداوند دراز کرده بودن تا حافظ ملت مظلوم افغانستان شود؛ اقای ربانی خواهان تشدید بمبار بر حریم افغانستان شد! با این عمل غیر متوقع، استاد ربانی با صدای رسا کرده های دیروز اش را نه تنها این که فراموش کرد، بل در مخالفت با موقف گیری های دیروزینش واقع شد. پس از پشتبانی تجاوز امریکا توسط ربانی، تعدادی زیاد حامیان دیروز اش دیگر با استاد ربانی راه های شانرا جدا کردند و حتی تعدادی زیادی در کنار صف مقاومت و مجاهدین امارت اسلامی افغانستان قرار گرفتند. این عملکرد خود نشانگر اینست که رهروان دیروز آقای ربانی بخاطر یک تعداد اهداف والا در کنار وی قرار گرفته بودند که پس از همچو موقف گیری استاد که با دیروز کاملاً در تضاد بود از وی حمایت نکردند و آزادمنشی خویش را به نمایش گذاشتند.
با تجاوز امریکا، نفرات شورای نظار به فرماندهی فهیم داخل کابل شدند. هنگام دخول به کابل فهیم برای چند روز مانع دخول ربانی به کابل شده بود. آقای ربانی این همه کارها را بخاطر به قدرت رسیدن انجام داد، ولی حتی در دخول کابل با مشکل از طرف هواخوان خود مواجه گردید. پس از اشغال کابل توسط نیروهای ائتلاف شمال برهان الدین ربانی باری دیگر بر اریکه ای قدرت تکیه زد، اما این بار نه برای سال ها، بل برای دو ماه؛ تا امریکایی ها حکومت دل خواهشان را ترتیب نمایند. هر چند آقای ربانی تلاش های را به خرچ داد تا اعتماد امریکایی ها را از آن خود کند ولی، با وجود خدمات قابل قدر برای امریکایی ها، موفق نشد که اعتماد ان ها را بدست اورد. در کانفرانس شهر بن فیصله به عمل آمد تا ربانی حکومت را به حامد کرزی واگذار نماید. با وجود این که استاد ربانی حاضر نبود قدرت را به حامد کرزی واگذار نماید، زیرا وی بر همه موقف های دیروزش خط بطلان کشید تا به قدرت برسد. سرانجام قدرت را با دل ناخواسته به حامد کرزی واگذار کرد.
هرچند ربانی خیلی پیر شده بود، اما حاضر نبود سیاست را رها نماید. وی دست به تشکیل جبهه ملی زد. در این جبهه آقای ربانی با مخالفین دیروز اش مانند کمونیستها نیز داخل ائتلاف شد تا اگر شود به قدرت برسد. حامد کرزی در طول چندین سال حکومتداری در اختلاف افگنی ها تجربه ای خوبی حصول نموده بود، خیلی به سادگی این جبهه ای اقای ربانی را متلاشی ساخت. ربانی در انتخابات ریاست جمهوری سال 2009 از عبدالله حمایت کرد. مگر زمانی که کرزی صلاح الدین، پسر ارشد وی را به ترکیه سفیر فرستاد، دیگر این پیر مرد سیاست از مخالفت با کرزی دست کشید و عبدالله را تنها گذاشت.
ریاست شورای صلح
حامد کرزی و امریکا بخاطر این که اگر شود میان طالبان صفوف متعدد را ایجاد نماید و این حرکت مستحکم را از داخل فروپاشد دست به تشکیل به اصطلاح شورای عالی صلح یازید. حامد کرزی در رأس این شورا اقای ربانی را نصب نمود. هر چند واضح است که هرگز طالبان حاضر به گفتگو با حکومت حامد کرزی نیستند، ولی باز هم از طرف حکومت کرزی پیشنهاد های صلح می شود؛ فقط بخاطر این هدف است که اگر شود صف طالبان را پارچه پارچه نماید! عجب است که امروز بعضی ها ربانی را شهید(!) صلح نامیدند. ربانی هیچ گاه حاضر نبود تا حتی یک پست کلیدی حکومت را در اختیار طالبان قرار دهد! چگونه ممکن بود که این گونه شخص با طالبان صلح می کرد؟! شخصی که سال ها با طالبان جنگیده بود امروز به مصلح مبدل می شود؟!
پایان عمر
هر چند معلوم نیست که آقای ربانی توسط کی به قتل رسید، ولی حامیانش حرکت طالبان را به این عمل متهم کردند. به هر صورت، ربانی که هرچه کرد، به آزمونگاه خیلی ها دشواری رفت و از تمام کنش هایش یکایک پاسخ خواهد گفت. وی در فرجامین لحظه ای زندگی اش قربانی سیاست بازی شد و به تاریخ 20سپتمبر سال جاری، افغانستان از این سیاستگر نجات یافت. عجب است که امروز به گفته ای شخص ربانی یک تعداد جوانان فیسبوکی، ربانی را شهید(!) می خوانند! اگر به ربانی لقب شهید اعطا شود، این خود مقاومت فعلی مردمی را زیر پرسش قرار می دهد. این ممکن نیست که هم شهید و هم در کنار امریکایی ها قرار داشته باشد. شهادت یک باب درازی است در فقه سیاسی اسلام. لقب شهادت رتبه های وزارت دفاع نیست که توسط رئیس جمهور به بعضی ها اعطا شود!! ما نمی توانیم ربانی را شهید بنامیم. \"ربانی کشته شد\" شاید گفتاری بی طرفانه باشد. نمی شود که با جهاد و مبارزه ای چند ساله یک انسان تکت جنت را بدست اورد. پرسش اساسی اینست که آیا آنهای که زمانی کمر همت به جهاد بسته اند، تا اخرین رمق حیات از ارزش ها و آرمان های جهاد هراست می کنند یا این که علیه تمامی موقف گیری های دیروز واقع می شود؟ کوتاه سخن این که اقای ربانی هرگز بر موقف دیروزش پا بر جا نه ایستاد که به همین خاطر ما نیز کلمه ای والای شهادت را از اسم اقای ربانی حذف می کنیم و تنها به \"کشتن\" کفایت می کنیم و بس!