پایان تک زبانی (تاثیر تحمیل زبان فارسی در توسعه نیافته گی)

بر اساس يک سياست کاملاً خطا و نژادپرستانه، هيچ آمار رسمی از سهم جمعيت اقوام و زبان ها در کشور ما جمع‌آوری و منتشر نمی‌شود؛ اما بر اساس برآوردهای مختلف، جمعيت اقوام ايرانی غيرفارسی زبان در کشور ما بين ۴٢ تا ۴٩ درصد جمعيت کشور را تشکيل می دهند. ما در طول هفتاد سال گذشته، فرزندان نزديک به نيمی از جمعيت کشور، يعنی اقوام غيرفارسی زبان کشورمان را مجبور کرده‌ايم که از سال اول دبستان، زبان فارسی بياموزند و به زبان فارسی، آموزش ببينند.

فاز صفر توسعه در هر کشوری در دوران کودکی، در دبستان و پيش دبستان، شکل می گيرد. هر چه ما برای آيندهء کشور مان می خواهيم، بايد بذر آن را در اين سنين بکاريم. ما با تحميل آموزش زبان فارسی به کودکانی که زبان مادری شان فارسی نيست، آنان را با يک توقف چند ساله در حساس ترين سال های عمر در فرايند اجتماعی شدن شان رو به رو می کنيم. اين که ۶٧ درصد مردودی دانش‌آموزان پايهء يک و دوی دبستان، متعلق به ٩ استان دو زبانهء کشور است، مويد چنين مشکلی است.

کودکان ايرانی غيرفارسی زبان، وقتی سرانجام با زبان فارسی کنار می‌آيند و آن را ياد مي گيرند که سنين کودکی را از دست داده‌اند. سنينی که سرنوشت ساز ترين دوره برای يادگيری و تمرين ويژگی هايی است که بعداً برای حضور موثر و مستمر در فرايند آفرينش توسعه، مورد نياز است.
ما توجه نکرديم که زبان مادری، تنها زبان سخن گفتن نيست، زبان عاطفه، زبان احساس و زبان زندگی فرد است. زبان مادری، زبان درونی انسان ها است و فرايند تفکر نخست به زبان درونی هر فرد رخ می‌دهد و سپس به زبان گفتاری او ترجمه می‌شود. مطالعات، نشان داده است که در گروه های جمعيتی دو زبانه‌ها، اگر زبان مادری را خوب ياد گرفته باشند، مغز آنان در پردازش اطلاعات هيجانی و حوزهء دريافت معنايی، توانايی بيشتری دارد.

در واقع ما با عدم آموزش زبان مادری و تحميل زبان فارسی به کودکانی که زبان مادری آن ها فارسی نيست، در همان سنين کودکی، تکامل زبان درونی و زبان تفکر آنان را متوقف می کنيم و آنان با تحمل فشار های روانی و روحی زياد و با چند سال تاخير، سرانجام می‌توانند به زبان تحميلی جديد تفکر کنند و سخن بگويند؛ اما آن چه در اين ميان از دست رفته است، فرصت های تکامل ابعاد پرورشی و وجودی آن هاست که توانايی های ارتباطی و توسعه آفرينانهء آن ها را شکل می دهد.