افغانستان ماقبل آریایی ها

مفتضح تر از همه، شهرت آریایی ست. تلخ تر از همه، این باور قلابی که ماحصل بد و کج اندیشی های به اصطلاح فلاسفه ی وابسته به ارتجاع قرون وسطایی اروپا بود، در جنگ دوم جهانی، در حدود 60 میلیون قربانی، می گیرد. 
 
آتش افروزان نژاد گویا برتر آریایی که با فاشیسم هتلری، تجهیز شده بودند، دنیا را به پرتگاهی کشاندند که نظیر نداشت. من در کتاب «آریاییسم»، روی جوانب مختلف     پدیده ی جعلی آریایی، پرداخته ام. در این مقال که در ارتباط به یک کتاب خیلی مهم است، به این مقوله بسنده کرده ام که عمق تاریخی افغانستان با اصالت های غیر منقول، میانه ای با پدیده ی آریایی ندارد. یک حرف دیگر این است که ما بر اساس ادعای برحق خویش، از ریشه ها صحبت می کنیم.
 
ریشه های اقوام ما در افغانستان و پشتونخوا، مردمانی را معرفی می کنند که قرن ها در آن جا ها زیست کرده اند. اگر تیوری آریایی را بپذیریم که روی اصل مهاجرت اقوام گمنامی استوار است که به همه جا رفته اند، اما به نام آریایی و آریانا، نه قانون دارند، نه کتاب، نه هنر، نه قصر، نه زراعت و نه حتی یک نویسنده و یک شاعر، با توجه بر تیوری مهاجرت آنان، شاید ناقلین باستانی، وصف خوب شان باشد. بنا بر این، نمی توان از اصالت ریشه ها سخن گفت. 
 
در کتاب «افغانستان ماقبل آریایی ها»، توجه دقیق مولف بر مانده های باستانی افغانستان که نام ها و آدرس های مشخص دارند، این حقیقت را برجسته می سازد که عمق تاریخی ما هرگز با نام مجعوله ی آریایی، وابسته نیست. 
 
در شایع ترین موارد یا بقایای باور آریایی، بیشتر اصطلاحاتی که در حوزه ی زبان شناسی کاربرد دارند، این نام را نگه داشته اند؛ اما حتی این توجیه هم نمی تواند پاسخگو باشد که اصالت زبان ها فقط محصول تحول زبان ها نیست. بل مجموعه ی فرهنگی- مدنی که گاهی در یک جا آدرس دارد نیز در نوع اصالت دخیل می باشد. 
 
در افغانستان، در کنار زبان های رایج دری، پشتو، عربی، اوزبیکی و امثالهم که بسیار متداخل از زبان های دیگر اند، زبان هایی وجود دارند که با درصد بالای سُچه گی، حتی کلمه ای از زبان هایی را ندارند که مانند عربی در اکثر زبان های ملی ما وجود دارند. مثلاً زبان های بومی شرق افغانستان، مانند نورستانی و پشه یی با درصد بالای ساختار اصالت ریشه یی، از کلماتی عاری اند که  اگر جزو مصنوعات تکنالوژی و بازاری عصری نباشند، با درنظر داشت تمام تحولات آوایی/ لهجه یی زبان های ترکیبی نیز شناخته نمی شوند. 
 
کتاب «افغانستان ماقبل آریایی ها» شاید مهمترین اثری باشد که سوا از تواریخ سرکاری که پدیده ی جعلی آریایی را همسو با مشی دولتی پی می گرفتند، چاپ و منتشر شده بود.  هنگام حاکمیت های کمونیستی در افغانستان، تحولات حزبی بر مبنای گرایش قومی، اگر در یک سو در جبهات جهادی، شناخته می شدند، در سوی دیگر، جناح هایی را به وجود آورده بودند که بسیار سیاست های رسمی فرهنگی را نمی پذیرفتند. به خصوص با روی کار آمدن ببرک کارمل، هرچند تحریف تاریخ افغانستان، در جایی که با محوریت اکثریت پشتون ها پرداخته شده بود، یک اصل بود، اما با گرایش ها به فارسیسم ایرانی، شدت می گیرد. بر مبنای آن که آریاییسم یک اصل است، فاجعه ی هشت ثور نیز واقع شد. 
 
همفکری های کنونی اخوانی ها و الحادی ها تاجک که مانند سنت پدران شان، همدیگر را مداحی می کنند، روی مولفه هایی هم شکل گرفته که به آن اشتراکات قومی- فرهنگی می گویند. این مرض مسری، همیشه فارسیسم ایران را توجیه کرده است. 
 
از مرحوم نورالله تالقانی که از قومیت اوزبیک افغانستان است، در سال 1361شمسی، کتابی در کابل منتشر شد که می توان گفت توام با تحولات حزبی بر مبنای گرایش قومی بود. کتاب «افغانستان ماقبل آریایی ها» که تیوری پوچ و مسخره ی آریایی را دوره می زند و عمق تاریخی افغانستان را بر اساس دوره های «اهمیت مدنیت مُندیگک در قندهار، مدنیت سیستان، اهمیت تمدن رودخانهء سند، مدنیت هزار سم سمنگان، قره کمر سمنگان، چنارگنجشکان و درهء کور تخار و آق کپرک بلخ»، تحلیل می کند، موجودی مانده هایی آن ها را جزو وضوحاتی می داند که هیچ سنخیتی با پدیده ی جعلی و ناقل آریایی ندارند. 
 
من در میانه ی دهه ی هشتاد شمسی پس از این که دریافتم عمق تاریخی افغانستان بر اساس اغراض ستمی گری شکل گرفته و با متن و محتویات آریانایی، خراسانی و پارسی عملاً در فرهنگ سازی های ضد افغانی، دخیل است، سعی کردم با باز کردن ابواب بنیان اندیشی که یک مکتب فکری عظیم ضد ایرانی گری و پارسی/ مجوسی ست، فرهنگیان افغان را متوجه بسازم یکی از عوامل اصلی افغان ستیزی که در رشد ستمی گری، نقش اساسی داشته، تعیین عمق تاریخی غلط با ابواب آریایی ست. 
 
خوشبختانه ریشه های روشنفکری افغانی، خیلی قبل از حالا هستند. یافت سافت کتاب «افغانستان ماقبل آریایی ها» که سهولت استفاده ی آن را ده چندان می سازد، نشان می دهد که هرچند برمبنای سیاسی(تحولات حزبی بر مبنای گرایش قومی) اما افرادی از اقوام دیگر افغانستان را نیز متوجه ساخته بودند که قایل شدن به توهم «ایران شهری» که شماری مجوس/ فارس افغانستان مایل اند از طریق آن، اصالت های اکثریت مردم ما را در فارسیسم استحاله کنند، حتی تمامیت ارضی کشور را تهدید می کند. 
 
سخافت حامیان توهم «ایران شهری» تا جایی ست که استدلال می کنند چون نام افغانستان، قومی ست، بنا بر این شانس ملت شدن در آن کم است. در حالی که صد ها کشور با نام های قومی و حتی افراد داریم. این روش، نوعی فرهنگ سازی نیز به شمار می رود تا با جا انداختن نام های به اصطلاح غیر قومی، ابزار تفوق اقوامی را بگیرند که مثلاً با سند افغانستان، صاحب خانه شمرده می شوند. 
 
ضمن این مقال، لینک کتاب «افغانستان ماقبل آریایی ها» را تقدیم می کنم تا خواننده گان افغان، بی نیاز از توضیحات بیشتر، واقعیت های تاریخی ای را که تحریف شده اند، دریابند؛ اما از آن جایی که روشنگری می تواند انگیزه های قوی ایجاد کند، چند سطر این مقال را در این سنت افزودم تا کسانی که آثار تابوشکن را می خوانند، در جوی که جهالت آریایی، عمداً، قصداً و از روی نادانی ها دامن زده می شود، غافلگیر نشوند که آن چه به آنان تلقین می شود، نه فقط جعل، بل جهل نیز است. 
لینک دانلود رایگان کتاب «افغانستان ماقبل آریایی ها»:
https://www.ketabton.com/book/14102