در قرن بیست و یک، همچنان نیاز های دینی داریم. اصولاً دین به منظور برآورد تعادل روانی انسان نیز در نظر گرفته شده است. مجموعه ی اخلاقی آن که همیشه به خوب تاکید و بد را مردود می شمارد، وجه تمایز اساسی آن با سایر پدیده های فرهنگی ست.
در دین مبین اسلام، دعوت به تعقل، آن قدر صراحت دارد که اکثر آیه های شریف با تاکید به عقل، پایان می یابند. چنین سفارش مدام، ارزش فرهنگ آسمانی اسلام را چند برابر می سازد. با این حال، این حقیقت مکتوم نمانده که بشر در گرایش به شر، از تعادل کنار کشیده است.
در جامعه ی مذهبی ما، هرچند در شدت احترام به ارزش های اسلامی، اما نشانه های کمی از گرایش به عمل به آن، دیده می شود. ما همیشه دل آزار می مانیم که می بینیم پابندی به عبادات، کمترین تاثیری روی اعمالی نمی گذارد که بد اند. گرایش به همجنس بازی، فساد عظیم اجتماعی که دزدی، دروغ و تبعیض در برابر زن در آن موج می زند یا به نام غیرت دینی، جبهه سازی های مستمر که در 19 سال اخیر، میلیون ها فرصت فرهنگی، عمرانی، اقتصادی و رفاهی ما را گرفته اند، همه و همه در حالی واقع می شوند که گرایش به دین در افغانستان، در حد تعصب باقی مانده است. ممکن یک مومن افغان از نماز نخواندن یک هموطنش، به خشم بیاید و بر وی حمله کند، اما همین شخص در برابر بچه بازی، دروغ، دزدی، فساد اجتماعی و ظلم در برابر زنان، هیچ واکنشی نشان نمی دهد.
چنانی که سایر عرصه ها دچار انحراف شده اند، در عرصه ی دین نیز اغراض، باعث شده اند جای مسایل اصلی را مسایل فرعی اشغال کنند یا تلقی از دین، به گونه ای ست که در برابر مسایلی که میان بنده و الله(ج) مطرح می شوند(عبادات) عصبیت به میان می آورند، اما در برابر مسایلی که زیان های اجتماعی وارد می کنند، هیچ کاری نمی کنند. یک حدیث مشهور حضرت رسول اکرم(ص) است که خوب ترین مسلمان، کسی ست که مردم از دست و زبانش در امان باشد. برعکس می بینیم که تلقی اجتماعی از خوب ترین مسلمان در افغانستان، این است که بی ملاحظه ی این که بد باشد، فقط به عباداتش ارج گذاشته می شود. بار دیگر می نویسم، یک هزار سال نماز خواندن یا روزه گرفتن، برابر ده افغانی هم در زنده گی یک محتاج، اثر مثبت وارد نمی کنند. یعنی اگر به یک محتاج، ده افغانی بدهید، می تواند به خانه اش یک قرص نان ببرد، اما اگر یک هزار سال نماز بخوانید یا روزه بگیرید، هیچ فرقی به حال هیچ کس نمی کند.
در میان آثار اسلامی سالیان اخیر، کتاب «رسالهء عملیهء توضیح المسایل قرآنی» استاد علی محقق نسب را افغان های زیادی که خوانده اند، پسندیده اند. در مورد آقای محقق نسب و بخشی از آراء و افکارش، کتاب «تنقید روحانیت مرتجع» را چاپ و منتشر کرده ام. علاقه مندان می توانند با مراجعه به آن، آگاهی های بیشتر به دست آورند. در این فرصت، با تمرکز به کتاب «رساله ی عملیهء توضیح المسایل قرآنی»، نیاز به آن داده های دینی را آشکار کرده ام که با در نظر داشت شرایط روز، پرداخته شده اند. در این مثال، ارجحیت به تعقل که در قرآن مجید، اصل است، علاقه ی ما به دین اسلام را بیشتر می سازد.
«رسالهء عملیهء توضیح المسایل قرآنی:
این رسالهء توضیح المسایلی را که در اختیار دارید، مطابق با فتواها و دیدگاههای فقهی این جانب است. برای فهم بهتر و توجه بیشتر خوانندهء گرامی، تذکرات ذیل را به عرض میرسانم:
الف- این رسالهء عملیه را برخلاف سنت معمول که نوعاً توسط شاگردان و یا نویسنده گان دیگر نوشته میشود، خودم شخصاً نوشتهام و تمامی مسائل مندرج در آن را بررسی و با منابع احکام سنجیدهام. این کار، حدود چهار سال طول کشیده است.
این دومین بار است که این رساله را مینویسم. بار اول در شهر قم نوشته بودم، ولی هنگام مهاجرت به طرف اروپا... توسط مأموران دریایی کشور یونان مصادره و بازگردانده نشد. بار دوم حین اقامتم در شهر زیبای پاریس، از سال 2012 تاکنون(2017) مشغول نگارش این رساله بودهام.
ب- این رساله، تفاوتهای بسیاری با رسالههای معمول دارد و اختلاف نظر این جانب با سایر علما و دانشمندان مکتب تشیع دامت افاضاتهم، بسیار زیاد است و در تمامی ابواب فقهی وجود دارد. معمولاً در هر مساله ای که اختلاف نظر داشتهام، با وجود تنگنای جا، اندک اشارهای به مبانی نظری خود نیز کردهام.
ج- مبنای حقیر در مسائل فقهی بر اساس «شریعت بر دو مبنا» میباشد. یعنی من اصول و منابع اصلی شریعت را دو چیز میدانم:
اول- کتاب: یعنی قرآن مقدس که به عقیدهء اکثریت قاطع مسلمین، از طریق وحی بر پیامبر اسلام نازل شده و سند اصلی شریعت، اسلام است. من کتاب را راهنمای ظاهری مینامم.
دوم- عقل: یعنی صفت ممیزهء انسانی و قاضی عادل بین حق و باطل. من عقل را راهنمای باطنی و ذاتی انسان مینامم. عقل، گوهری ست که اگر شریعتی هم در کار نبود، میتوانست در بخش غیر عبادات، راهنمای درست و شایسته باشد.
و اما از نظر بنده، منابع دیگر احکام، مانند سنت، اجماع، قیاس، مصالح و غیره، منابع فرعی احکام هستند. این منابع در صورتی قابلقبول هستند که مخالف با عقل یا کتاب نباشند و تنها وظیفهء شرح و توضیح احکام مندرج در کتاب را برعهده داشته باشند. یعنی اعضا و شرایط و مقدمات و مؤخرات احکام را بیان کنند، ولی قادر نیستند حکمی را مستقلاً تأسیس و به خصوص نمیتوانند چیزی را بر احکام الزامی کتاب و عقل، مانند وجوب و حرام بیافزایند یا کم کنند. به عبارت دیگر، احکام تکلیفی شریعت باید به نحو کلی یا تفصیلی، در قرآن ذکر شده باشند و یا مفاد عقل و خرد آدمی باشند. در این صورت، منابعی مانند سنت، اجماع، قیاس، مصالح، عرف و غیره میتوانند آن احکام را شرح دهند و کیفیت اجرا و شرایطش را بیان کنند، ولی اگر حکمی مطلقاً در قرآن یا عقل بیان نشده باشد، این منابع نمیتوانند آن ها را تأسیس کنند. مثلاً اگر حکم سنگسار در قرآن نیامده باشد و یا مجازات ارتداد در قرآن موجود نباشد و یا دستور تقلید از مجتهد و یا ولایتفقیه در قرآن نیامده باشند، با روایت یا اجماع نمیتوان چنین احکامی را تأسیس کرد. یعنی با منابع فرعی، تأسیس احکام الزامی، مانند واجب و حرام، ممکن نیست.
د- من تقلید از مجتهد را صحیح نمیدانم و عقیده دارم که هر انسانی وظیفه دارد در حد توان و امکانات خود، مسائل دینی و تکالیف شرعی خود را بیاموزد. از این رو، اگر کسی از نگارنده تقلید کند، ولی احکام مندرج در این رساله را نیاموزد، برائت ذمه حاصل نمیکند، اما اگر این رساله را حسب مورد بخواند و آموختههای خود را عملی کند، برائت ذمهاش حاصل میشود و یا عذر او در پیشگاه خالق هستی، قرار میگیرد. انشاءالله!
لینک دانلود:
https://www.ketabton.com/book/12930
وروستي