جنگ برای انسان ها چه می‌دهد؟

« در جنگ حتی اگر قطعا" کشته شوی به این معناست که چند سالی زودتر به استقبال چیزی رفته ای که به هر حال اتفاق می افتد. »
 هنری جونز افسر ۲۱ ساله ارتش بریتانیا
 
امروزه وقتی حرف از جنگ و نبرد به میان می‌آید به صورت مستقیم به ذهن ما تصاویری از ویرانی، مرگ، وحشت، مهاجرت، ترور و گروه‌های تندرو و افراطی نقش می‌بندد. با این بینش، جنگ هیچ نکته مثبتی از خود نداشته و نمی‌توان اثر مثبت و انسانیِ از آن یافت.
 
بدیهی است که برای بسیاری‌ها واژه جنگ جز بار معنایی منفی ندارد؛ چون آسایش، رفاه و ناز و نعمتی که انسان‌ها در زمان صلح از آن برخوردار اند در زمان جنگ جای شان را به رنج و دشواری‌ها عوض می‌کنند. به طور معمول انسان‌ها در حالت صلح دنبال موقف، مقام، شهرت، ثروت... بوده و زندگی خود را با دیگران به مقایسه می‌گیرند، به ویژه به آنهایی که سطح زندگی شان از دید امکانات و تسهیلات بلندتر است.
 
آنسو اما عده‌ای گوش به فرمان شهوات نفس داده و تنها دغدغه زندگی شان در اشباع کردن غرایز و حاجات عضوی شان خلاصه می‌شود. این گروه از انسان‌ها نگران از دست‌دادن معیشت و خوش‌گذرانی خود بوده و کاری جز مشغولیت به زندگی محدود خود شان ندارند. افسوس اگر این چنین موارد اصل و جوهر زندگی انسان‌ها قرار گیرد! راستی، چه یک زندگی ننگین و  نکبت‌باری!
 
به قول معروف افسر بریتانیایی: «آیا تا حالا به این واقعیت فکر کرده‌اید که جنگ علی‌الرغم ترس و وحشتش چیزی بزرگی هم هست؟! در جنگ حتی اگر قطعاً کشته شوی به این معناست که چند سالی زودتر به استقبال چیزی رفته ای که به هر حال اتفاق می‌افتد. اما راضی هستی از اینکه می‌دانی در راه کشورت(غزل خدا حافظی را خوانده ای) در واقع آرمانی را محقق کرده ای که در زندگی روزمره هرگز سراغش نمی‌روی».
 
 چنانچه نیچه فیلسوف معروف غرب نیز در مورد «جنگ» دیدگاه خاصی دارد. به باور او جنگ مدرسه زندگی‌ست. او می‌گوید: «چیزی که مرا نکشد قوی‌تر ام می ساز». به راستی که چنین است؛ زیرا اگر از یک زاویه خاص نسبت به پدیده جنگ نگاه کنیم درک خواهیم کرد که زندگی در عین  شرایط دشوار و سخت  پیآمدهای مثبتی نیز دارد.
 
جنگ با وجود اینکه در ذاتش ویرانگری نهفته است و چیزهای را از انسان می‌گیرد اما چیزهای را برای انسان می‌دهد. جنگ ارزش‌های جامعه را محفوظ نگه می‌دارد؛ چون در یک فضای جنگی مشکل است که افکار و ارزش‌های بیگانه در جامعه نفوذ کند. جنگ انسان‌های استوار و سدید را به بار می‌آورد. در فضای جنگی، جامعه قهرمانان واقعی را در بطن خود پرورش داده و تقدیم جامعه می‌کند. پهلوی این همه موارد جنگ انسان‌ها را برای حل معضله و فایق آمدن بر آن وادار  به جست‌وجوی راه حل و ابتکار می‌نماید.
 
در واقع انسان‌ها زمانی به ابتکارات دست زده‌اند که در تنگنا واقع شده و یا هم محدودیت های سد راه شان قرار گرفته است. آنها برای دریافت راه نجات ناگزیر به تفکر شده‌اند تا چالش‌های فرا روی نیازمندی‌های شان را حل نمایند. روی همین علت است که در طول تاریخ همیشه در میان جنگ‌ها بشر به ابتکار دست یافته است. چون در زمان جنگ طرف‌های دخیل می‌خواهند بر یکدیگر به برتری دست یابند؛ نیاز است تا در میدان جنگ به ابتکاراتی اقدام کنند تا پیروز گشته و نتیجه را به نفع خود رقم زنند. طبیعی است اگر هر کشوری در ابتکارات دست بالای داشت، معادله به نفع اش رقم می‌خورد. بنابر این است که بیشترین ابتکارات و اختراعات تکنولوژیک را کشورهای دارند که بیشترین و بزرگترین جنگ‌ها را رهبری نموده‌اند.
 
 در طول جنگ‌ها بود که هزاران اختراع جدید توسط انسان‌ها شکل گرفت. از عمده‌ترین نمونه‌های آن می‌توان از صدها ابتکار «سازمان فضایی ناسا» و به ویژه از عکاسی دیجیتلی نامبرد. این ابزار برای نصب شدن روی طیاره‌های جاسوسی ساخته شد و بعد در عرصه‌های اجتماعی نیز از آن کار گرفته شد. همین ابتکارات و رقابت‌های نظامی بود که محققان ناسا(NASA) بخاطر  تحقیق روی تقویت سیستم دفاعی ارتش امریکا پدیده‌ای بنام «انترنت» را بوجود آورد که با اختراع انترنت بزرگ‌ترین اختراع در طول تاریخ بشر رقم خورد.
 
اکنون انترنت در زندگی روزمره ما و در اقتصاد و امنیت ما نقش حیاتی دارد، تا حدی که تصور جهان بدون انترنت برای نسل امروزی دشوار و حتا ناممکن به نظر می‌رسد؛ چون که تمام ابعاد زندگی بشر به این پدیه گره خورده‌است. از سوی هم انترنت امروزه حاکمیت دولت‌ها را تضعیف می‌کند، مرزها را نادیده می‌گیرد و حریم خصوصی را نقض می‌کند؛ و شاید رعب‌انگیزترین تهدید علیه امنیت جهان باشد!
 
از ابتکارات دیگری می‌توان از  پیشرفت‌های طبی مانند: جراحی پلاستیک، چسپ زخم‌ها، ادویه تسکین درد،  شناخت بهتر نیورون‌ها و کارکردهای عصبی و از این قبیل موارد را یاد کرد که نخستین بار بخاطر رسیدگی به مجروحان جنگ ساخته شده است. این ابتکارات همه مدیون تفکر انسان در حالات دشوار می‌باشد که در زمان جنگ‌ها شکل گرفته است.
 
اگر بخواهیم در خصوص جایگاه و موقف کشورهای که همیشه در سطح جهانی حرف اول را می‌زنند نگاه بی‌اندازیم مطمئناً دیدمان نسبت به این واژه(جنگ) عوض خواهد شد. به گونه‌ی مثال: سری به تاریخ جاپان می‌زنیم. دیده می‌شود که کشور جاپان از قرن ۱۲ الی  ۱۹ میلادی از جمله عقب‌مانده‌ترین و فقیرترین کشورها در سطح جهانی شناخته می‌شد و بخش‌های زیادی از قلمرو جاپان تحت سیطره کشورهای روسیه و چین قرار داشت. اما پس از نیمه دوم قرن نوزدهم دیده می‌شود که تغییرات بنیادی در این کشور رونما می‌گردد.  در سال ۱۸۹۴م جاپان در جنگ با چین پیروز شد و با شکست دادن چین توانست مناطق از دست رفته خود را دوباره بدست آرد و از سوی هم در جنگ سرنوشت‌سازی در سال ۱۹۰۴م توانست روسیه را شکست دهد. در جریان دو جنگ جهانی نقش جاپان را همچنان نمی‌توان نادیده گرفت. این کشور پس از متحمل شدن دو بمب اتمی در جنگ دوم جهانی از سوی امریکا تن به شکست داد، اما این طمع تلخِ شکست سبب تضعیف جاپان نگردیده  بلکه مصمم‌تر از هر زمانی در این مرحله‌ی از دشواری‌ها با انگیزه بالا با ایجاد حس ابتکار و نوع آوری توانست جلال و شکوه اش را حتی بیشتر از قبل بدست آورد. چنانکه امروز این کشور در عرصه‌های اقتصادی، تجاری، تکنالوژیک و علمی پس از ایالات متحده امریکا حرف اول را می‌زند .
 
همچنان اگر به تاریخ کشور روسیه نگاهی داشته باشیم در می‌یابیم که روسیه ی با اقتصاد روستایی قبل از جنگ جهانی اول تا روسیه ی کنونی که با نیروی صعنتی حیرت‌آوری مجهز است به هیچ وجه قابل مقایسه نمی‌باشد. امروز روسیه از  جایگاه خاصی در سیاست‌های جهانی برخوردار است.
 
یکی از مثال‌های برجسته دیگر را می‌توان در تاریخ ایالات متحده امریکا مشاهده نمود. این کشور برای نخستن بار زمانی در سطح جهانی تبارز کرد که در جنگ جهانی اول درگیر شد و رفته=رفته پس از موفقیت در جنگ جهانی دوم به ابر قدرت جهان مبدل گردید. تاریخ جنگ‌های ایالات متحده امریکا شامل لیست بلند بالایی است که در حدود 250 سال از تاریخ حیاتش 93 درصد آن را در جنگ و درگیری‌های مختلف سپری نموده است. به همین خاطر است که دولت امریکا بیشتر از یک دولت به یک شرکت سهامی بزرگ می‌ماند. چنانچه روترفورد هایس نزدهمین رییس جمهور امریکا در مورد نظام امریکا می‌گوید که «حکومت کمپنی‌های بزرگ توسط کمپنی‌های بزرگ برای کمپنی‌های بزرگ است.»
 
از سوی هم مفکرین امریکایی و غربی به این بارو اند که در جریان جنگ مصارف دولت‌ها بلند می‌رود که در نتیجه، این حالت باعث ایجاد فرصت‌های کاری و سبب به چرخش درآمدن اقتصاد می‌گردد. پس در حقیقت آشکار می‌شود که پیشرفت اکثریت این کشورها در عرصه‌های مختلف محصول همین جنگ‌های بزرگ بوده است و این همه پیشرفت علم و فن‌آوری نوین به قیمت جان بیش از 120 میلیون انسان حاصل گردیده است.
 
بنابر این به این درک تا حالا باید رسیده باشیم که تصور ویرانی، ترور، گروه‌های افراطی... و اینکه نمی‌توان هیچ نقطه مثبت و انسانی را در جنگ یافت فقط برای ما مسلمان‌ها ساخته و بافته شده است؛ تا نشان دهند که یکی از دلایل عقب‌مانی ما مسلمان‌ها همانا تفکرات انقلابی و جنگی ما می‌باشد و برای تغییر در وضعیت کنونی باید به دنبال راه حل‌های چون فعالیت مدنی و امثالش دست بزنیم و در سرنوشت سیاسی به مدل صلح تمسک جوییم. در حالی که پیشرفت کشورهای خودشان  به لطف و برکت تاریخ مبارزات نظامی شان گره خورده است، و این همه اشتهارات چون دیموکراسی، آزادی‌ها، حقوق بشر و حقوق زنان همه‌ و همه بهانه‌های برای بلعیدن مسلمانان است. اما نقطه قابل غور این است که جنگ‌ها باید در قالب دولت‌ها تنظیم کرده شود؛ چون تنها موجودیت یک دولت مرکزی و مقتدر می‌تواند که از جنگ به معنی فوق آن استفاده بَرد و به خوبی مشخص نماید که ما کدام طرف جبهه قرار گرفته ایم، این جنگ مبتنی بر کدام نوع ارزش‌هاست و سر انجام به نفع چه کسی تمام خواهد شد!