وقتی با پدرت و یا هر شخص مسن و بزرگسالی بحث میکنی که اندیشه غلطی دارد و شخصیت اشتباهی را در خود پرورش دادهاست؛ با شنیدن استدلال ات به اشتباه بودنش قناعت خواهد کرد اما یکی از مواردی که اورا اجازهی اقرار به اشتباهات و تغییر افکار اش نخواهد داد همانا تعهد به گذشته اش است. او فکر میکند که چگونه روی افکارش خط بطلان بکشد که یک عمر با چنین ذهنیت و شخصیت زندگی کردهاست. او نمیخواهد به گذشته اش خیانت کند؛ اگرچه گذشتهٔ اشتباه و خطاء باشد.
اینگونه دلایل از جمله خطاهای عقل میباشد؛ خطای هزینه هدر رفته. مثلاً: من صدها جلد کتاب خوانده ام تا به این نتیجه رسیده ام؛ چگونه میتوانم اشتباهم را قبول کنم؛ این بیحرمتی به گذشته مطالعهای ام خواهد بود.
وقتی میخواهی کتابی مطالعه کنی؛ صفحاتی از آنرا میخوانی میبینی که برایت خوراک مفیدی نیست اما باز هم ادامه میدهی چونکه صفحاتی از آنرا خوانده ای و باید که تمامش کنی. فلم تماشا میکنی؛ فلم به نصف آن میرسد اما اصلاً جالب و پرمفهوم نیست. ادامه میدهی چون نیم ساعت وقتت ضایع شده و باید که تمامش کنی. عاشق میشوی؛ سالها دنیای واقعیت و ذهن خود را وقفش میکنی. در اخیر درک میکنی که در مسیر اشتباهی بودی؛ باز هم ادامه میدهی چون زیادی چیزها را بخاطرش از دست داده ای.
یکروزی با یک مسیر طولانی مواجه شدم؛ باید ذریعه موتر میرفتم اما موتر پیدا نشد. به پای خود حرکت کردم. مسیر را نصف کرده بودم که یک موتر پیدا شد. باز هم پیاده ادامه دادم؛ چون فکر میکردم درین جای مسیر اگر ذریعه موتر بروم به نیمساعت پیادهروی خود بیاحترامی کرده ام. یکی از دوستانم ژل موی خریده بود؛ وقتی از آن استفاده میکرد ریزش موهایش بیشتر شده بود، برایش گفتم پس چرا استفاده میکنی! گفت پیسیم سرش رفته!
از این نوع خطاها را هر کدام ما در هر بخشی از زندگی خود داریم؛ اما فکر میکنیم این منطقی و خوب است، و ما آدم متعهد به خود هستیم. اگر تا حالا اشتباه بودید مال دیروز بود؛ گذشته را فراموش کنید، تصمیم بگیرید و انقلابی در ذهن و شخصیت تان ایجاد کنید؛ ور نه این نوع خطا، گونه ای دیگری از جهل مرکب میباشد. پس مهم نیست چقدر راه را اشتباه آمده اید؛ دَور بزنید.
وروستي