اظهارات شاهدان عینی از کودتای خونین هفت ثور تا تجاوز بی شرمانه قشون سرخ

                                                                                     ۲۴/۱۲/۲۰۱۷  
وطنداران عزیز متن فلم مستندی را که تلویزیون آرته به زبان آلمانی پخش نموده، اینک به زبان دری ترجمه و در خدمت شما قرار میدهم. این مستند شمۀ از جنایات شوروی ها در دهۀ آخر هفتاد و هشتاد بوده، در این فلم شما پرسش ها و پاسخ های مستندی منتشر نشده آرشیف، اسناد محرمانه و اظهارات افسران سابق کی جی بی، سازمان سیا، قشون سرخ، و همچنین تعدادی از قومندانان جهادی افغانستان را می بینید. به خصوص قابل توجه توصیفاتی و اظهارات میخائیل گورباچف است که برای اولین بار از اشغال ده سالۀ افغانستان توسط ارتش سرخ  صحبت مینماید. امید وارم که مورد پسند شما قرار گیرد! همچنان شما میتوانید فلم دوبله شده از آلمانی به دری به آواز خودم را با فشار روی این لینک تماشا نمائید: https://www.dropbox.com/s/0kzxhaw70yw3rqm/DVD_Afghanistan_1.mp4?dl=0 
 
حسیب حکیم 
 
 
این داستانی یک جنگ ظالمانۀ  است که در آن نیروهای ابرقدرت  اتحاد شوروی ده سال متداوم  با مقاومت مردم افغانستان روبرو بودند. آثار این جنگ خانمانسوز هنوز هم اینجا هر روز احساس می شود. این داستانی یک جنگ بیهوده ی است که چهره دنیا را تغیر داد. بخاطریکه بفهمیم که چگونه بحران افغانستان به یک معظلۀ مهم بین المللی تبدیل شد، باید به تاریخ مراجعه کنیم. 
اتحاد شوروی وافغانستان ازسالها با هم دوست اند، روسیه اولین ابرقدرت است که در سال ۱۹۱۹ دولت افغانستان را به رسمیت میشناسد و افغانستان هم اولین کشور است که اتحاد شوروی را به رسمیت میشناسد. 
روابط دو کشور درجریان قرن بیستم بسیار عالی بوده، زعامت شوروی هم به این کشور حایل در قلب آسیای مرکزی که   در شمال با اتحاد شوروی، در غرب با ایران و در جنوبشرق هم با پاکستان و چین همسرحد میباشد، توجه خاص مبذول داشته است. 
افغانستان در دهۀ هفتاد یک جمهوریت مستقل تحت رهبری داود خان  بود که رابطه بسیار حسنه با کرملین داشته  و شوروی هم فعالانه در بازسازی این کشور سهم گرفته و به صد ها مشاور به افغانستان میفرستد. 
به تاریخ هفتم ثور ۱۳۵۷ نظام جمهوری در نتیجه کودتای کمونستان افغان سقوط میکند. 
 
“شهنواز تڼی“:  
« انقلاب ثور یک قیام مردمی نبوده بلکه یک کودتای سیاسی بود، حزب دیموکراتیک خلق افغانستان میخواست که تحولات بنیادی را در جامعه بیاورد، در حالیکه شرایط آماده نبود، اما انقلاب کامیاب شد، هدف ما عادلانه بود، زیرا در ابتدا از حمایت مردم برخوردار بودیم، ما این عمل را برای مردم انجام دادیم. باید یاد آوری کرد که ما این انقلاب را بدون هر نوع حمایت شوروی انجام دادیم.» 
حزب دیموکراتیک خلق افغانستان بعد از یک کودتای خونین به قدرت میرسد، البته این عمل کودتاچیان کمونست سبب خشم شوروی ها میگردد. 
کرملین  به ماه های زیادی ضرورت دارد تا این انقلاب غیر محبوب را هضم نماید. بریژنف سکرترجنرال شوروی از ترس دوستان سوسیالست بین المللی خود بالاخره مجبور میشود که کودتاه را به رسمیت بشناسد. 
در ماه جدی ۱۳۵۷ ترکی در سفری  به مسکو یک قرارداد دوستی به امظاء میرساند که در آن حمایت شوروی از دولت کمونستی تضمین میشود. 
 
 
Oliver Roy Politologue“  کارشناس امور سیاسی در باره افغانستان“ :  
« روسها این را درک نکردند که حزب کمونست افغانستان  تا چه اندازه انقلابیست. آرمان ایدیولوژیکی آنها تغیر جامعه فیودالی به یک دولت سوسیالستی بود. مرحله عبور به یک جامعه سوسیالستی ایجاب میکرد تا فرمان توزیع زمین صادر شود که این فرمان اولین شکست کمونستها شمرده میشود. برخورد خشن و عدم احترام به ارزشهای سنتی جامعه سسب قیام زارعین در ولایات شد. همچنان فرمان سواد آموزی شان هم به شکست مواجه میشود. حاکمان کابل دختران را به زور به مکتب رفتن مجبور میسازند، این اقدام باعث قیام رهبران مذهبی میشود، کمونستان مقاومت روحانیون را سخت میکوبند، اما حمله بالای روحانیون یک عمل بسیار خطرناک بوده که این مسئله را شوروی ها دقیقاً خوب درک میکنند.» 
در فبروری ۱۹۷۹آیت الله خمینی  در نتیجۀ یک انقلاب به قدرت میرسد.  ظاهر شدن تکنوکراتهای مذهبی تحت قیادت روحانیون در دروازه های افغانستان باعث میشود که رژیم شاهی در ایران سقوط کند. کرملین انقلاب ایران را خوب زیر نظارت خود دارد، زیرا این انقلاب سبب سرنگونی رژیم شاهی  تحت الحمایه ایالات متحده شده و این سقوط یک سیلی محکمیست به دشمن شوروی یعنی امریکا. 
شورویها بار ها میخواهند که مانع اعمال ضد مذهبی کمونستان افغان شوند ولی جای را نمیگیرد. 
 
“شهنواز تڼی“ : « یک تعداد از اعضای حزب دیموکراتیک خلق به توهین و تحقیر علمای دین شروع نمودند ، کمونستان در برابر علمای دین بی احترامی نموده و نتوانستند که با فرهنگ کشور ما خود را بسازند.» 
 
“امین وردګ“: « کمونستها علمای دین، نخبه گان و سران قومی کشور را یا به  به قتل رساندند یا هم محبوس کردند، آنها با تأسیس یک رژیم دیکتاتوری همه آزادی های مردم را سلب نمودند. مردم اجازه نداشتند که رادیو بشنوند و اخبار بخوانند، انتقاد کردن بالای رژیم هم ناممکن بود.» 
درپانزدهم  مارچ ۱۳۵۷ یک فرقه مکمل اردوی افغانستان دست به قیام میزند. رهبری این قیام را اسماعیل خان بدوش داشته  که بعداً بنام قومندان اسماعیل خان شهرت پیدا میکند. 
 
“صحبت اسماعیل خان “: « ما چند نفر از افسران نظامی بودیم که احساسات دینی و وطندوستی ما باعث شد که دست به قیام بزنیم. ما قادر شدیم که ذخیره از سلاح ها را به مردم خود توزیع کنیم، جنگ ها خیلی شدید بود و پنچ روز ادامه پیدا کرد. بمباردمان هم بسیار شدید بود و اجساد به هر طرف افتاده بود. بالاخره ما مجبور شدیم که فرقه را ترک نمائیم، ما به مناطق کوهستانی عقب نشینی کردیم و سلاح های خفیفه را با خود بردیم و از آنجا جنگ های چلیکی خود را آغاز نمودیم.» 
قیام هرات که ۳۰ هزار تلفات را در پی داشت سبب نگرانی شدید ترکی میشود،  ترکی با نخست وزیر شوروی الکسی کاسگین تماس تلفونی میگیرد و پروتکول این صحبت درج آرشیف استخبارات کرملین میشود. ترکی در این صحبت خواهان حمایت نظامی و فرستادن خاموش قشون سرخ به افغانستان میشود. کاسگین مخالف اعزام قوا بوده، او ترس دارد که مبادا جهانیان این اعزام را به چشم تجاوز نگاه کنند، ولی ترکی بخاطر قناعت کاسگین میگوید: «شما میتوانید تانکها را با عساکر شوروی تاجک، ازبک و ترکمن با یونیفورم عسکری افغانستان بفرستید، کسی آنها را اینجا  نخواهد شناخت.» 
بالاخره پیشنهاد ترکی منظور میشود. کی جی بی و استخبارات  نظامی موظف میشوند تا یک کندک غیر رسمی به اسم مثبت یعنی کندکی از عساکر مسلمانان شوروی را تشکیل بدهند. 
 
میگوید:“ أفسر کندک مسلمان Colonel Rostam 
« وقتیکه من به قومندانی آمدم، تعجب کردم که در آنجا فقط  نیروهای رزمی  تاجک، ازبک و تعدای هم ترکمن ازآسیای مرکزی حضور دارند. آنها  با یونیفورم  که از موی شتر تیار شده و سبب خارش وجود میشد و کدام علامه و رتبه هم نداشت، ملبس بودند.  ما هدف این مأموریت را نمیفهمیدیم. در دهه هفتاد هم مثل گذشته راز های نظامی افشا نمیشد. تشکیل یک کندک متشکل از مسلمانان در ماه می ۱۹۷۹ نشاندهنده آمادگی کی جی بی بود، روی کدام هدف؟ این راز را هیج کسی  نمیفهمید.                                                                         چیزی که واقعیت است وضع امنیتی در ولایات مختلف افغانستان نگران کننده است، بالخصوص در سرحد با پاکستان، جای که تعداد زیادی از مخالفین رژیم کمونستی هجرت کرده اند.» 
 
آمر سابق سی آی ی  بخش آسیا :  Charles Cogan  
« در اینجا  بازیگر اصلی طرف جنگ ایالت متحده و متحد اش  پاکستان  وارد صحنه میشود.  
جنرال اختر رئیس استخبارات نظامی   پاکستان در تابستان ۱۳۵۸ از ما خواهان حمایت شد. در آنزمان در انجام دادن یک عملیات مخفی منظوری رئیس جمهور حتمی بود. جمی کارتر در بهار ۱۳۵۸ همچو یک دستور را به امظا رساند. این دستور شامل کمکهای بشری به مجاهدین بود.» 
 
کارشناس امور سیاسی در افغانستان:  Oliver Roy Politologue  
« در این زمان نیروهای مجاهدین از پشاور به افغانستان برمیگشتند. زمان بسیار مساعد بود، مجاهدین امکانات ناچیز و تمرینات نظامی  محدودی داشتند، با این امکانات شروع کردند به تأسیس جبهات، به گونه مثال در دره پنجشیر تحت سرپرستی احمدشاه مسعود.» 
جنگ در تابستان ۱۳۵۸ سرتاسری شده، چه در قندهار چه در هرات و چه در پنجشیر، نیروهای مجاهدین در تمام کشور حضور دارند. در عین حال در کابل مرکز قدرت کمونستان یک تراژیدی نو آغاز شده است. 
ترکی و امین با هم رفیق و همسفر در مبارزه میباشند، دو رهبر مارکسیست که میخواستند  سوسالیزم را در مدت زمان رکارد عملی کنند.  ترکی  در یازدهم ۱۹۷۹ از یک سفر مسکو برمیگردد که در ابتدا توسط امین به گرمی استقبال می شود، سه روز بعد امین ترکی را توسط مامورین استخبارات خفه میکند. 
امین بدون اینکه مسکو را در جریان بگذارد، رهبری حکومت را بدست میگیرد و دراین وقت جنگ تمام کشور را فرا گرفته است. امین تصفیه خوفناک سیاسی را به راه میاندازد و  وابستگان ترکی را زندانی و یا هم میکشد. از همینن لحظه شوروی ها از خود می پرسند که امین در واقعیت کی است؟ 
 
Milton Bearden: 
« من فکر میکنم که این یک بخش از درامۀ بود که در مسکو بازی میشد. کی جی بی یک لستی را پیش نمود که که در آن از همه فعالیتهای امریکا در افغانستان ذکر شده بود، به گونه مثال که گویا امین یک اجنت امریکا بوده و امریکا پلان دارد که  راکت های کوتاه برد را به افغانستان انتقال دهد. 
در آن زمان هیچ کسی در واشنگتن یا هم در حکومت امریکا به افغانستان علاقه خاصی نداشت.» 
کارشناس امور امنیتی پوهنتون جورج واشنگتن:  Svetlana Savranskoya 
« تا هنوز هم کوچکترین سند وجود ندارد که امین با سی  آی ی در ارتباط بوده باشد، ولی ما میدانیم که امین میخواست هر دو طرف را علیه همدیگر استعمال نماید، زیرا او درک کرده بود که موقفش بسیار خطرناک و نا مطمین است.» 
آیا امین جاسوس امریکا یا چین است؟ یا هم یک الکترون آزاد؟  
در مسکو در مقر کی جی بی، در این رابطه تردید وجود دارد، جاسوسان در کابل  روزمره از خرابی وضع راپور میدهند. 
 
کارشناس امور امنیتی پوهنتون جورج واشنگتن:  Svetlana Savranskoya 
« اندروپوف رئیس کی جی بی به بریژنف از خبرهای بسیار ناآرام کننده راپور میدهد. 
گزارش اندروپوف برای بریژنف اهمیت خاصی داشت، وضع با  تأکید خیلی مهم واساس نامیده شده و در گزارش آمده  بودکه « ما باید فوراً به یک اقدامی دست بزنیم، قبل از اینکه امین به امریکا نزدیک شود.» 
ژورنالست بخش سیاسی:  Natalia Gevorkyan 
« در سال ۱۳۵۸ وضع صحی بریژنف تا حد خراب بود که نمیتوانست در مسایل سیاسی تصمیم بگیرد. حد اکثر میتوانست ۱۵ دقیقه با تسلسل صحبت کند و فیصله ها و تصامیم را امظاء نماید.» 
بریژنف در پهلوی پست جنرال سکرتری حزب کمونست شوروی رئیس دولت نیز بود، او بالاترین مرجع تصمیمگیری خصوصاً در سیاست خارجی شمرده میشد. 
به تاریخ ۱۲ دسمبر ۱۹۷۹ اعضای مهم بیروی سیاسی در یک جلسه تصمیم میگیرند که حفیظ الله امین را که از کنترول برآمده از صحنه بردارند.  در این وقت میخائیل گورباچف هنوز عضویت کامل بیروی سیاسی را نداشت، و نمیتوانست که در تصامیم مهم سهیم باشد. 
 
میخائیل گورباچف:  
« بیروی سیاسی این تصمیم را نگرفته بلکه یک گروپ کوچک گارد سابق در بیروی سیاسی، بهتر است که ما از حقیقت چشم پوشی نکنیم.». 
گارد سابق متشکل بود از  وزیر دفاع اوستینوف، رئیس کی جی بی اندروپوف و وزیر خارجه گرومیکو. 
این افراد به تنهایی تصمیم میگیرند که قشون سرخ را روانه ی این ماجرای مصیبت آور کنند. 
اتحاد شوروی و ایالات متحده از ده سال به اینطرف سیاست آشتی را انتخاب نموده، بریژنف از این سیاست بسیار حمایت کرده و بیروی سیاسی این را خوب درک میکند که اندکترین مداخله در یک کشور این توازن شکننده را از بین خواهد برد. 
بالاخره این سه مرد مؤفق میشوند، که بقیه اعضای بیروی سیاسی را متقاعد بسازند، آنها میخواهند یک کودتاه را علیه امین پیریزی کنند  و قطعات هم به افغانستان بفرستند که از حاکمان نو حمایت نمایند. 
 
 
این هم سند مداخله یا تجاوز به افغانستان. 
 
برخلاف معمول متن روی یک کاغذ معمولی نوشته و امظاء شده، جمله بندی این متن مبهم است. 
 سند به این سه مرد اختیار میدهد که اقدامات لازمی را برای اعاده امنیت اتخاذ نمایند، نام افغانستان در سند گرفته نشده، ققط به اختصار آن  یعنی الف اکتفا شده است. این سند نخست به تاریخ ۲۱ قوس ۱۳۵۸ و پنجم جدی توسط اعضای دیگر بیروی سیاسی به امظاء رسید. تنها نخست وزیر کاسگین از تائید این سند ابا ورزید. با امظاء این سند کودتاه علیه امین میشود که آغاز شود. 
جنرال والری واسترنتین میگوید: « تمام ماه دسمبر ۱۹۷۹ را با کندک مسلمانان شوروی در نزدیک قصرامین سپری نمودم، ما یونیفورم نظامی افغانستان را به تن داشتیم. کندک ما بطور رسمی جز گارد ملی بود و وظیفه ما حفاظت از امین و قصرش بود. وظیفه اصلی ما ممانعت از ورود نیروهای ضد انقلاب به قصر بود، ما گمان میکردیم که مسئولیت ما ممانعت از سقوط رژیم و یک انقلاب است، در حالیکه بعداً مشخص شد که نخیر وظیفه ما سقوط دادن این رژیم است. 
در قدم اول کوشش شد که امین مسموم شود، برای برآورده شدن این هدف یک آشپزی داخل قصر شد، البته این کدام کار مشکلی نبود، زیرا دیپلوماتان و پرسونل طبی شوروی همیشه از اعتماد خاصی برخوردار بودند. ولی بعداً چیزی که پیشبینی اش نمیشد،  رخ داد. در آنزمان کوکاکولا بسیار عام پسند بود، چیزی که در شوروی هنوز پیدا نمیشد، این نوشیدنی تأثیر زهر را از بین میبرد. زهر در کوکاکولا حل شده بود، که امین را مسوم نماید، اما تأثیر زهر در کوکاکولا  بسیار ناچیز بود.» 
امین از برکت کولا از این مسمومیت جان به سلامت میبرد. کی جی بی تصمیم میگیرد که بالای قصر حملۀ نظامی نماید. ساعت هفت ونیم شب عملیات ۳۳ بنام طوفان به  هدف نابودی کامل امین آغاز میشود. 
 
Colonel Yakov Semionoy أفسر نظامی قطعات شوروی: 
«جریان ۴۵ دقیقه ی این عملیات را نمیتوان در چوکات کلمات بیان کرد. بمباردمان قصر یک هیولا بود. قصر توسط تانکها و خمپاره انداز و ماشیندار زیر آتش گرفته شد. در منزل اول امین را دیدیم که در پهلوی بار روی زمین افتاده، یک مامور حکومت افغانستان که مرا همراهی میکرد، امین را فوراً شناخت. من از مرگ امین به قرارگاه اطلاع دادم که امین مرده است و گفتم که رئیس دیگر وجود ندارد. آنها میخواستند اسنادی را پیدا کنند که ثابت کنند که امین جاسوس سی آی ای بوده، ولی من به یقین میتوانم بگویم که افراد مربوط گروپ من همچو مدارک را در قصر نیافتند.»  
شب ششم جدی که فردایش هفتم جدی باشد ۱۰۰ هزار نیروی نظامی شوروی داخل افغانستان میشود. 
در ظاهر از یک کنتیژن محدود صحبت میشود که بخاطر حمایت از رژیم کمونستی به افغانستان آمده اند. همزمان  ببرک کارمل،  زمامدار نو که توسط مسکو استخدام شده با حوصله در یکی از قرارگاه ها منتظر مأموریتش میباشد. 
صحبت داکترعبدالله:                                                                                                               « در شب اعلان را شنیدیم که ببرک کارمل از تجاوز قوت های شوروی به افغانستان خبر داد، شبی سختی بود، فردای آنشب همه جا عساکر روسی به نظر میرسید حتی پیشروی خانۀ من هم. من در آنزمان محصل بودم و درک کردم که سرنوشت ملت افغانستان تغیر خواهد کرد.» 
هجوم شوروی به این هدف نبود که گویا قیام اسلامی را خنثی بسازد، بلکه یک رژیم معتدلی را که طرفدار شوروی بوده جانشین رژیم کمونستی که از کنترول برآمده، نماید، تا باشد این  رژیم صلح را  دوباره در بین مردم بیاورد. 
چطور گارد سابق کرملین به این فکر افتاد که با هجوم نظامی به افغانستان صلح در بین مردم افغانستان دوباره اعاده میشود؟ 
در حقیقت این عمل شان بر عکس شد و آتش این هجوم به تمام جهان نشهت پیدا  کرد. 
 صحبت سالنگی:  
« زمانیکه یک کشور اسلامی مورد تجاوز قرار بگیرد این وظیفۀ ما است که جهاد را اعلان کنیم تا به این وسیله آزادی خود را بدست آریم، این یک حکم قران و شریعت است و ملت افغانستان هم بنابر حکم قران عمل کرد و دست به جهاد زد.»  
 
استاد ربانی: « هر کسی نمیتواند مجاهد شود، جهاد دروازۀ رحمت است که خداوند(ج) بروی عزیزترین بنده اش باز میکند.»                                                                 
دقیقاً در همین لحظه وضعیت واژگون شده  و جنگ افغانستان به یک جنگ مقدس یعنی جهاد تبدیل میشود، جهادی  که تمام امت اسلامی را بیدار میسازد. همزمان مردم شوروی از حوادث افغانستان هیچ کدام اطلاعی هم ندارند. 
پراودا فقط کوتاه گزارش میدهد که به اساس درخواست حکومت افغانستان نیروهای شوروی داخل افغانستان شده اند  تا از تجاوز بیگانه ها دفاع کنند. 
در رابطه با قتل امین در پراودا  کوتاه نوشته شده بود که وی بعد از محکمۀ مردم اعدام  شد. تا صبح هفتم جدی هیچ کسی در مسکو از تجاوز اطلاعی نداشت. 
گورباچوف :  
 « رفیقم شوارد نادزه ومن همزمان خبر شدیم، من در آنوقت در بحیره سیا در گرجستان بودم. شوارد نادزه با من ملاقات کرد، موضوعاتی مورد بحث زیاد بود. روز بعدیش زودتر از خواب بیدار شدیم. همان روز به ما اطلاع دادند که یک کانیژن محدود به افغانستان فرستاده شده، نه من و نه هم  
شوارد نادزه از این موضوع اطلاع قبلی داشتیم، باوجودیکه هردوی ما نامزدان بیروی سیاسی حزب کمونست بودیم، از این موضوع اطلاعی نداشتیم، این مسئله غیر قابل تصور است.» 
چند روز بعد از هجوم نیروهای شوروی  به تاریخ چهاردهم جدی رئیس جمهور ایالات متحده جمی  
 
کارتر در یک پیام تلویزیونی عکس العمل نشان میدهد: 
 
 
 
« این یک عمل بی رحمانه ، خلاف موازین بین الملل و منشور ملل متحد بوده که یک رژیم قوی وابسته منکر از خدا تلاش دارد تا یک ملت مستقل مسلمان را زیر اسارت خود بیاورد.» 
Milton Bearden:  
 «جمی کارتر این عمل بریژنف را یک توهین شخصی تلقی نموده، کارتر گمان میکرد که گویا از وی شناخت خوبی داشته باشد» 
Melvin Goodmann مأمور سی آی ای:  
« زمانیکه شوروی در سال ۱۳۵۸ به افغانستان هجوم نمود، کارتر در بیان کوتاه اش یک موقف بسیار ساده و نا مساعدی گرفت. او اظهار نمود « من در زندگی ام ازشوروی اینقدر نیاموخته ام، مثلیکه در این ۲۴ ساعت اخیر آموختم.» 
Richard Perle مشاور سیاسی ریگن:  
 « کارتر با این عمل شوروی به بسیار خونسردی برخورد کرد و فکر میکرد که این معظله در میز مذاکره حل خواهد شد، در حالیکه این تصور بسیار ساده لوحی بود. 
او خوب درک کرده بود که جنگ سرد را ختم کرده نمیتواند، اما امید داشت که وضع را تا حدی بهتر بسازد تا جهان پرامنتر شود.» 
عکس العمل سرتاسری کشورهای جهان در رابطه با اشغال افغانستان بسیار آشکار بود.  
در سال ۱۳۵۹ اکثریت اعضای سازمان ملل تجاوز شوروی را محکوم نمودند، حتی کشور های اسلامی که با شوروی همپیمان هم بودند. 
کارتر تصویب تمام قراردادها را با شوروی متوقف ساخت. سیاست تنش زدایی بین دو ابرقدرت دیگر به پایان رسید. 
Milton Bearden « مدت کوتاهی نگذشته بود که کارتر گفت: «ما در بازی های المپیک سال آینده شرکت نمیکنیم، همچنان قرادادهای قونسلی و قراداد صادرات گندم به شوروی نیز دیگر فسخ است.» این یک موقف رسمی ایالات متحده بود. کارتر به سی آی ای دستور میدهد که حالا وقت آن فرا رسیده است که باید آنجا فعال شوید!  
و بعد از آن تحول مهمی رخ میدهد، این تحول کمک نظامی به مجاهدین افغانستان بود، این تصمیم در حالی گرفته میشود که ما تازه پنج سال قبل خواب وحشتناک ویتنام را خاتمه دادیم.» 
 
بانی  این مقایسه  بین ویتنام و افغانستان مشاور امنیتی کارتر بیگنیف بریژنسکی است که از مخالفین سرسخت کمونستان محسوب میشود.  
 
بریژنسکی میگوید: « روزیکه شورویها به کابل هجوم آوردند تا افغانستان را اشغال نمایند، من به رئیس چمهور یادداشتی تسلیم نمودم که در پهلوی نکات دیگر این مطلب ذکر شده بود که حالا زمان آن رسیده که به شوروی ویتنام شانرا هدیه بدهیم و به همین شکل هم به پیش رفتیم.» 
 
  :Melvin Goodmannn« بریژنسکی که از مخالفین سرسخت شوروی و خودش از شرق اروپا بوده مسئول اصلی این روش پیچیده پنداشته میشود.»  
 
Milton Bearden:  « این همه مربوط میشود  به حوادث دلو ۱۳۵۸، بریژنسکی ملاقاتی داشت با رئیس جمهور پاکستان ضیأالحق و از درۀ خیبر دیدن به عمل آورد، پیشروی کمره با کلشینکوفی که  در دست دارد، افغانستان را هدف میگیرد. در همین لحظه علاقۀ امریکا به افغانستان هویدا میشود. 
بریژنسکی  خطاب به افغانها میگوید: 
 «این کشور از شماست روزی شما به اینجا برخواهید گشت، مبارزه شما نتیجه خواهد داد و به اینترتیب شما خانه ها ومساجد تانرا دوباره بدست خواهید آورد. شما عمل خوبی را انجام میدهید و خداوند هم با شماست.» 
 
أفسر سی آی ای  :Vinc Cannnistrao« ما خود در افغانستان حضور نداشتیم، کسانیکه در صحنه حضور داشتند و با افغانها در ارتباط بودند، آنها پاکستانی ها بودند.» 
 
Milton Bearden: « ما با پاکستانی ها تماس گرفته وبه انها اطمینان دادیم که در پهلوی شان هستیم و یک تیم همفکر از کشورهای سعودی، چین، مصر، انگلیس، امریکا و پاکستان را تشکیل میدهیم. 
درقدم اول از انگلیسها تفنگ  های زیادی مثل انفلید ۳۰۳ خریداری کردیم. این سلاح ها را یک ماه بعد از تهاجم به پاکستان رساندیم. جوانان افغان این تفنگ ها را زیاد خوش داشتند. 
در آغاز بودیجه ما ده ملیون دالر بود که بعداً از کانگرس تقاضای ۲۰ ملیون اضافی شدیم که در سال های بعدیش بودیجه بالا رفته میرفت.» 
پلان سی آی ای برای مسلح ساختن مجاهدین بنام عملیات مخفی سر کلون یاد میشد. 
رئیس جمهور پاکستان ضیأالحق یک دشمن سر سخت شوروی استخبارات خود را در خدمت سی آی ای قرار میدهد، ولی بالای مخفی بودن این پروگرام تاکید میورزد. هیچ امریکایی اجازه ندارد که در افغانستان فعالیت نماید. تمام مسئولیت آموزش و کارهای لوژیستیکی مجاهدین را استخبارات پاکستان بدوش میگیرد. تمویل و نظارت این عملیات   وظیفه سی آی ای میباشد. 
 
صحبت تنی: « سرحدات افغانستان باز بود و گروپ های مجاهدین بین سرحدات ایران و افغانستان و افغانستان و پاکستان رفت و آمد داشتند. ارتش سرخ و اردوی افغانستان نتوانستند مانع این کار شوند.» 
هزاران افغان به پاکستان در سرحدات مهاجرشدند  و مقاومت هم  از آنجا رهبری میشود. 
 
أفسر سی آی ای                                                                             :Vinc Cannnistrao « اینکه کار مثبت یا منفی بود، تشکیل هفت تنظیم به ابتکار پاکستان صورت ګرفته است. در بین آنها اشخاص بودند مثل گلبدین حکمتیار و افراد معتدل دیگر. 
البته از دیدگاه پاکستانی ها اینها کسانی بودند که در بخش نظامی از مؤثریتی خوبی برخوردار بودند و این یک واقعیت هم بود.» 
 
مقاومت افغانی متشکل از هفت تنظیم بود که در بین آنها حکمتیار، سیاف و ربانی بنیاد گرا بودند که با اخوان المسلمین نزدیکی داشتند و از طرف عربستان سعودی تمویل میشدند، آنها قسمت زیادی کمکهای امریکا را هم میگرفتند، زیرا پاکستان آنها را ترجیح می داد. سی آی ای باید این انتخاب استخبارات پاکستان را قبول میکرد. 
داکتر عبدالله: «   ( متأسفانه که در آنزمان قسمت زیادی سلاح به گروپ حکمتیار داده میشد، البته این یک تصمیم حکومت پاکستان و استخبارات این کشور بود. مجاهدین زیر فشار و مجبور بودند که از حکمتیار اطاعت بکنند.» 
 
أفسر سی آی ای  :Vinc Cannnistrao « گروپ زیر قومنده مسعود که با ما و انگلیس ها مستقیماً در تماس بود،  ترجیح داده شد. گروپ سیاف از همه بیشتر از طرف سعودی تمویل میشد. 
در آنزمان  ما سعی نمودیم تا  فعالیت های گروه های مختلف را زیر نظر داشته باشیم بدون اینکه بالای شان نفوذی داشته باشیم، ولی بعداً ثابت شد که این کار بسیار مشکل بود.» 
رستم شاه مهمند آمر کمشنری مهاجرین افغان در پاکستان:  
 « افغانها خودشان در بارۀ شکل ووسعت مقاومت شان تصمیم میگرفتد. از دیدگاه  افغانها مقاومت شان باعث این شد که کمکهای  خارجی از قبیل تکنالوژی، اسلحه، پول و تریننگ بدست شان برسد. بعضی ها به این عقیده اند که گویا بدون حمایت خارجی ها این مقاومت ممکن نبود، در حالیکه آنها از حقیقت چشم پوشی میکنند.» 
مجاهدین که روز به روز تجهیزات وتمرینات شان بهتر می شد، شوروی ها را  به مشکلات زیادی روبرو میکردند. نیروهای شوروی از مقاومت سرسخت مجاهدین در ولایات غافلگیر شدند. 
 
Colonel Roustam: « هیچ کس خواهان جنگ نبود، مأموریت ما هم جنگ نبود، وظیفۀ اصلی نیرو های شوروی کمک و حفاظت از وسایل و ساختمان ها بود و ما این مأموریت را در ده سال انجام دادیم.» 
General Rouslan Aoushev قومندان کندک پیاده شوروی:  
 « افغانها در طول  دهه های اخیر نسبت به ما وفادار بودند ولی در ظرف شش ماه قضیه برعکس شد. 
هیج کسی خوش ندارد که مردمش مسلح باشد. مجاهدین به این نظر بودند که بدون تجاوز شوروی با عساکر رژیم در پنج ثانیه حساب را تصفیه میکنیم.» 
 
Colonel Yakov Semionoy أفسر نظامی قطعات شوروی  : 
« حکومت افغانستان مسائل سیاسی را با اسلحۀ ما جواب میداد، چرا؟  بخاطریکه یک اردو به آموزش و تجهیز ضرورت دارد و ما همه امکانات رادر اختیار داشتیم. به این خاطر پای نیروهای شوروی در جنگ مسلحانه کشیده شد و جنگ آغاز شد. هر قدر که جنگ شدت پیدا میکرد به همان اندازه مردم ملکی به مخالفین میپیوستند. این است منطق جنگ چریکی» 
مسکو در اوایل سال  ۱۹۸۰ برای مسابقات المپیک آمادگی می گیرد، چیزیکه موجب افتخار شوروی شده، شوروی میداند که ایالات متحده و ۶۵ کشور دیگر تصمیم گرفته اند در  بازی ها شرکت نکنند، ولی معلوم نیست که دلیل این عدم اشتراک چیست؟ زیرا هنوز بصورت رسمی جنگ افغانستان وجود ندارد و این یک راز مخفیست. 
Natalia Gevorkyan ژورنالست بخش سیاسی:  
« در اوایل دهه هشتاد فرمان سانسور مطبوعات در رابطه با اخبار افغانستان   صادر شد، مطبوعات باید طوری گزارش میدادند که گویا  نیروهای شوروی فقط بخاطر رساندن کمکهای بشری به افغانستان فرستاده شده اند.» 
 
: General Rouslan Aoushev« در سال ۱۹۸۲ به من لقب قهرمان شوروی اعطا شد. 
در اخبار „کرزنا یاز ویستا“ آمده بود که به تورن „تیتل“ آوشیف بخاطر اجرای مانور تکتیکی این مدال اعطا شده است. بلی در اخبار به همین شکل آمده بود. اینکه من در افغانستان قومندان کندک بودم و قومنده این عملیات را بدوش داشتم ، هیچ چیزی نوشته نشده بود. در شوروی سابق همچو غلطی ها  معمول بود.» 
ولی  اندری سخروف فزیک دان هستوی برندۀ جایزه نوبل صلح  اولین کسی در مسکو بود که این سکوت را شکستاند. سخروف در آنزمان و قبل از جنگ افغستان هم یک منتقد نظام شمرده میشد. 
Natalia Gevorkyan:  
«سخروف این جنگ را عادلانه نمیپنداشت و مخالف  دخالت شوروی در امورات داخلی دیگران بود و میگفت که شوروی  از یک جناح خاصی درگیر در جنگ داخلی افغانستان  حمایت میکند. 
او تأکید میکرد که عساکر شوروی در یک جنگ بی مفهوم زندگی شانرا از دست میدهند و مردم ملکی هم از این ناحیه آسیب می بینند. سخروف موقفش را در یک نامه سرباز به بریژنف در اوایل سال ۱۹۸۰ بیان نمود.» 
این نامۀ سخروف باعث خشم کرملین شده  که در نتیجه سخروف دستگیر و درگورکی تبعید میشود. چند سال بعد سخروف نماینده مردم در مجلس انتخاب شد و مکرراً از موقفش دفاع نمود. 
سخروف: 
« من مخالف تجاوز شوروی به افغانستان بودم و به همین خاطر در گورکی تبعید شدم. این تبعید در حقیقت حیثیت یک جایزه را داشت که به من اعطا شده است. 
 
گربچوف: « جنګ افغانستان برای ملت ما یک درد  غیر قابل تحمل بود. مردان جوان را بدون آمادگی آنجا میفرستادند و کشته میشدند. برگشت تابوت ها از افغانستان، بسیار تکان دهنده بود. در این حالت ما فکر میکردیم که گویا آسمان سر ما سقوط میکند.» 
البته آسیب که در این وقت  شوروی ها از آن رنج میبرند، با آسیب و وحشت که افغانها با آن روبرو اند قابل مقایسه نیست. زیرا تجاوز ارتش سرخ در جریان چند ماه به یک جنگ سرتاسری مبدل شده  و تلفات افراد ملکی به ده ها هزار نفر میرسد. 
اظهارات یک افغان که در جنوب افغانستان خانه و کاشانه اش را از دست داده است:  
«با انداخت توپ نتوانستند این ساختمان را تخریب کنند،  بعد از آن چهار اطراف اینجا را مین فرش کردند و انفجار دادند. این بم ها را بالای خانه های ما می اندازند تا خانه های ما را تخریب کنند.» 
پیامد های این جنگ را میتوان بیرون از سرحدات افغانستان نیز احساس کرد. دعوت به جهاد در سرتاسر جهان آغاز میشود. در تمام جا ها مراکز جذب به جهاد داوطلبانه افتتاح میشود. 
البته به ابتکار عبدالله عزام  عالم الهیات فلسطینی اولین  تیوریسن جهاد سرتاسری  به سطح جهان کسیکه سازماندهی همه مجاهدین خارج از افغانستان را از پاکستان رهبری میکرد.   
 
از طرف چپ پهلوی استاد ربانی عبدالله عزام است 
 
رستم شاه مهمند: « تعدادی از رزمندگان خارجی در پهلوی مجاهدین میجنگیدند، آنها از فلپین، از شرق میانه، هندوستان و از امریکا میامدند، آنها مسلمانانی بودند که از امریکا، اروپا و شرق دور میامدند ولی تعداد شان زیاد نبود.» 
 
Oliver Roy Politologue  کارشناس امور سیاسی: 
« اکثریت این اعراب سلفی های بودند که در پهلوی جهاد علیه شوروی به دعوت به فکر سلفی نیز میپرداختند. ولی رهبران مجاهدین با عبدالله عزام به توافق رسیدند که مجاهدین داوطلب خارجی  را از مردم دور نگهدارند. آنها در قرارگاه ها جابجا شدند و وظیفه شان تنها  جنگیدن در جبهات بود.» 
به اینترتیب مقاومت  افغانی به یک جهاد سرتاسری مبدل شد. در اینوقت در کوه های افغانستان شخصی ثروتمندی بنام اسامه بن لادن از خاندان آل سعود در جهاد علیه کفار  شهرت پیدا میکند. 
 
هنوز جهاد برای واشنگتن درد سر ایجاد نکرده، برخلافش در سال ۱۹۸۳ رونالد ریگن رسماً دخالت امریکا را در قضیه افغانستان اعلام کرد. 
 
شش تن از افغانها به نمایندگی مجاهدین با ریگن ملاقات میکنند،  ریگن در باره مهمانان افغان چنین اظهار مینماید:  
« شش مجاهد افغان مهمان ماستند» 
«این خانم جوان حاضر پنج ماه متداوم  در توقیفگاه روسها شکنجه شده» 
«خانم این مرد پیش چشمانش کشته شده» او سابق قاضی بود. 
اینها اینجا آمده اند تا به جهان آزاد گزارش دهند که در افغانستان چه رخ میدهد.» 
ریگن به این حالت مخفی خاتمه داده و رسماٌ اعلام میکند که امریکا همه تقاضاهای  مجاهدین را برآورده ساخته و  همه امکانات را در اختیارشان  قرار میدهد. 
بدینترتیب نقش و موقف  امریکا در برابر اشغال شوروی در افغانستان واضح میشود. 
 
Milton Bearden : « مقررات تغیر کرد هدف ما این نبود خونریزی شوروی ها را ببینیم یا اینکه برایشان ویتنام خلق کنیم. ریگن بعد از رسیدن به قدرت مشترکاٌ با رئیس سی آی ای  „کیسی“  اعلام کرد که ما میخواهیم در این جنگ پیروز شویم. „کیسی“ مرا به دفترش خواست و به من گفت که شما به افغانستا ن  بهتر بگویم به پاکستان میروید، ما میخواهیم پیروزی را ببینیم» 
هردو بلاک جنگ سرد را دوباره آغازنمودند. در جنگ نیابتی امریکایی ها  شروع به تجهیز مجاهدین کرده  و شوروی میخواهد که  در کابل  تظاهرت علیه امریکا را سازماندهی دهد. 
 
Milton Bearden: « شما  تصور کنید بریژنف دستور تجاوز به افغانستان را داد ولی مدت  تیر نشده بود که مرد، اندروپوف قدرت را نگرفته بود که مرد و چرینینکو هم به همین ترتیب 
بعد از آن گربچوف به قدرت میرسد، او باید قطعاتی محدودی  را به افغانستان گسیل کند، در حالیکه قبلاٌ در تصمیمگیری این دستور دخیل نبوده است» 
درجریان سه سال از سال ۱۹۸۲ تا ۱۹۸۵ سران قدرت در شوروی سه بار چنچ شدند گارد سابق آتش افروز در بیروی سیاسی تقریبا کاملاٌ از صحنه دورشد. وقتیکه میخائیل گورباچف در سال ۱۹۸۵ به قدرت میرسد، او  کاملاٌ مصمم است که به زودی باید جامعه شوروی را تغیر  داد، البته این آغاز „پیرسترویکا“  یااصلاحات بود. 
گورباچف به اصلاحات در بخش ها ی سیاسی و اقتصادی آغاز مینماید، ولی مهمترین اقدام او در باره افغانستان است. 
 
میخائیل گورباچف « من یک کتابچه یادداشت داشتم که در آن چیز های مهم را مینوشتم که فراموش نکنم، من حوادث را مختصراٌ مینوشتم، اولین چیزی که در کتابچه یاداشتم نوشته بودم، آن  تطبیق یک سیاست عملی در باره افغانستان و آمادگی برای  خروج نیروها از افغانستان بود. این مطالب را فقط پیش خود نوت گرفته بودم ولی با هیچ کس در این باره گپ نزده بودم.» 
 
Svetlana Savranskoya کارشناس امور امنیتی پوهنتون جورج واشنگتن: 
 
« گورباچف در یک موقف بسیار حساسی قرار داشت. او دیگر پول نداشت، عساکرش را از دست داده بود و از همه مهمتر حمایت مرم را هم در این جنگ از دست داده بود. در مرحله گلزنوست (شفافیت یا فضای باز) همه مردم  از حوادث دلخراش در افغانستان خبر می شدند.» 
 
 
Natalia Gevorkyan ژورنالست بخش سیاسی :  
« در سال ۱۹۸۵ برای اولین بار به خبرنگاران اجازه داده شد که در باره اقدامات جنگی کندک های ما در  افغانستان چیزی بنویسیم از همین تاریخ به بعد ما توانستیم بنویسیم که عساکر ما در افغانستان جان های خود را از دست میدهند و افراد که مدال هالی قهرمانی بدست آورده اند از نام های شان یاد آوری شود.» 
اولین نتیجه پرسترویکا در شوروی آزادی بیان بود، آهسته آهسته مردم شوروی عواقب  این فاجعه را  درک میکنند. گربچوف میداند که وی این فاجعه را باید ختم نمود او اینرا هم خوب میداند که اول با کی گپ بزند.» 
گورباچف:  « در  سال ۱۹۸۶ در یک ملاقات  به ژنو رسماً، به رئیس جمهور  ریگن گفتم: „ شما رئیس جمهور هستید ، شما اینرا به زودی اطلاع خواهید یافت که ما نیروهای خود را از افغانستان بیرون می کنیم و این تصمیم ما جامه عمل خواهد پوشید“. ایالات متحده یک شریک بسیار مهمی ما و همزمان طرف مهمی  مخالف ما هم بود. ما میخواستیم که آنها از این مطلب  مطلع باشند. من میتوانم که به اطمینان بگویم که  همه چیزهای ما تعهد نموده بودیم، عملی هم کردیم.» 
 
Svetlana Savranskoya کارشناس امور امنیتی پوهنتون جورج واشنگتن : 
« اما ایالات متحده اصلاٌ  در این رابطه همیاری نمیکرد، زیرا اکثریت امریکائی ها میخواستند خصوصاٌ بعد از به قدرت رسیدن ریگن، شوروی را در افغانستان در حالت خونریزی ببینند. حکومت ریگن به خروج قوتهای شوروی از افغانستان تمایل نداشت بلکه هدف اصلی شان شکست مفتضحانه شوروی در افغانستان بود.» 
 
Milton Bearden: « من باید دفعتاٌ این برنامه را در سال ۱۹۸۶بدوش میگرفتم. „کیسی“  مرا به دفترش خواست و گفت: «من میخواهم که شما آنجا بروید و پیروزی نصیب  شوید، من یک ملیارد دالر به شما میدهم، کافیست؟» 
پرسیدم یک ملیارد دالر؟، این مقدار پول در آنزمان بسار معلوم میشد او به من گفت که شما میتوانید راکتهای ستنگر را داشته باشید، ستنگر نتیجۀ خوبی داده بود، در آخر به من گفت: «ما پیروز خواهیم شد» 
راکتهای مشهور ستنگر خط سیر جنگ ر اتغیر داد، این راکت ها خیلی سبک و توسط شانه انتقال میشد، به این ترتیب یک نفر میتوانست به تنهائی خود از زمین یک هلیکوپتر یا  طیاره جیت را هدف بگیرد. با وجودیکه شوروی خروج نیروهایش را صراحتاٌ اعلام نموده بود، با آنهم امریکائی ها بین ۵۰۰ تا ۲۰۰۰ راکت ستگر را به مجاهدین فرستاد. 
 
 أفسر «کندک مسلمان»:  Colonel Rostam 
« ما این را خوب احساس کردیم زمانیکه امریکا مجاهدین را مسلح ساخت چه از لحاظ نوعیت وچه هم از لحاظ کیفیت.» در سال ۱۹۸۶ راکت های ستنگر و راکت های دافع هوا و قابل انتقال ظاهر شد. 
 
 
 کارشناس امور سیاسی برای افغانستان :    Oliver Roy Politologue  
«از راکت هایی اول در سپتمبر ۱۹۸۶ در جلال آباد استفاده صورت گرفت، سه هلیکوپتر روسی توسط این راکتها سقوط کردند، روسها در حدود ۱۰۰۰ هلیکوپتر خود را از دست دادند.»   
با آمدن ستنگر مجاهدین توانستند ارتش سرخ را با اولین شکست روبرو نمایند.» 
در سال ۱۹۸۶ مسکو  تصمیم  میگیرد  وکارمل را با محمد نجیب الله تعویض مینماید، کسی که به عقیده مسکو حالات را بهتر کنترول کرده خواهد توانست. 
گورباچف میخواهد که سیاست پریسترویکا را در افغانستان هم تطبیق کند، هدفش یک مصالحه ملی بین مردم افغانستان است. 
Richard Perle: مشاور سیاسی ریگن:                                                                          « ما در آنزمان شوروی را زیر فشار خیلی جدی گرفتیم، امروز میدانیم که شوروی در آنوقت در حال فروپاشی بود. بدون شک، شکست ننگین شوروی در افغانستان چه از لحاظ روانی و چه هم از لحاظ سیاسی یک جز مهم این فروپاشی شمرده میشود. جنرالان شوروی از دیرزمانی میدانستند که در این جنگ پیروز نمیشوند، به همین خاطر باسران مجاهدین خصوصاٌ احمد شاه مسعود تماسهای مخفی گرفتند تا با او مذاکره کنند.» 
احمدشاه مسعود تمام قسمت شمال را در کنترول خود دارد، راه  که از آنطریق نیروهای شوروی عبورومرور میکنند.» 
صحبت سالنگی:  
« روسها چندین بار به ما مراجعه کردند و خواهشات شانرا پیشکش کردند. به ما گفتند: „ قوت های ما افغانستان را ترک میکنند، به ما وعده بدهید که در وقت خروج در قسمت سالنگ که در کنترول شماست مزاحم ما نشوید.“  
من خوب به یاد دارم آنروز را که با قومندان نظامی شوروی گروموف که چهل تانک او را بدرقه میکرد، در درۀ سالنگ ملاقات نمودم. گروموف به من چهارده پیشنهاد را داد تا به قومندان مسعود برسانم.» 
باوجودیکه اردوی افغانستان بار بار قوتش را به نمایش میگذارد، با آنهم رئیس جمهور نجیب الله احساس آرامش ندارد، زیرا او بعد از خروج ارتش سرخ با سران مجاهدین سر و کار خواهد داشت، انها مخالفین نگران کننده سیاسی   برای نجیب الله گردیده اند. 
بعد از اینکه نیرو های  شوروی مؤفق شدند با قومندان مسعود برای مدت خروج نیروهایشان به یک آتش بسی نایل شوند، قومنده میگیرند که مسعود را ضربۀ محکمی بدهند. این امر یک عمل سیاسی بود. 
 
جنرال والری واسترنتین:                                                                                     
« من فکر میکنم که نجیب الله از طریق شواردنازه وزیر خارجه به ما این پیام را رساند که حرکات مسعود را محدود بسازیم. نجیب الله می فهمید که بعد از خروج ما بامقاومت مسقیم مسعود روبرو میشود، کسیکه یک سیاستمدار قدرتمندی بود. 
همه نظامیان مخالف عملیات علیه مسعود بودند، این عملیات برای ما ناممکن بود، وقتیکه ما مشغول کشیدن نیرو های خود باشیم، چطور میتوانیم همزمان یک نبرد کشنده و بی رحمی را انجام بدهیم، بالاخره ما همیشه با اینها (وابستگان احمدشاه مسعود) همکاری مشترکی داشتیم، باهم چای میخوردیم و همیشه از خروج نیروها قصه میکردیم، ما به آنها موفقیت را آرزو داشتیم ولی در حقیقت ما در پی نابودی آنها هستیم. اما امر امر است، تصمیم گرفته شده بود، ما فقط در عمل پیاده اش کردیم. 
باوجود مخالفت بخش نظامی، حاکمان سیاسی در اجرای آن پافشاری داشتند، به اینترتیب تقاضای  
نجیب الله برآورده شد. 
من خودم شاهد و سهیم دراین حوادث بودم. عملیات مسما به تایفون ارتش سرخ ۴۸ ساعت دوام نمود از ۲۴ تا ۲۶ جنوری ۱۹۸۹ مواضع مسعود بمبارد میشه که در نتیجه اضافه از ۶۰۰ مجاهد جان های شانرا از دست میدهند. بخاطر این جنگ متداوم مسعود عقب نشینی نموده و از آخرین حمله ارتش سرخ دفاع نمیکند. این یک اشتباء بزرگ بود، همچو اقدامات نه از لحاظ بشری ونه هم از لحاظ سیاسی و نظامی  قابل توجیه بود. واقعاٌ تصمیمی خوبی نبود، یک بی آبرویی، در اخیر مسعود مقاومت هم نشان نداد و ما را ماند که به پیش هم برویم.» 
صحبت داکتر عبدالله: « این عملیات هیچ ضروری نبود، روسها میتوانستند که صلح آمیز از ساحه برآیند. ولی جنگ در نقاط دیگر افغانستان بین مجاهدین و قوتهای شوروی ادامه داشت. روسها از این عملیات ظالمانه هیچ جیزی به دست نیاوردند. من نمیفهمم که آنها چه فکر میکردند، غیر از اینکه مردم بی گناه را به قتل رساندند. این حادثه خونین مدت زیاد وجدان های جنرالان شوروی را مشغول خواهد کرد.» 
 
General Rouslan Aoushev: « با این آخرین نبرد شرم آور این جنگ مصیبت بار به پایان میرسد. تجاوز شوروی در سرتاسر دنیا اشغال افغانستان نامیده میشود، در حالیکه   کرملین هنوز هم از فرستادن قطعات محدود به افغانستان صحبت میکند.» 
 
گورباچف: « هدف اصلی من این بود که بالاخره این جنگ را به پایان برسانم، فرستادن نیروها به افغانستان تصمیم غلطی بود ولی خروج نیروها بسیار مهم و درست بود.» 
  
بیلانس این جنگ خانمانسوز بسیار خوفناک است 
یک اعشاریه دو ملیون افغانها جان های شانرا از دست دادند، ۱۵ هزار تلفات طرف شوروی، شش میلیون پناهنده/ یک کشور کاملاٌ تخریب شده. کشور که به گورستان امپراتوری ها شهرت دارد، متاسفانه که جنگ هنوز هم در این کشور به پایان نرسیده است،  
این جنگ نه تنها اینکه  جهان را تغیر داد، بلکه جنگی دیگری را باعث شد که خاتمه اش نا معلوم است. 
 
 
پایان 
Page Break