اورژبی سخت ژبی او سخت زړی مشر استاد زيار صاحب
سلام
د خدای روی ته وګوره ، خپلې ريښې پخپله مه وهه ، د خپلې ژبې ليکوال او خواخوږي په يوه او بله بهانه مه سپکوه . هغه ځوانان چې د پښتو له پاره چوپړ وهي کار ته پريږده ، خپل کار د هغوی له کار سره مل کړه چې برکت او وصول يې نور هم زيات شي او له مخې يې پښتون قام او ټول پښتون ولس د بېلتون په ځای د يووالي خواته راشي .
دغه لاندنۍ ليکنه وګوره ، او بيا خپله قضاوت وکړه ، ته او خدای اوس د پښتو ژبي له پاره ددې وخت دی چې تاسو يې دومره سخته کړئ چي آن خپله پښتانه ليکوال نه پرې پوهېږې او که دا چي يو ځل خو همدغه ژبه پخپله پښتون ولس ته ور زده کړای شي ، زما پښتون ولس همدا ژبه زده نه کړه ، تاسو يې اوس ورته د سويس او اېنګلېنډ د ژبو غوندې مډرنه کوئ ، يره کمال دئ !
دا چې زما رېډېو سوچه پښتوده که ستا غږدبلی په دې به وروسته سره جرګه شو.تاسو راشی د کابل حالت وګوری ، کابل د پښتون پريزيډنټ او پښتنو وزيرانو په دې دور کې د ايران يا تاجکستان يوه برخ ګرځېدلې ده . پښتون او پښتو په دې ښار کې د يوه اجنبي شانتي ښکاري .زما ددې خبرې د وضاحت له پاره لاندنۍ پارسي مقاله وګورئ .
ستاسو له درانه حضور نه هيله کېږې چې د پښتو ژبې سره هغې مينې په خاطر چي تاسو ټول ژوند ورته وقف کړی دی او د پښتانه ولس له پاره چې تاسو ورکې زېږېدلې ياستی ، دې ليکنې ته داسي څواب وليکئ چې نور پښتانه ځوانان هم ترې معلومات حاصل کړي .اوس ستاسو د سپکو سپورو له ډاره ځوان ليکوال قلم نه شي پورته کولای . پوره متن په دې لينک کې ولؤلی .
http://www.khawaran.com/KamjoBasir_MelateKhurasan.htm
مبارزه قبیله گرایان علیه زبان فارسی
ازدهه اول سدۀ هژدهم میلادی عشایر پشتون دربخشهای خراسان (قندهار) به قدرت رسیدند وزبان فارسی را به عنوان زبان رسمی لشکری وکشوری پذیرفتند. این امر تا دوران دودمان محمد نادرشاه (1929 م.) پیوسته برهمین روال باقی ماند. درزیر به چند نمونه اشاره می کنیم:
\"... به گفتۀ عبدالحی حبیبی، تاریخ نگار پشتون تبار افغانستان، وقتی که اقوام قندهار می خواستند میرویس خان هوتک (اولین زعیم دولتی برخاسته از عشیرۀ غلجایی پشتون ها) را در « جرگه » به شاهی خویش برگزینند او شعر بلندی را با مطلع زیر خواند:
نه خدمت نمودم که شاهی کنم
به تخت شهی کج کــلاهی کنم (29)
برسکۀ میرویس خان هوتک این بیت حک شده است:
سکه زد بر درهم دارالقرارقندهار
خان عادل شاه عالم میرویس نامدار(30)
بر نشان رسمی دولت احمد شاه (متعلق بعشیرۀ ابدالی پشتون) شعر زیرین آذین بسته است:
حکـــم شد از قادر بیچـــون به احمد پادشاه
سکه زن برسیم وزرازپشت ماهی تا به ماه
همچنان برسکۀ روبه نقرۀ امیر دوست محمد خان وپسرش شیر علی خان (مربوط عشیرۀ محمد زایی پشتون) ابیات زیرین فارسی نقش بسته بود:
سیم وطلا به شمس و قمر می دهد نوید
وقت رواج سکــــۀ پایند خــــــان رسید
جمــــــال دولت پاینده قسمت ازلی ست
وصی دوست محمد امیر شیرعلی ست (31)
بی تردید، یکی از بُرُوز مشکلات عمده سیاسی ـ اجتماعی ونفاق ملی، میان مردم ما در یک صد سال اخیر و بویژه ازدهه 20 تا دهه 80 قرن بیستم میلادی، مسئلۀ چگونگی برخورد با هستی وگویش زبان رسمی فارسی، از سوی حاکمان تک تبار قدرت گرا وگروههای سیاسی وابسته و روشنفکران دنباله رو بی هویت بوده است.
بواقع، تا پیش از حکومت امیر جبیب الله خان، چه در سطح حکومت و چه در بین مردم و اندیشمندان میهن ما، انتخاب و استفاده از زبان ملی فارسی در سطح کشور، و همزمان، چند گویش در مناطق مختلف، به عنوان کدام مشکل اجتماعی مطرح نبوده است، چرا که در بین همۀ مردمی که در میهن ما زندگی مینمایند، به شکل کاملاً طبیعی، جا افتاده بود که، در برقراری ارتباط وتفاهم مشترک عمومی میان ملیت ها و قبایل و دگرلایه های مختلفۀ اجتماعی جامعه باید از زبان مشترک فارسی استفاده کنند. و در بین واقوام خود اختیاری، از گویشی که به عنوان لهجه یا گویش محلی از آن بهره گیرند. هیچگونه تعصبی نی�
� در این رابطه ازده ها قرن بدینسو وجود نداشت.
آنها، زبان فارسی را، به عنوان زبان مادر یا پایه، زبان رسمی وهمگانی یا زبان مشترک وزبان اصلی، زبان علم ومعرفت وزبان حوزۀ تمدنی فرهنگ شرق پذیرفته بودند، به این دلیل که قدرت وعظمت زبان شیرین فارسی مبتنی بر ادبیات نوشتاریی کهنسال و قدرتمند و تکامل یافته ای را، خود مشاهده میکردند.
انتخاب زبان فارسی، به عنوان زبان ملی و رسمی کشور ما، بهیچوجه امری دستوری، اجباری و تحمیلی نبوده، بل کاملاً آزادانه و اختیاری بوده است و
از منظر علمی و زبان شناسی نیز، درک و برداشت تودۀ مردم و روشنفکران و دولتمردان در تمام اعصار گذشته ـ در این رابطه، کاملاً صحیح وبجا بوده است.
مگر با تأسف ودرد که اولین گام شعور ی ـ ضد ملی برای ترویج اندیشۀ قوم برترواستقرار فرهنگ و حاکمیت قبیله(افغان) وخواست بازتاب آن فرهنگ در گویش محلی پشتو، از سال های 1911 م. ببعد دررویکرد های فکری محمود طرزی (خُسُرامان الله خان) وهم تباران او زیر عنوان « ناسیونالیسم ونوگرایی » درلباس اسلام تجلی یافت. وسرانجام، سنگِ تهداب این اندیشه ضد ملی در جرگه بزرگ (لویه جرگه) سال 1923 م. بوسلۀ امیر امان الله خان گذاشته شد.
امان الله خان \"... اعلان کرد که میخواهد زبان پشتو را در کشور تعمیم نماید بعد انجمنی را بنام بحث پشتو (مرکه پشتو) برای انکشاف زبان مذکور تأسیس نمود،... \" (32)
محمود طرزی (1933 ـ 1865 م) فرزند غلام محمد خان طرزی رئیس قبیلۀ محمد زایی، پس از اقامت بیست ساله در دمشق وسایر نقاط دولت عثمانی به وطن بازگشت. پس از مراجعت به کابل دو دخترش در حبالۀ نکاح دو پسر امیر حبیب الله خان (عنایت الله وامان الله) در آمدند. به این صورت جای پای محکمی در دربار برای او تأمین شد. وی به کمک دامادش عنایت الله خان... در 1911 م. اجازۀ تجدید نشر هفته نامۀ « سراج الاخبار » را حاصل کرد وتا 1918 انتشار یافت. (33)
با وجود اینکه محمود طرزی بار ها در نوشته های خود اززبان فارسی واهمیت فراملتی آن بحث ها نموده وتأکید می کرد که زبان رسمی ودولتی ما زبان فارسی باشد، اما درواقعیت امر او ودوستانش از تریبون سراج الاخبار (1911ـ 1918 م.) وازحنجرۀ قدرت حاکم، با درک ذهنی وآلودگیهای نفسانی اندیشه های تک تباری خویش را ظاهراً در چهرۀ آزادی خواهی و مدرنیته وباطناً برای ترویج اصول حاکمیت سراسری پشتونها تقویه ورشد زبان پشتودرکشوری که سه حصه جمعیت آن به لحاظ نژادی افغان (پشتون) نبودند زیرکانه وریاکارانه واژه « افغان » را بر مبنای دین وجغرافیا تعریف کردند وتبلیغ نمودند.. او میگف�
�:
\"... وظیفۀ دینی هرمسلمان متدین است که نه تنها به وطن وملت خود خدمت کند بلکه همچنین خدمت حکومت وشاه را نیز به جای آورد. زیرا وطنی بدون ملت، ملتی بدون وطن وهردو بدون حکومت وحکومت بدون شاه همچون جسم بی جان است. \" (34)
طرزی در این ارتباط با دید انتزاعی و قبیله منشانۀ خویش معتقد بود که:
\"... با تلاش متمرکزی برای بالابردن موقعیت « پشتو » که اوو دوستانش آن را « زبان افغان » درمقابل فارسی، زبان رسمی کشور میدانستند، همزمان باشد. به فکر[ ناجوروذهنی ] او، پشتو یا « افغانی » تبلور اصالت ملی و « ریشۀ کلیه زبانها » زبان واقعی ملی دانسته می شد. بدین ترتیب این زبان باید برای کلیه گــــــروه های قومی در افغانستان آمـــــوزش داده شود... [ آموزه هاوانگاره های ایلی وقبیله ای محمود طرزی درمورد تغییرکاربرد موقعیت اجتماعی گویش محلی پشتو که براستقلال آن تأکید می ورزیدند با شدت و حدت وتعصب بیشتر،] دردهه 1930 م به اجرا گذاشته شد وبا جدیت تمام تر تا دهه 1
950 که پشتو زبان رسمی وملی افغانستان گردید، ادامه یافت.\" (35)
تعقیب این نوع سیاست های عقب گرای قبیله سالار که تلاش می ورزند تاگویش های محلی را به عنوان « زبان » مطرح نمایند وبااسلوب عاریت گیری برای آن خط ودستور زبان بوجود آورند ؛ شیوه های غیرعلمی وغیرمنطقی و مضحکی است که بدینوسیله، بین طایفه وقوم وقبیلۀ خویش، باسایرمردمانی که صد ها سال باایشان درآمیخته اند درخوشبختی وسعادت زیسته اند، صرف دیوارتنفر بدبینی ودشمنی را اعمار کردن است وبس.
ازآنجائیکه طراح اصلی اندیشۀ رشد وارتقاء گویش محلی پشتو بسطح زبان ملی افغانستان، محمود طرزی ویارانش بوده اند، وچنین رویکرد های عشیره گرایی خویش را در هفته نامۀ سراج الاخبار ازسالهای 1911 ـ 1918 بدست نشرسپردند، ولی قابل یاد آوری میدانیم که در این مدت هشت سال عمرنشریه ای هفته نامۀ سراج الاخبار، تمام نوشته ها، مقالات ورسالات تحریر شده وبه نشر رسیده، همه وهمه صرف درزبان فارسی بوده است، وحتا این مبلغین ناحق شناس جهت ثبوت ادعای خویش یک مقاله هم بقسم نمونه به گویش محلی پشتو نتوانسته بودند بنویسند وبدست نشر بسپارند. اینست کارناجایزودوراز فضیلت و صداقت
، واینست ریاء وخودگرایی ومردم فریبی، اینست عمل ناعاقبت اندیشانۀ ضد منافع کل کشور،اینست بذرتخم نفاق وشقاق میان مردم میهن ما، واینست برخورد خاندانی و غیر علمی درقالب مدرنیته و اسلام.
متوحش تر ازین، زمانیکه محمد نادر خان در سال 1929 م.همرا با برادرانش در کابل قدرت را به کمک ملیشه های مسلح ساخت هند برتانوی، غضب نمودند. از آغاز حاکمیتش بدون عزت نفس وحرمت گذاری به مردم آزادیخواه میهن ما، به زبان توپ وتفنگ، کارد وبرچه وقین وفانه صحبت کردند. بقول میرغلام محمد غبار:
\"... نادرخان دست بعملیات خونینی زد... از همان اول مرحله، بیحوصلگی دیوانه وار شاه در ریختن خون، مردم را با این فکر آورد که گویا خاندان حکمران انتقامی بالای [مردم]افغانستان دارند. وقتیکه شاه مقتل محکومین درخرابه زار بالاحصار کابل مقرر، وتوپ های آدم کش را مستقر نمود، مردم کابل علناً میگفتند که شاه برای گرفتن خون « کیوناری » این کار را کرده است... \" (36)
خاندان آل یحی بخاطر تحکیم قدرت سیاسی خویش ازخون ریزی و ایجاد تفرقه، میان مردم ما سود بردند. باامکانات دست داشته قدرت، تضاد های قومی، قبیلوی، سمتی ولسانی را آگاهانه تشدید بخشیدند، منحیث یک مهاجم بی رحم زبان فارسی و فرهنگ وهستی مردم مارا یکسره داغان کردند.
بدین سلسله بقول میر محمد صدیق فرهنگ:
\"... تعمیم زبان پشتو وطرد سایر زبان ها را... بعنوان سیاست فرهنگی در محل تطبیق گذاشتند. قدم اول دراین راه توسط فرمانی برداشته شد که درشمارۀ 3 مارچ 1937 راجع بزبان پشتودر جریدۀ اصلاح نشر شد... بلافاصله کورس های تدریس پشتودرتمام دوایر کشور تأسیس گردید... دستور داده شد که تدریس درسراسر کشور اززبان فارسی به زبان پشتو تحویل شود... که دراثر آن معارف افغانستان برای ده ها سال به عقب افتاد وجوانان غیر پشتون از دست یابی به گنجینۀ ادب فارسی که رکن عمدۀ فرهنگ شان بود بطور قهری محروم ساخته شدند... \" (38)
عبدالحی حبیبی، تاریخ نگار پشتون تبارافغانستان که دراین وقت مدیر نشریۀ طلوع افغان درقندهار بود، در همسویی اندیشه های قوم برتر، ازسیاست محمد هاشم خان درساحۀ تحمیل زبان پشتو پشتیبانی کرد وشعر انشقاق زای ملی را، بنام « پیغام شهید » درمیزان سال 1317 خورشیدی در طلوع افغان منتشر کرد:
قـــــوم من این تـــودۀ والانـــژاد
وی نیاکان غیورت مــــرد و راد
اولاً پشــتو لســـانت زنــده ســـاز
چون براین شالوده کاخت برفراز
تاتـــوانی تکـــــیه برشمشیر کـن
قصر ملت را بـــرآن تعمیر کــن
گروههای برتری جوی قومی سعی فراوان کردندکه زبان فارسی را از اداره مکتب، کوچه وبازار... ریشه کن وطرد کنند. این گروه ها درجریان تسوید[ تهیه پیش نویس ] قانون اساسی 1343 خورشیدی (1964 م.) به وسعت وشدت به تلاشهای خویش دراین زمینه افزودند.
میر محمد صدیق فرهنگ، که عضو کمیتۀ هفت نفری تهیۀ پیش نویس قانون اساسی (1964 م) بود می نویسد:
\"... گروهی از ناسیونالست های قومی سعی ورزیدند تا ازرسمی شدن زبان فارسی جلوگیری نمایند... غلام محمد فرهاد [ رهبر حزب ناسیونالیستی افغان ملت ] درجریان جرگه بر به رسمیت شناختن زبان فارسی اعتراض نمود و پیشنهاد کرد که رسمیت به زبان پشتو محدود بماند... \" (39)
وقتی که مسئله حذف رسمی زبان فارسی با مقاومت جدی فارسی گویان مواجه گردید
ومزید برآن طرد زبان فارسی، نظام دیوانی واداری کشور را فلج نمود وشیرازۀ جامعه را به هم ریخت، به ناچار به پدیدۀ دو زبانگی تن داده شد. مسئلۀ دو زبانگی در مادۀ سوم قانون اساسی محمد ظاهرشاه (1964 م.) چنین تسجیل گردید:
\" مادۀ سوم: ازجمله زبان های افغانستان پشتو وفارسی زبانهای رسمی می باشد. \"
اما در« فصل سوم » قانون اساسی مذکور زیر عنوان « حقوق ووظایف اساسی مردم » در مورد زبان های افغانستان، سیاست تبعیض آلود ونفاق برانگیزی اتخاذ گردید بنحوی که از جمله زبانهای افغانستان زبان پشتو به عنوان یگانه « زبان ملی » کشور معرفی شده ودولت افغانستان تنها موظف به « انکشاف وتقویۀ زبان ملی پشتو » گردید. دراین زمینه به قانون اساسی ظاهرشاه توجه کنید:
« مادۀ سی وپنجم: دولت موظف است پروگرام موثری برای انکشاف وتقویۀ زبان ملی پشتو وضع وتطبیق کند. » (40)
ازمطالعه اوراق تاریخ وطن ما هویداست که حاکمیت های ایلی عقب گرایان، تا این اندازه میدان را خالی، وتاریخ وزبان و دانش مارا بی پناه فرض کرده اند؟ با این طرزفکروباور، دهه هاست که در فقدان جو ء وفضای آزاد که اندیشه ها بتوانند بدوراز سانسور فکری واژه ها را تبیین نمایند، باتأسف ازسوی حاکمان وروشنفکران دولتی وابسته به حاکمیت ایلی، مفهوم واژه « ملی » واجزای تشکیل دهندۀ منافع ملی همچون کالایی تحریف، ساخته وپرداخته شده در مطبوعات رسمی « سراج الاخبار ودگر رسانه های گروهی بعد از آن... » به جامعه ارائه شده است. در چنین شرایط اختناق، بدا! که احدی از احاد مرد�
� حق نداشتند که در صحت و سقم واژه های به اصطلاح تعریف شدۀ ملی نظر دهند، وگرنه به القاب « ضد ملی » خاطی و گناهکار متهم می شدند.
واضح است که روشنفکران قبیله گرا برای تئوریزه و عملی کردن سیاستهای خود به اندیشه های ایلی پرستی (زبان پشتو، قوم افغان، ابداع اسطوره های تباری) احتیاج داشتند و نیز مرکزگرایی را با بخت و اقبال خود همگون میدیدند. همکاری و قرابت این دو اندیشه بدوی تا امروز آنقدر ادامه یافته است که دیگر بتوان اندیشۀ نژادپرستی شونیسم « افغان » را با مرکزگرایی حاکمیت سیاسی درافغانستان مترادف دانست.
اقدام ناعاقبت اندیشانۀ ضد منافع ملی خاندان آل یحی درامرتطبیق سیاست قبیله سالاری وملی سازی بی فایدۀ گویش محلی پشتو، فقط اغفال وفریب وگول زنی واستفاده بری از احساسات پاک عشایر پشتون در امر تحکیم قدرت خاندانی وحامیان خارجی شان چیز بهتر وبیشتری نبود. که این عمل باعث تولید احساس خودگرایی وتحقق سیاست پشتونیزه سازی نظام سیاسی کشور وزمینه سازانشقاق ملی وبروز جنگ های لسانی و
عظمت طلبی واستثنا ء طلبی قومی در چندین دهه اخیرگردید.
خاندان آل یحیی توانستند با اجرای چنین ستمی، سیاست استعمارکهن انگلیس را که علیه نابودی زبان فارسی دراوایل قرن نوزدهم در هندبرتانوی آغاز کرده بودند، دراواسط قرن بیستم درخراسان زمین این مهد پیدایی زبان فارسی به انجام رسانند.
زبان فارسی درجریان ده ها سدۀ تاریخی بمثابه زبان حوزۀ تمدنی بخشی آسیا وزبان دوم جهان اسلام ازموقعیت وعظمت فرهنگی ویژۀ برخوردار بوده است. کنون در ردیف زبان های بین المللی جهان نظیر انگلیسی،آسپانیایی، فرانسوی، روسی، عربی، آلمانی، و... ؛ زبان فارسی مقام شامخ ومرتبه همسنگی علمی ـ فرهنگی ـ اقتصادی وسیاسی را دارد که احراز می کند.
اکنون عظمت فرهنگی زبان فارسی درحوزۀ تمدنی قارۀ آسیا بزرگی می کند. درحال حاضربمدد وسایل مدرن اطلاعات فرا قاره ای از سرحد قاره ها عبور نموده ومثنوی مولوی عقول وقلوب جهان غرب صنعتی ـ اروپا وامریکا را تسخیر کرده است بمقام شایسته سالاری و ظرفیت فرهنگی، علمی وادبی آن پی برده و محترمانه آنرا درک وستایش می کنند وبه آن ارج وحرمت می گذارند.
اما با تأسف ودرد باید اذعان کرد که این سیاست دامن زدن به تفرقۀ زبانی، جنحه ویژۀ آل یحی وقبیله گرایان متعصب وابسته به آنها را مردمان خراسان زمین هرگز عفو نمی نمایند.
چرا که در راستی مسئله، ازسرکاتب پشتون تبارگرفته تا رئیس جمهور شان، صرف بوسیله همین زبان فارسی تعلیم وتحصیل کرده اند، علم اقتصاد وسیاست آموختند، وبهمین زبان فارسی غنامند حرف می زنند، می نویسند فکر میکنند وذوق و علاقه و عشق و احساس خودرا اظهار میکنند، معلومات اکادمیکی خود را ارتقاء می بخشند وشخصیت فرهنگی و حقوقی خود را بنمایش می گذارند واز گویش محلی پشتو کرده رساتر واضح تر و عام فهم تر وخواناترودرستر وعلمی تر، اهداف، ارمان واندیشه های خویش را به جامعه و علاقه مندان خود بیان مینمایند وبوسیله همین زبان در رهبری سیاسی واجتماعی و فرهنگی مملکت سه
یم میگردند. وهمچنان بکمک همین زبان فارسی با دیگر ملیت های باهم برادر میهن خویش اعم ازفارسی گویان پشتون تبار، تاجکا ن، هزاره گان، ازبکا ن و ترکمنان وهندوان... و سایــر اقلیت های ساکن کشوروهمسایه گان عزیز وطن ما پیوند حاصل می کنند. جای بسا شکر است که ما همه با زبانی صحبت می کنیم که تعلقیتی به کدام تبار، قوم و قبیله ای ندارد.
واز سوی دیگر همه خوب میدانند که زبان ملی در هرکشوری که حکم زبان مشترک دربین شهروندان آن کشور را دارد ودرواقع وجه مشترک اصالت ملی، فرهنگی، ارتباطی، علمی وادبی ایشان به حساب می آید ویکی از عناصر اصلی درایحاد توسعه هویت ملی، می باشد وبس ؛ وبه این اساس تمام اسناد ومکاتبات ومتون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد. بخاطر همین ضرورت های اجتماعی، علمی، فرهنگی وسیاسی است که ما به عملی سازی سیاست تک زبانی، زبان فارسی در افغانستان رای عقلانی میدهیم.
جای بسا شکر وخوشحالی است که افزایش آگاهی های نسل دگر اندیش وترقی پسند مردم ما وپیوند صمیمانۀ فرهنگ مشترک وزبان فارسی مشترک بمثابه وجه مشترک نمادین ایشان دریک ظرف بزرگ وغنی فرهنگی امکان هویت یابی ملی وحق انتخاب را نهادینه می سازد. این حرف صراحت دارد که مشکل تعارض وجدال عشایر پشتون با سایر ملیت ها و لایه های اجتماعی کشور ما تنها مشکل سیاسی نبوده بل یک مشکل نا متعادل فرهنگی نیز می باشد.
که این سیاست نامتعادل فرهنگی شعورانه ولی ریاکارانه پیوسته از طرف حاکمان به اصطلاح درظاهر پشتون تبار ودر باطن اجیر دست نشاندۀ استعمارکهنه ونو در معرض تطبیق قرار گرفته است. این حاکمان وابسته بغیر تا توانستند مردم شریف کشور ما و بویژه ولایات جنوب میهن مارا درفقر، تاریکی دانش وبیسوادی محض نگهداشتند تا بتوانند با استفاده از این میتد ناجایزضد انسانی، هرلحظه از احساسات پاک خونی وتباری و بدوی این لشکر بی نور وبی صاحب بنفع خود وحامیان شان سود غیر اخلاقی وسیاسی بردارند وبا این شیوه در سیاست سرباز گیری وتشکیل قوت های ملیشه سازی و طالب سازی جهت حفظ منافع گروهی وخاندانی خویش کدام مخالفت ومشکلی نداشته باشند.
بگونۀ مثال: کنون وجود سطح آگاهی شعور اجتماعی نامطلوب وتنش وناامنی های گسترده در جنوب کشور ونحوه برخورد ـ داوری بدوی وتبار منشی شهروندان این ولایات با منافع کل وقضایایی سیاسی کشور، ازیکسو وحتا نبود یک محصلۀ دانش آموز در دانشگاه پکتیا در جمع محصلین ودانش آموزان مردانه، از سوی دیگر و امثال این ــ فقط نتایج منفی سیاست های ناروشن ومزورانه حاکمان وابسته به نیروهای خارجی بوده است.
ازاینرو این مشکل را از طریق همسان سازی فرهنگ مشترک ومتعادل خراسانی وتحقق سیاست تک زبانی، زبان فارسی در یک فرآیند مستدام سراسری حل و فصل باید کرد. چنانچه در مورد هربرت اسپنسر میگوید:
\" سجایایی اخلاقی انسان به نسبتی که از دورۀ توحش وبربریت دورتر می شود افزایش می یابد اگر اطاعت اوامر جانفرسایی جامعه اکنون برای انسان ناگواروپرزحمت است به این علت است که انسان هنوز تکامل خودرا بپایان نرسانده است وبعباره دیگر نیمه متمدن می باشد وازلحاظ اخلاقی هنوز راه درازی در پیش دارد که به سرحد کمال برسد. \"(41)
خوشا، شکرا! که زبان فارسی در کشورمحبوب ما تنها یک زبان نیست بلکه یک فرهنگ ویک تمدن و یک بخش اصلی هویت ملی ونماد هستی همۀ شهروندان ماست، که با فراگیری آموزش همگانی وسراسری متعادل این فرهنگ پرعظمت میتوانیم نهاد های رشد متعادل حقوق فرهنگی را به پایۀ کمال رسانیم. وبدین اساس درمورد بسط وتوسعۀ آن به حیث یگانه زبان اصلی ـ سراسری وملی مردم ما، جای هیچ گونه نگرانی ای وجود ندارد.
فرهنگی که بوسیلۀ زبان فارسی بازتاب می یابد حقا که وابستگی به کدام نژاد خاص ندارد. مردمان سرزمین باستانی و خراسانی ما اعم از: ازبک ها، هزاره ها، بلوچ ها، عرب ها، پشتون ها، تاجک ها، هندو ها وسایر گروه های خرد و کوچک اجتماعی در فرآیند وسیر زمانی طولانی تاریخ به زبان فارسی سخن گفته اند، وبرای رشد وتکامل آن کوشیده اندوبزرگترین فرهنگ حوزۀ تمدنی شرق را به میراث گذاشته اند. شایسته است که هرشهروند کشور بتنهایی، خود را صاحب اصلی آن بداند وخودرا فارسی گو ازدیگران بنامد.
زبان فارسی: زبان علم وادب، زبان معرفت وشفاف اندیشی، زبان شعروزبان صلح وصفا، زبان محبت ودوستی، زبان حرمت ونجابت، زبان عشق وصداقت، زبان همبستگی وهمجوشی، زبان آزادی واستقلال، زبان صلح وآشتی، زبان خودارادیت و ابرازوجود، زبان حق خواهی و حق بینی، زبان دگردوستی ونوع پروری است.
ماازهمۀ هم میهنان گرامی کشور وازتمام فارسی زبانان جهان خواستار همکاری مشترک درراه حفظ پاکیزگی ورشد وتکامل این زبان هستیم. بهروسیلۀ که می شود زبان فارسی را ازلوث مردار لغات نامأنوس وغیر متعارف پاک کرد. نگذاشت که چهرۀ صفایی معنوی این زبان چندین هزار ساله با ورود کلمات ساختگی و مبتذل بیگانه، چیچکی شود. دفاع اززبان وفرهنگ درحقیقت معنای دفاع از ناموس وشرف وحیثیت وقار وعزت ملی مارا افاده می کند.
مردم کشورما با درک عقلانی و با احساس اخلاقی ازحفظ حق سیاسی و ـ علمی و فرهنگی زبان فارسی جاویدانه دفاع می کنند.
کوچکترین مسامحه، اهمال وبی دقتی ده ها سال دیگر محجوریت تاریخی را قبول باید کرد. جایکه ابراز حق خواهی نیست، آنجا حق وحقوق وجود ندارد. صرف با عقل واراده خلل ناپذیروصلح آمیز میتوان حقوق خودرا بدست آورد وتساوی حقوقی را درجامعه تأمین کرد.
ما!!! ملت خراسان را با تغییر نام افغانستان به خراسان و تک زبانی زبان فارسی میتوانیم دوباره بنمایش گذاریم وهستی فرهنگی وسیاسی واخلاقی خود را بار دگر درکشور پدری خود احیا کنیم، درغیر آن با نام افغانستان وحاکمیت ایلی قبیله ای وابسته بغیر، که استقرار آزادی، دموکراسی وجامعۀ مدنی را سدواقع می شود، همیشه درگیر محجوریت های تاریخی ووابستگی گیر خواهیم ماند. ماباید مردم خودرا ازسنتهای ستمگسترخون وخشونت، مرگ وشهادت رهاسازیم وبا الهام ازفرهنگ پرعظمت آریایی ـ خراسانی ما وآموزش نوین دانش بشری ـ زندگی پرسعادت وشکوهمندی برای ملت آیندۀ خود بسازیم.
ما ازتمام هم میهنان گرامی خویش احترامانه آرزو میبریم که دیگر از استعمال کلمات خود باورانۀ مجرد ایکه گویا ما « افغان » نیستیم، « افغانستانی » هستیم وامثال این، یکباره وبرای همیشه دست بردارند.
ما نه افغان هستیم و نه افغانستانی، بل یک ملیت اصیل آریائی نژاد ویک خراسانی صلح خواه وآزادی پرور، باداشت فرهنگ غنامد، باظرفیت وزین میراث عظیم تاریخی هستیم.
همشهری های عزیز! دیگر بس است که با این همۀ داشت میراث بزرگ تاریخی و عظمت فرهنگی و زبان والای فارسی حوزه تمدنی بخش اعظم آسیا، بازهم درکشور پدری خودمان منحیث شهروند درجه چندم به اطاعت از اغراض نفسانی وتسلیم به آلودگیهای دنیایی ـ ضد منافع ملی، به انجام وظایفی که نیاز به تفکر ندارد مشتغل باشیم. باید دانست که پذیرش هرنوع از مشغولیت های معامله ای کاری به اصطلاح « معاون شعبه » در سطح پست های پائین و بالا، درساختارحاکمیت سیاسی قدرت فقط حیثیت دم حیوانی را دارد که بودن ونبودنش درحیات آن کدام نقشی را ایفا نمی کند.
با عرض ادب ازهمه رهروان راه آزادی واستقلال، گروه ها واحزاب سیاسی، نهاد های اجتماعی، روحانیون وطنپرست ومبارز، روشنفکران دگراندیش وترقی پسند، خواستاران جامعه مدنی ودموکراسی، احترامانه آرزو برده می شود که: بایک صدا ویک دست درجبهه سورفت تشکیل دولت و ملت خراسان وتک زبانی، زبان فارسی بمثابه زبان تفاهم همگانی صلح وآشتی سراسری درافغانستان کنونی بدون فرصت طلبی، عقب نشینی و خودفریبی، با باور محکم وعزم راسخ به قدسیت صلح، درراه تحقق اهداف انسانی این ارمان سیاسی، فرهنگی و تاریخی مردم ما سهم عملی بدون هراس گیرند.
به امید طلوع آفتاب صلح برفراز میهن عزیزما
با احترام
بصیر کامجو
وروستي