نقش زنان افغانستان در امور مملکت دارى

از اواسط قرن ١٨ الى اخير قرن ١٩ ميلادى

جوامع انسانى مرکب از افراد مختلف است . که هر يک از افراد آن حق زنده گى مساويانه و کار را دارند ، زنان هم يک بخش مهم جامعه انسانى هستند ، که در تمام  ساحات زنده گى حق کار و زنده گى را دارند ، و همچنين اين حق را هم دارند که در اداره مملکت و رهبرى جامعه در پهلوى مردان سهم بگيرند ، در اين بحث کوتاه روى نقش زنان در امور مملکت دارى از او اسط قرن هژده ميلادى الى اخير قرن نزدهم ميلادى مى پردازيم ، اين دوره تاريخى افغانستان با آغاز  سلطنت احمد شاه ابدالى آغاز ميشود . که در سال ١٧٤٧ م اقوام پشتون ، تاجک ، او زبک ، هزاره و بلوچ  در کندهار گرد هم آمدند و براى انتخاب زعيم ويا پادشاه آينده افغانستان جرگه نمودند ، که بالاخره احمد خان ابدالى را به اتفاق تمام اقوام افغانستان به حيث پادشاه افغانستان تعين نمودند .
         احمد شاه بابا در پهلوى ديگر تحولات اجتماعى به وضع زنده گى زنان نيز متوجه بود . بخاطر اينکه اودر تمام امور از نظريات ما در خود زرغونه انا استفاده ميکرد و مقام زن و مادر را فوق العاده احترام مى کرد ، او به همه زنان احترام داشت ، بخصوص  به زنان کار دان و کار فهم و همچنين او شرايط را براى دخالت در امور ادارى مملکت براى زنان قايل بود .
          در اين مورد محقق معصومه عصمتى وردگ در کتاب خود بنام (( نقش و  موقف زنان افغانستان )) مى نويسد (( احمد شاه بابا به زنان کاردان حق  دخالت در امور مملکتى را داد ، القابى  تعين کرد و مخصوصاً در امور مربوط به زنان و وارثى از حقوق زنان حق صدور فرامين را نيز تفويض کرد ، به اين منظور به زنانيکه موظف به کارى مى ساخت مهرى نيز برايشان نقر ميکرد تا فرامين آن ها اعتبار و وزن بيشترى کسب نمايد که اين سنت نيکو در دوره سلطنت پادشاهان و اميران خاندان احمد شاه درانى و ما بعد دوره سدوزائى و محمد زائى ها تکرار گرديد .
          در دوره احمد شاه بابا و بعد از آن عده اى از زنان افغانستان در  امور مملکت دارى و مخصوصاً امور مربوط به زنان د خالت مستقيم داشتند و جهت به رسميت شناخته شدن فرامين آن ها مهر ها نقر شده بود که مهم ترين آن زرغونه انا مادر احمد شاه بابا و همچنين خانم اول احمد شاه بابا مادر تيمور شاه است ، که در برخى از امور سلطنتى و مملکت دارى د خالت داشت ، که در اين مورد هم محترمه معصومه عصمتى وردک در کتاب خود تذکر داده است  . . . از زنانيکه در تاريخ او را بنام انا يادميکنند زرغونه انا است ، زرغونه انا زن مدبر و بزرگ افغان به فرزند خود ( احد شاه بابا درانى ) درس شجاعت داده به عدل و انصاف مردانگى و عدالت گسترى ، تشويقش نموده و نه تنها در طفوليت او را به شجاعت و دلاورى رهنمود گرديد ، بلکه زمانيکه براريکه سلطنت نشسته بود نيز در امور مختلف او را مشوره ها نيکو ميداد و از اعماليکه احمد شاه بابا  را در انظار ضعيف مى نمود جلو گيرى مى کرد . اگر باور  نداريد داستان اعمار شهر قندهار و حفر نمودن خندق دورا دور شهر را درسال ١١٦٩ هـ ش بياد داريد . مشاورين ، مصاحيبن واهل خبره در جلسه خود فيصله کردند که بخاطر استحکام بيشتر شهر و به غرض دفاع از مهاجميـــــن و دشــــــمـــــنـان بـــه دورا دور آن
خندقى عريضى و عميق حفر نمايند و آنرا پر آب سازند و در عقب آن شهر ساخته شود . با شنيدن اين خبر زرغونه انا به پسرش پيغام فرستاد و فيصله مجلس را در آن حالات و شرايط مناسب ندانست و گفت : مردان نه بايد خود را در چار ديوارى خانه محصور نمايند و از عقب خندق و ديوار با دشمن مقابله کنند ، بلکه مردان را بايد که رويا روى بادشمن دست و پنجه نرم کنند همان بود که احمد شاه بابا نيز مشوره عاقلانه و مفيدمادر را بر مشوره ديگران مرجح دانست و از کندن خندق منصرف شد . زرغونه انا مادر احمد شاه بابا از قوم الکوزى بود ، راجع به خانواده ، فاميل تايخ تولد و وفات او معلوماتى در دست نيست ولى معلوم است که در زمان حيات  احمد شاه بابا وفات نموده است و تاريخ ساختن شهر کندهار هم در سال ( ١١٦٩ هـ ش ) اتفاق افتاده است ، لهذا ميتوان گفت که اين زن باهمت افغان در بين سال هاى ١١٦٩ _ ١١٧٤ هـ ش زنده گى نموده و در کنار درياى ارغنداب در قريه کهک دفن  شده و مزارش هنوز در آنجا باقى است  .
           در سال ١١٧٢ هـ ش اوازه پخش ګرديد که گويا احمد شاه بابا در جنگ شکست خورده ، مردم کندهار از اين خبر نهايت اندوه گين شدند . زرغونه انا باشنيدن اين آوازه گفت کاميابى و ناکامى به اختيار خداوند تعالى است و تقدير  را نمى توان تغير داد مگر (( احمد )) را که من مى شناسم خود رامى کشد ولى شکست را نمى پذيرد و مغلوب نمى گردد .
          زرغونه انا خير مردم و وطن را در پيشرفت علم و دانش مى ديد و ارزو داشت که احمد شاه بابا پسرش وطن را به سوى ترقى و پيشرفت ، علم و دانش  سوق دهد ، همچنين او راه نجات وطن را از بى نظمى ها و خود سرى ها در وحدت ملى و وحدت تمام اقوام و قبايل افغانستان مى ديد و در کوشش و ارزوى وحدت ملى بود . 
           وقتيکه احمد شاه بابا در مزار شير سرخ از طريق جرگه ملى به پاچاهى انتخاب گرديد . تعداد از زنان بنزد مادرش آمدند و مبارک گفتند و از انتخاب پسرش بحيث پادشاه اظهار مسرت و خرسندى کردند و اين انتخاب را بجا ونيکو خواندند ، زرغونه در جواب گفت از حسن نظر و مهربانى شما نسبت به پسرم ممنون و مشکورم و براى من همين افتخار کافى است که به فرزند من خوشبين و از انتخاب او مسرور هستيد . ولى من وقتى افتخار خواهم کرد که فرزندم در راه اعتلاى وطن و مردم خدمت صادقانه نمايد . اقوام از هم پاشيده را بسوى وحدت واقعى ، علم ، دانش و فرهنگ سوق دهد و افتخارات ابدى را نيز براى وطن ، قوم و مردم خود کمايى کند .
           از جمله زنان مشهور و نامدارى که در دوره سدو زائى هاثبت تاريخ است و از کاروائى هاى وى مورخين ياد آورى ها نموده عبارت است از اولين خانم احمد شاه بابا و مادر تيمور شاه . اين زن  نامور هم در امور سلطنتى و مملکت دارى سهم مهم و مستقيم داشت . 
          (( زمانيکه احمد شاه باباى درانى مصروف نظم و نسق کابل و ديگر صفحات شمال مملکت بود شاه رخ ابن نادر شاه به پاس لطفيکه احمد شاه بابا به خانواده اش کرده بود ، براى مادر و ديگر اعضاى فاميل تيمور شاه که تا آن وقت در مشهد بودند ، زمينه رفتن به هرات را مساعد ساخت ، حين وصول به هرات در اثر تلاش و اداره و نفوذ سياسى مادر تيمور شاه و فيصله ديګر اعضاى خانواده سلطنتى ، تيمور شاه يک ساله به زما مدارى هرات انتخاب گرديد و نغاره سلطنتى ، در سال ١١٦٠ هـ ش بنام تيمور ميرزا پسر احمد شاه بابا زده شد ، ولى او لويت و اهميت بيشتر  را در امـــــور سياسى به مادر تيمورشاه مفوض ساخت و مهر هاى طبق هدايت احمد شاه باباى درانى برايش
نقر گرديد . 
          اين زن که به صفت مشاور و متصدى امور دولتى از همه امور عسکرى ، ملکى و ادارى هرات وارسى ميکرد ، بر فراز قصر خود بيرق مى افراشت و در وقت اسپ سوارى و سفر همان جاه و جلال و کوکبه سلطنتى را داشت که شهنشاه ابدالى در حضرو سفر مى داشت و با عدل و داد و شيوه خاص ادارى در پهناى سلطنت شهنشاه ابدالى حکومت مى راند )) .
          در مورد حکمرانى و اداره مادر تيمور شاه استاد عزيز الدين و کيلى پوپلزائى مؤلف کتاب (( تيمور شاه درانى )) در يک بخش اين کتاب چنين منيگارد : ((  . . . معظمه در  عهد خود داراى صفات عاليه سلطنتى و صاحب حسن اداره دود مان جليل شاهى بود و  وقتى که تيمور شاه به حکومت شاهى هرات به امر پدر خود برگرديده شد آن ملکه معظمه احمد شاهى خانم شاه بنام خود نقش داشت و از امور حکومتى پسر خورد سال خود در هرات ، به صفت مستشار و متصدى دولت سراى او او وارسى ميکرد و بر فراز قصر نشين خود بيرق مى داشت و به وقت سوارى اسپ به راه توغ و نغاره مانند موکب شهنشاه در جلو لشکر خاصه ميداشت . 
          از زمان پادشاهى امير دوست محد خان الى پاچاهى امير حبيب الله خان نيز عده اى  از زنان در اداره مملکت  دارى کم يابيش سهم گرفته  اند و نام هاى شان درج تاريخ گرديده است که در مورد آن ها نيز تذکرى خواهم داد . همچنين از زنانى ياد آور ميشويم که در مبارزات آزادى خواهى و استقلال افغانستان بر ضد انگليسى ها بگونه مستقيم يا غير مستقيم فعاليت و مبارزه نموده اند .
          در اين مدت يک تعداد زيات زنان افغانستان که در حصه مملکت دارى و همچنين در مبارزه بخاطر آزادى و استقلال افغانتسان کار و فعاليت نموده اند ، مشهور ترين آنها که درج تاريخ گرديده ، مردم و مورخين از آن ها ياد  آورى نموده اند قرار ذيل ميباشند :
١ . لويه ادى خواهر منصور خان و مادر فتح خان که در مبارزات آزاد يخواهانه ملى سهم فعال داشته .
٢ .  خديجه مادر وزير محمد اکبر خان معروف به ميرمن خجو .
٣ . ميرمن عايشه دختر سردار مير افضل خان .
٤ . ملالى که در جنگ ميوند از خود قهرمانى نشان داد .
٥ . ميرمن اکرم .
٦ . گل ناره انا .
٧ . غازى ادى .
٨ . ميرمن سپينه  .
٩ . معصومه ترور .
١٠ . مادر مدد خان خواهر سومى امير دوست محمد خان و دختر سردار پابنده محمد خان .
          در مورد سوانح ، زنده گى و قهرمانى هاى بعضى از اين زنان نامور کشور نظر به استناد متون معتبر تاريخى معلومات مختصر ارايه ميگردد :
لويه ادى : لويه ادى دختر کلان بارکزائى و خواهر منصور خان و مادر وزير فتح خان بود ، اين زن بر علاوه تر بيت فرزندان شجاع و دلاور ، زن مدبر و سياست دادن بود . در شجاوت و دستگيرى از ناتوانان شهرت داشت ، مردم با او عقيدت خاص داشتند و محبوب القلوب همگان بود . لهذا مــــــردم
همچنانکه به احمد شاه درانى لقب (( بابا )) و به زرغونه ونازو لقب (( انا )) داده بودند ، با  اين زن مدبر نيز لقب (( لويه ادى )) داده شده بود . از روى کار و ائيهاى سياسى  او نه تنها ميتوان او را موسس و بنياد گذار سلاله محمد زائى دانست بلکه مشاور بسيار خوبى براى شوهر خود و مربى آگاه به فرزندان خود در امور مملکتى بود . 
          در تاريخ ذکر است که زمانيکه همايون پسر تيمور شاه يک عده خوانين و سردار نارا ضى را با خود همدست  ساخت و بر عليه شاه زمان بغاوت کرد قيصر پسر خورد زما نشاه را که والى قندهار بود زخمى ساخت و در محبس انداخت تا وقتيکه سردار پاينده خان با عسکر به سوى قندهار رسيد لويه ادى که از اين ماجرا اطلاع يافت سر کردگى يک عده خوانين داخل شهر قندهار شد ، مرتضى خان دا ماد خود را که خيال فتنه انگيزى وچورو چپاول داشت زحمى گرديد و قيصر را از بندر ها کرد و بر مسند حکومت قندهار نشايند . مادر مدخان خواهر سومى امير دوست محمد خان  دختر سردار پاينده محمد خان است که در تاريخ مخصوصاً در مبارزات آزاديخواهانه ملى وضد استعمارى نام او به قلم جلى و درشت ثبت گرديد و با عبدالرسول خان از دواج کرد ، داراى چهار پسر شد ، شوهرش در اجوانى وفات کرد ، اين زن عالى همت و شجاع افغان  ها را عليه استعمار انگريز فعالانه تحريک مى کرد . قرار نبشته موهن لال زمانيکه امير دوست محمد خان در کابل شکست خورد و جانب باميان عقب نشينى کرد و فاميلش طور زندانى به هندوستان فرستاده شدند ، اين زن مبارز مخفيانه به کوهستان رفت ، شب و روز پاى پياده در قر او قصبات مى گشت و خوانين و صاحبان نفوذ را عليه قوا فرنگى تحريک و به همکارى با امير دوست محمد خان تشويق مى کرد قلعه بابه قشقار که از جمله مستحکمترين قلعه ها به حساب مى رفت و در اختيار مير درويش خان قرار داشت به اثر تلاش هاى خستگى ناپذير همين زن شجاع و مبارز بحيث مستحکمترين سد عليه دولت انګليس در آمد . همچنان ملک سيف الدين خان کوهدامنى که شخص خيلى متنفذ بود نيز به اثر مساعى مادر مددخان در قطار دشمنان انگريز قرار گرفت .
          بى بى خديجه مشهور به ميرمن خجو : او مادر وزير قهرمان و مشهور محمد اکبر خان است ، که براى ملت افغانستان مانند وزيرمحمد اکبر خان پسر مهربانى تربيه کرد ، که کار روائى هاى او را هيچ گاه ملت افغانستان فراموش نمى کند .
          اين زن در تحولات و تغيرات اين مملکت خدمات زيادى نمود . او يک زن قهرمان اين مملکت است که به همراهى پسر خود در افکار اصلاحى خدمات ارزنده نمود .
          ملالى : تاريخ افغانستان اگر نام مردان دلير و قهرمان  را در قلب خود جا داده ، اسماى زنان مبارز ووطنپرست را نيز در قلب خود زنده نگهداشته است ، هر وقت که از مرد قهرمان نام برده مى شود حتمى زنى هم در پهلوى او استاده و مشعل مبارزه را بدست دارد لهذا هر وقت يادى از ميدان کار زار دشت سوزان ميوند مى شود . هر وقت سيماى تابناک سردار محمد ايوب خان در تاريکى هاى مرگبار قرن نزدهم افغانستان صفحات تاريخ را منورمى سازد صداى رساى ملالى افغان نيز به گوشها طنين افگن ميشود که ميگفت .
          که په ميوند کې شهيد نه شوى  زمالاليه بى ننگى ته دې ساتينه  اين آواز روح خفته انسانهاى حساس و مبارز را بيدار کرده و تکان داد بلى همچنانکه در تاريخ آزايخواهى فرانسه ژاندرک بدور شمع وطن پروانه وار سوخت و خاکستر شد . همانگونه که او در ميدان نبرد با دشمن دليرانه جنگيد شکست نخورد و الهام بخش مبارزات آزاد يخواهى اروپا گشت ، ملالى اين دختر مبارزه پشتون نيز شکست ناپذير بود . الهام بخش آزادى و مبارزه بود ، در مقابل  استعمارانگريز جنگيدو قواى در هم شکسته و جوانان را دوباره جمع کرد و بانعره هاى دليرانه روح شجاعت  و دليرى را در آنها دميد باوجوديکه دشمن ناجوانمردانه آب آشاميدنى را بررخ مجاهدين افغان بسته بود در اين ميدان کربلا مردانه جنگيدند و به خون دشمن متجاوز و استعمار گر عطش خود را فرونشاندند .
          وقتى انگريزان تا درپاى اتک پيش آمدندآتش حرص و اذانها زبان کشيد و سوى افغانستان نظر دو ختند و منتظر فرصت نشستند تا اينکه امير شير على خان به مزار رفت و در آنجا مرد و پسرش محمد يعقوب خان بجايش نشست و با انگريز ها جنگهاى زيادى نموده ، انگريز بالاخره کمر تسخير قندهار بست و لشکر مجهز با وسايل گوناگون را به سوى قندهار گسيل نمود .
          سردار محمد ايوب خان برادر ممحمد يعقوب خان نيز خود را براى مقابله اماده ساخت  و از هرات به سوى قندهار در حرکت شد هر دو قشون در چند کيلو مترى شهر قندهار در دشت معروف ميوند با هم مقابل شدند .
          در اين ميدان زنان پشتون نيز شو هران و فرزندان و برادران خود را تنها نگذاشتند . يک عده به جهت رسانيدن کمک ( آب رسانيدن و تهيه غذا ) دست بکار شدند ، يک عده ديگر که از آن جمله مى  توان ملالى را نام برد ، تفنگ ها را به شانه ها انداختند و چون شيران گرسنه داخل ميدان شدند ، نه تنها شجاعاته جنگيدند بلکه جوانان مايوس و عسکر از هم پاشيده را دوباره جمع کرده و بردشمن حمله کردند و شاهد موفقيت را به آْغوش کشيدند دريکى از روزهاى خيلى سوزان و گرم تابستان در ساعات چاشت که هوا خيلى گرم و سوزان بود و دشمن هم ناجوانمردانه آب آشاميدنى را بند کرده بود . جوانان افغان از تشنگى و خستگى به شکست مواجه شدند و نزديک بود که جوانان افغان دست از جنگ بردارند ، در اين ميان دختر مبارز افغان (( ملالى )) بيرق را بلند کرد و با صداى رسا گفت :
که په ميوند کې شهيد نه ســـــوې
زمالاليه ! بى ننگى له دې ساتينه
          اين نعره ! روح تازه به جوانان دميد اعضاى خسته و کوفته آن ها را به حرکت و جنبش آورد ، تشنگى و خستگى خود را فراموش کردند  با يک نعره (( الله اکبر )) گويان داخل صفوف دشمن شدند ، قلب دشمن را شگافتند و جنگ خونين کردند و فاتح ميوند شدندوافتخارا بدى را کمائى کردند.
منابع و ماء خذ
١. محقق معصومه عقمى وردک _ نقش و موقف زنان افغانستان . کابل _ ١٣٦٥ هـ ش .
٢. عزيزالدين وکيلى پوپلزائى _ تيمور شاه درانى _ جلد اول کابل ١٣٤٦ هـ ش
٣. عبدالروف بينوا _ پښتنې ميرمنى ، کابل .