در میان کتاب هایی که خیلی مبرا از دروغ ها، جعلیات و بهتان هستند، یکی هم کتاب «افغانستان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تا سقوط شمال به دست طالبان»، نوشته ی ارکانحرب دگرجنرال عبدالرووف بیگی از نظامیان تحصیلکرده و اوزبیک کشور ماست. پس از مطالعه ی این کتاب، آن قدر نشانی کرده بودم که وقتی پایان یافتند، متوجه شدم اقتباس آن ها در یک مقاله، آن را شبیه یک کتاب خواهد ساخت. یعنی اهمیت آن چه جنرال بیگی در کتابش شرح داده، آن قدر زیاد است که در اکثر کتبی که در مورد سقوط حکومت کمونیستی و هرج و مرج تنظیمی نوشته شده اند، مثال ندارند. این نیز آشکارایی دارد که حتی نخبه گان افغان همانند جنرال بیگی که منافع ملی را می شناسند، در جوسازی هایی که احزاب ما را روی سلایق، قوم، منطقه و زبان تقسیم کرده بودند، گاهی با میلان به قوم می نویسند. قبل از وارد شدن به اصل مطالب، تضاد های خلقی- پرچمی در این کتاب هم به چشم می خورند که با تمرکز بر هویت های قومی، نمایان می شوند.
جنرال بیگی، نویسنده ی یک کتاب بسیار مهم دیگر نیز است که شبیه نام کتاب «در صفحات شمال افغانستان، چه می گذشت؟»(اثر یک نظامی دیگر اوزبیک به نام اسدالله ولوالجی) از جنایات هولناک احزاب وابسته به ایران در شمال، به خصوص در شهر مزار شریف، پرده بر می دارد. جالب است تعریف کنم که هر دو کتاب جنرال بیگی، نایاب اند. الحاج نصیر عبدالرحمن(مسوول انتشارات میوند) کتاب «در صفحات شمال افغانستان، چه می گذشت؟» اثر جنرال بیگی را چاپ و منتشر کرده بود. او برایم تعریف کرده که پس از انتشار این کتاب، افراد احزاب وابسته به ایران، آن را از بازار جمع کردند. یعنی در دسته های چند نفری توظیف شده بودند و هر کدام چند جلد کتاب را می خریدند. حامیان ملا ربانی و مسعود نیز بی میل نبودند کتابی لادرک شود که در محاسبات آنان برای اتحاد به اصطلاح فارسی زبانان، اخلال وارد می کرد.
تا کنون که این سطور را می نویسم، تلاش هایم برای یافت حتی یک نسخه ی کتاب «در صفحات شمال...» جنرال بیگی به جایی نرسیده اند. کتابی را که در این مقاله غایه قرار داده ام، به گونه ی تصادفی به دست آورده ام.
جنرال بیگی با توضیحات گام به گام رویداد ها، کرونولوژی سقوط حکومت کمونیستی را به جایی می رساند که بالاخره طالبان، گوی سبقت را از همه می ربایند. در این نمایشنامه، خیانت ها، خودخواهی ها و جنایات افراد و جناحی هایی مشروح شده اند که بسیاری بعداً به تابو ها مبدل می شوند. تضاد پان های فارسیسم و ترکیسم در تقابل مسعود و دوستم، بار ها مستند شده است.
حقارت ملوک الطوایفی تنظیمی در کتاب جنرال بیگی، به گونه ای پرداز شده که اگر رعایت ارباب رجوع خود را می کند، اما نمی تواند چشم پوشی کند که عبدالرشید دوستم بدون چاپ بانکنوت های بی پشتوانه- شبیه حکومت ربانی- و بدون کمک های اوزبیکستان، یک لحظه هم نمی توانست دوام بیاورد. او به مجرد حاکمیت آهنین طالبان، افاده می دهد که اگر ضعف نداشته باشیم، تمکین همسایه گان به حاکمیت مرکزی افغانی حتمی ست؛ زیرا با پایان سلطه ی دوستم در چند ولایت شمال، کشور اوزبیکستان اجازه نداد در آن جا اقامت کند.
جنرال بیگی در این کتابش، اوضاع آشفته ای را در برابر ما قرار می دهد که چه گونه احزاب راستی و چپی با فراکسیون بازی ها، به خود و ایده های خود خیانت کردند. در نتیجه، هیچ کس به جایی نرسید که روس ها با سقوط حکومت شهید داکتر نجیب الله موافقت کرده بودند به پایه های قدرت پشتون ها جداً آسیب بزنند.
ملوک الطوایفی تنظیمی که در آن یک گروه منسوب به یک اقلیت کوچک قومی را بالای تمام واقعیت های افغانستان، تحمیل کردند و بقیه را به قدرت های نظامی خورد و بزرگ مبدل ساختند تا به گونه ی مجزا حکومت کنند و با آرایش نظامی، در برابر اکثریت موضع بگیرند، موضع رفقایی را محرز می ساخت که بالای افغانستان به خاطر ایجاد گویا بهشت سوسیالیسم، حمله کرده بودند.
مردم ما اکثراً مشتاق معلوماتی استند که رویداد های چهل سال اخیر را خوب تر آشکار بسازند، اما این اشتیاق، از کنار واقعیت هایی می گذرد که هنوز در سنت معمول کتمان حقایق، مانند دو کتاب مهم جنرال بیگی، عمداً از صحنه حذف می شوند. به عبارت دیگر، در دو دهه ی پسین، به میزان قابل ملاحظه به نشراتی افزوده می شود که تا حد بدترین هتاکی علیه پشتون ها چاپ و منتشر شده اند. برعکس، هر اثر یا عملی که موضع خاینان غیر پشتون را آشکار بسازند، یا کتمان می شوند و یا هم به نام این که گویا وحدت ملی ای را نقض می کنند که در سوی فعالان حزبی اقلیت های قومی، سال هاست مُرده است. آنان ظاهراً ملی گرا می شوند، اما با الزامیت های آن از ما سود می طلبند. این ما استیم که با ملی گرایی یک طرفه، حقوق همتباران خود را زیر پا می کنیم. نتیجه ی ملی گرایی یک طرفه همین است که در پنهان کردن خیانت های دیگران، باید شریک شویم.
با بی زاری از همنوایی در دفن حقایق، معرفه ی کتاب «افغانستان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تا سقوط شمال به دست طالبان» را در جلو هموطنان و همتباران، قرار داده ام.
وروستي