با استعانت از بیگانه

تعمیم عدالت اجتماعی به واسطه ی ادعای قومی، کوچک ترین ظرفیت های بشری را نیز مُخل می سازد. مُعضل ناشی از این مسئله، زمانی بزرگ می شود که اقتدار سیاسی به هر دلیلی آسیب می بینید. 

در قرون گذشته، قدرت های استعماری با تعقیب مشی «تفرقه بیانداز و حکومت کن»، کشور ها و مردمانی را خوار و زبون می ساختند که قرن ها با شراکت خونی و همسایه گی مشکل نداشتند. 

تغییر حاکمیت ها در گذشته ی ما، جز در مواردی که شاهد یک موج کاملاً بیرونی می بودیم، تطاول زیادی را در پی نداشته است. در گذشته ی کشور ما تا زمان هجوم مغولان که بعداً با تیمور لنگ تکرار شد و با دهشت کشتار و ویرانی، بیگانه وار همه را درو کرد، تنازع داخلی با فرود یک اقتدار که در یک زمینه، اما با تنوع قومی صورت می گرفت، بسیار مردمان این سرزمین را آسیب نرسانده اند. 

با باز شدن پای انگلیس ها در هند، عطف توجه به این که حاکمیت طولانی و فاسد مغول بر اساس رشوه و چپاول، فاصله های زیادی ایجاد کرده است تا محور های مختلف قدرت به وجود آید، افزون بر مشکل اقتدار ظاهراً اسلامی، به این دلیل که در حاکمیت جلاالدین اکبر، امرای فاسد مغول با گرایش به مشی جدید دینی که با دین اکبری یا خلط باور ها، از اسلام فاصله می گرفتند تا به بهانه ی مشارکت همه و غیر دینی بودن نظام، سرمایه ها را جذب کنند، سرپوش حاکمیت روی دیگی قرار داشت که با انفجار آن، توان انگلیس ها برای کسب اقتدار بیشتر شد. در این زمینه، اقلیت هایی که با راجه ها رهبر داشتند، درز های زیادی ایجاد کردند تا پس از پایان اقتدار مغولان و پایان استعمار انگلیس، جغرافیای هندوستان بزرگ با تجزیه در هند و پاکستان، اما در محلات مورد منازعه ی بنگال، کشمیر و بلوچستان، شاید قرن های دیگر نیز در تنازع بماند و مردم آن جا ها مصارفی بپردازند که بیش از همه جلو رشد و انکشاف مدنی را می گیرند. 

با شباهت کامل به استعمار انگلیس، روسان در آسیای میانه، یک حوزه ی بزرگ اسلامی را که اگر می ماند، شاید یک قدرت منطقه یی می شد، به کشور های خورد و بزرگی تبدیل کردند که از داعیه ی کوچک ترین های آنان، تمدید تحدید ارضی منطقه، همچنان دنبال می شود. 

یک پُست فیس بوکی تاجکستانی/ جوانان تاجیکستان، توجه ام را جلب کرد که نوشته بودند: «امروز وقت آن رسیده که ما از قدرت هایی که می توانند به ما کمک کنند و برای ما آزادی بدهند کمک بخواهیم و با مردم خود یک جا شویم.»

در آرم این صفحه، نام خراسان به چشم می خورد. در نخست می خواهم توجه افغان ها را بر این نکته جلب کنم تا متوجه باشند مردمانی که به تنهایی توان رسیدن به آزادی را ندارند، چه قدر بی بنیاد اند.
 
دوماً نوع شکل گیری آنان در میان قدرت های بزرگ تر، بینش شان با استعانت به بیگانه را می پرورد. در مثالی که آوردم، چند گروه تاجیکستانی که حتماً از داخل افغانستان نیز تحریک می شوند، به دنبال تحریک ستمی گری، با ایجاد ذهنیت های قومی، به تحدید ارضی افغانستان، چشم دوخته اند. 

همسایه ی شمالی ما کشور تاجکستان با کمترین نام و نشان تاریخی، زاده ی سیاست های استعماری روس هاست که شبیه انگلیس ها با تحریک اقلیت ها علیه اکثریت ها، جای پا یافته اند. 

تحریک ستمی گری با استعانت خارجی، در هر دو سوی آمو، سابقه دارد. با سقوط حکومت اسلامی تاجکستان، حامیان متعصب روسیه به قدرت می رسند. پی گیری مشی روسی در افغانستان، برکنار از ظواهر دیپلوماتیک که با خصوصیات فردی رحمانوف ها بسیار محسوس نیست، نباید ما را غافل بسازد. 

کشور های آسیای میانه با وابسته گی های شدید به روسیه، در جای پای روسان گام می گذارند و با استعانت از آن، سیاست می کنند. اگر می بینیم که در تاجکستان نیز بی ملاحظه ی گذشته های خوب مردمی با ما، به افغان ستیزی دامن می زنند، هویت تاجکستانی، بخشی از نقش تعدی روسی در منطقه است. حفظ این محور فارسیسم که از رهگذر تاریخی کاملاً ضد اسلامی و ضد ترکی عمل می کند، در دایره ی کلان تر، ایران و وروسیه را نزدیک تر می سازد. 

با تمام مشکلات، ضعف ها و خیانت هایی که از داخل به ما می شوند، اما یاد ما نرود که صاحب اقتدار تاریخی استیم. صیانت این اقتدار با تجمع سیاسی صورت می گیرد. به همان میزانی که در دولت از داعیه ی حقوق قومی و ملی خود دفاع می کنیم، به همان میزان به حصار سیاسی ما افزوده می شود. 

این که با استعانت از بیگانه علیه ما تبلیغات می کنند، به این دلیل نیز است که ظرفیت بشری، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی مستقل آن را ندارند؛ اما موجودیت آنان به نام مُخل، تعریف ستون پنجم است.  

شرح تصویر:
یکی از صد ها صفحه ی تاجکستانی که در کنار هزاران صفحه ی ایرانی و پاکستانی، مصرف تبلیغاتی دارد. در این صفحات که کاملاً اجندایی و استراتیژیک نشرات می کنند، ایجاد تشتت قومی در افغانستان و تضعیف روحیه ی وحدت ملی افغان ها، یک اصل است.