ولادیمیر، میخائیل، نیکولای و الکساندر، چهار نفر افراد مصاب به مرض مهلک ایدز بودند. آنان در یکی از شهر های روسیه، زنده گی می کردند. آنان دوستانی بودند که پس از سال ها ولگردی، عیاشی، بی بند و باری و همکاری با باند های فساد، به مرض ایدز مبتلا و به افراد فقیر و محتاج جامعه ی شان مبدل شده بودند. آنان برای طولانی ساختن عمرشان، به دوا هایی نیاز داشتند که به قیمت نازل به دست نمی آمدند؛ اما در نبود آن ها، بیماری ایدز، آنان را بیشتر تهدید می کرد.
دوستان ایدزی، خیلی در نگرانی به سر می بردند. روزی از روز ها در کنج پارکی گردهم آمده و به خاطر چاره جویی درمان دردشان، به صحبت نشستند. میخائیل که در میان آنان، پسری با هوش به شمار می رفت، با دوستان خود از مفکوره ای صحبت کرد که همه را خوشحال ساخت، ولی این مفکوره چه بود؟ وی به دوستانش پیشنهاد کرد برای به دست آوردن پول، در یکی از کشور های جنگ زده که از سوی جامعه ی بین المللی، کمک می شود، انجو درست کنند.
دوستان مطرود روسی با به اجرا در آوردن مفکوره ی میخائیل، خیلی زود، نه تنها پولدار شدند، بل شهرت خوب هم کمائی کردند. دوستان ایدز گرفته، افغانستان را انتخاب و به کشور افغانان رفته بودند.
اینک یک هفته می شود که دوستان ایدزی در افغانستان استند. آنان پس از آن که انجوی خود را تحت نام «اداره ی مبارزه با مرض ایدز و خدمات صحی» ثبت کردند، با استفاده از پول های کمکی، پس از کرایه ی خانه، خرید موتر های بسیار، باز کردن حسابات بانکی در کشور های اروپائی و امریکایی و تهیه ی مقدار زیاد ادویه هایی که بدن های شان را در مقابل مرض ایدز، مقاوم می ساختند، به رفع ملالت هایی شروع کردن که پس از مبتلا شدن به ایدز و مطردود شدن، برای شان به وجود آمده بودند.
از آن جایی که کار دوستان ایدزی به تنهائی و بدون مشارکت کارمندان افغانی، نمی توانست موثر باشد، پس بعضی دختران و پسران کم دانش را که جز زبان انگلیسی و مقداری برنامه های کمپیوتری، از فرهنگ، زبان و تاریخ خودشان هیچ اطلاعی ندارند و محیط زنده گی و فامیلی آنان در این زمینه ها نیز مساعد نیست، و در واقع چنین افرادی اند که بعد ها، اقشار فرهنگ ستیز، بی دین، وطن فروش و نا آگاه از وضع مردم و کشور را تشکیل می دهند را جذب کرده، ضمناً تعدادی از دختران خوش قیافه و زیبا را همانند معیاری که امروزه در تمام ادارات خارجی و دولتی مهم است، استخدام می کنند.
دوستان روسی ایدزی، داخل موسسه ی شان را بیشتر به سبک هوتل های غربی در آوردند تا یک دفتر. آنان برای این که به مردم و حکومت افغانستان نشان دهند، کاری انجام می دهند، با کمک های به اصطلاح از گاو غدود و نمونه ی برجسته ی فریب کاری، یعنی برپایی سمینار ها و کنفرانس ها که امروزه در افغانستان، ملاک مهمترین فعالیت ها شده اند، با لفاظی، همه را فریب می دادند.
پس از دو سال فعالیت «اداره ی مبارزه با مرض ایدز و خدمات صحی»، دوستان روسی ایدزی، با شدت اعتراضات حکومت افغانستان مبنی بر هیچ کاری و کم کاری موسسات غیر دولتی خارجی و این که باید اکثر کمک ها از طریق دولت افغانستان مصرف شوند، در حالی که میلیون ها دالر در بانک های خارجی داشتند، عازم کشور خودشان می شوند.
پس از رفتن دوستان ایدزی، در کنار آن که مردم از فعالیت موسسه ی آنان ناراض بودند، این موضوع سبب شد مردم ما از کشور و حکومت دوستان روسی ایدزی نیز ناراض شوند. از همه مهمتر، این که «اداره ی مبارزه با مرض ایدز و خدمات صحی»، نه تنها کاری به خاطر مبارزه علیه مرض ایدز، انجام داده نتوانست، بل بعضی از کارمندان جدید پسر و دختر این انجو، مبتلا به ایدز شدند.
گفته می شود افزون بر شیوع مرض ایدز از سوی تعدادی موسسات خارجی در افغانستان، بعضاً محیط را نیز آلوده کرده اند. در کابل از موسسه ای یاد آوری می شود که پس از ترک کارمندان خارجی آن، کسانی که بعداً مقیم آن جا می شوند، پس از مدتی مشاهده می کنند که صحت درستی ندارند. آنان پس از معاینه در می یابند که به بیماری ایدز دچار شده اند. بعداً روشن می شود حشراتی که در آن جا ها وجود داشته اند، از قبیل پشه ها، پس از گزیدن افراد مصاب به ویروس اج.آی.وی، که خود نیز آلوده شده اند، با گزیدن افراد سالم، ویروس را به آنان انتقال داده اند.
وروستي