قبل از همه باید گفت، که (ایمان از نظر اهل سنت والجماعت عبارت از اقرار به لسان ، تصدیق به قلب وعمل به جوارح است .)
«قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» (سوره الحجرات ۱۴)
ترجمه: اعراب (بادیه نشین) گفتند: «ایمان آورده ایم» (ای پیامبر!) بگو: «شما ایمان نیاورده اید، لیکن بگوئید:اسلام آورده ایم، وهنوز ایمان در دلهایتان وارد نشده است. واگر خدا وپیامبرش را اطاعت کنید چیزی از(پاداش) اعمالتان کاسته نمی شود، همانا خداوند آمرزندۀ مهربان است».
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ» (سوره الحجرات ۱۵)
ترجمه: مؤمنان (حقیقی) تنها کسانی اند که به الله و پیامبرش ایمان آورده اند، سپس (در این باره) شک(وتردید) نکرده اند، وبا اموال خود وجان های خود در راه خدا جهاد کرده اند، اینانند که راستگویانند.
و تعریف مؤمن هم در آیه فوق الذکر به صراحت توضیح شده است.
یعنی مؤمن با ایمان قلبی رابطهء خود را با الله (جل جلاله) نگهداشته مطابق به اوامر و احکام الهی عمل می نماید. مسلم است که ایمان و رابطهء قلبی به اجبار حاصل شده نمی تواند و نمی شود.
پروردگار با عظمت در( آیهء 24 سورهء انبیا ء ) در خطاب به کفار می فرماید:«هاتوا برهانكم» در این آیهء مبارکه به وضاحت تام معلوم میشود که دین مبین اسلام: «طرفدار برهان، دلیل ومنطق است ونه اجبار» بناً گفته میتوانیم که: جمله «لااكراه فى الدین» ( آیهء ۲۵۶ ، سورهء بقره - اكراه در دين نيست ) بیانگر یک حقیقت است که:
ایمان قلبى با اجبار حاصل نمىشود؛ بلكه عمدتاً با برهان، حكمت، موعظه، اخلاق و دیدن نتیجه كار، چنین ایمانى پیدا مىشود؛ البته این بدان معنا نیست كه با استفاده از این شعار ، انسان دست به هر عمل منکری بزند، وبگوید که من آزاد هستم ودر دین اسلام جبر نیست. برای این عده از انسان ها باید گفت که در دین مقدس اسلام، نهى از منكر، جهاد، تعزیرات، حدود، دیات و قصاص براى برخورد با قانون شكنان و بد اخلاقان با تدابير و قوانین خاصی، وجو دارند.
از فهم ومحتوای آیهء مبارکه (لااکراه فی الدین) همین را فهمیده میتوانیم که فضیلت وعمل صالح بدون اختیار فضیلت وعمل صالح حاصل نمیگردد.
بلی، آنچه درآن اِعمال اکراه و اجبار می توان نمود ، صورت دین الهی است نه حقیقت آن.» پیامبر اسلام محمد صلی الله علیه وسلم در مدت ۱۳ سال که در مکه زندگی بسربرد، اساس وتهداب دین مقدس اسلام را با شعار برابری، آزادی، برادری، شادی و محبت در دل یاران خود میرویاند. ونباید فراموش کرد که : اسلام به این دلیل اسلام نامیده شده است چون سلامتی وسربلندی وعزت را برای پیروان وعالم بشریت به همراهدارد.
مفسرین در تفسیر (آیهء ۲۵۶ سورهء بقره ) پنج قول مشهوری را طرح نموده اند، که ما برای توضیح بیشتر این مبحث به توضیح مختصر آن می پردازیم:
اول:- آنعده از اشخاصی که بعد از جنگ، بدین اسلام مشرف شده ودین اسلام را قبول نموده اند ، نباید گفت که با اکراه دین مقدس اسلام را پذیرفته اند.
دوم:- هدف در آیهء متبرکه « لااکراه فی الدین » اهل کتاب هستند، که پس از قبول پرداخت جزیه (ماليه حسب قوانين امروز) آنان را مجبور به پذیرش دین اسلام نکنید.
سوم:- هدف از آیهء متبرکه، همهء کفار بوده، ولى سپس با نزول آیات ( ۵ سورهء توبه، دربارهء قتال وآیهء۷۳ سورهء توبه، در بارهء جهاد « یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین واغلظ علیهم و ماوهم جهنم و بئس المصیر» (ای پیامبر با کافران و منافقان بستیز و بر آنان سخت بگیر و جایگاه آنهاجهنم و بد سرانجامی است )،این آیه نسخ شده است. ( البته مفسرین که در مورد (آیهء ۲۵۶ سورهء بقره ) رای نسخ را پیشکش نموده اند ،تعداد شان بی نهایت قلیل اند ،که ضرورت به بحث تفصیلی دارد .)
چهارم :- تعداد از مفسرین بدان عقیده اند که هدف از « لااکراه فی الدین » تعدادی معینی از انصار بودهاند،طوریکه در شأن نزول این آیهء مبارکه آمده است: که این سوره در بارهء مردی ازاهل مدینه واز قبیلهء بنی سالم بن عوف، در مورد شخص بنام«حصین»، نازل شده است: قصه طوری است که: «حصین » که خودش مسلمان شده بود، دوپسر داشت که به دین نصرانی بودند وتا هنوز بدین اسلام مشرف نشده بودند.
این مرد داستان پسران خویش رابحضورمحمد صلی الله علیه و سلم عر ض داشتند که:
یا رسول الله! آیا میتوانیم آن دو پسر خویش را مجبور به قبولی دین اسلام کنم؟ چون آنان حاضر نیستند که غیر از نصرانیت دین دیگری را بپذیرند؟
درهمین وخت در جواب شخص متذکره آیهء شریفهء « لا اکره فی الدین ...» نازل شد .
همچنان برخی مفسرین درشأن نزول این آیه فرموده اند که : مردی از انصار غلامی داشت سیاه پوست بنام « صبیح » میخواستند اورا به دین اسلام به زورمجبور سازند. در همین اثنا آیه « لا اکراه فی الدین» بر پیامبر محمد صلی الله علیه وسلم نازل شد وبه «صبیح » وتمام مسلمانان هدایت داد شد تا درپذیرش دین کوچکترین اجبار واکراهی را برمردم روا ندارند وفرمود : که انسان ها از کمال اختیار وآزادی برخوردارمیباشند.به این ترتیب در حقیقت برپذیرش ایمان زور واکراه امکان ندارد.
دین مقدس اسلام ارتباط ایمان را با اعضای ظاهری ندانسته ، بلکه ایمان وعدم ایمان را از اموری قرار داده است که ارتباط اساسی به خواست خود انسان ومیل ورضایت درونی او دارد . طوریکه خداوند متعال میفرماید:
« وقل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن ومن شا ءفلیکفر» (بکو : حق ( همان چیزی است که ) از سوی پروردگار تان ( آمده ) است ( ومن آن را با خود آورده ام وبرنامه من وهمه مؤمنان است ) پس هرکس که میخواهد ( بدان ) ایمان بیاورد وهرکس می خواهد ( بدان ) کافر شود .) (سورهء الکهف: ۲۹ )
بناً از نظر اسلام آزادی که خارج از مسیر حق وصراط المستقیم الهی باشد آزادی نیست؛ بلکه قید وبندی به ظاهر آزادی است، که دین اسلام بسیاری از انسانهای به ظاهر آزاد را برده میشمارد؛ بردگانی که اسیر هوای نفس گشته آند وطعم شیرین آزادی واقعی را که در پرتو بندگی احکام الهی وسنت پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم حاصل میگردد نچشیده اند.
دین اسلام دین موعظه حسنه است و این دین به پیروان خویش را هدایت میفرماید تا در نشر وتبلیغ دین خط مشی حکیمانه را تعقیب نمایند وبر اساس حکمت ، گفتار نیک وکردار نیک مردم را به دین اسلام جلب واز جبر واکراه جلوگیری بعمل آرند.« أدع إلی سبیل ربک با لحکمة والوعظة الحسنه وجادلهم بالتی هن أحسن »(سوره النحل : ۱۲۵ ) ( ای پیامبر: مردمان را با سخنان استوار وبه واندرزهای نیکو وزیبا به راه پروردګارت، فراخوان وبا ایشان با شیوه نیکو تر گفتگو کن ) بنابر همین سیاست الهی است:
که پیامبر اسلام محمد ( صلی الله علیه وسلم) در اولین قانون مدینه، بعد از هجرت قید کرد که یهودیها ومسلمانان باهم مشترک زندگی آرام را تشکیل می دهند. وبه حق آنان در باقی ماندن به دین شان اعتراف کرد.
پنجم:- تعداد از مفسرین بدین عقیده اند که این آیه درباره هیچ شخص ویا هم هیچ جماعتی نازل نشده است.بلکه فهم عالی این آیه پیامى جهانشمول و انسانى است که درحکم آن آمده است: دین یک مسئله اعتقادى و قلبى است و اکراه و اجبار در آن محال است و بنده مختار و مخیر میباشد . ناگفته نباید گذاشت که این نظریه توسط کثیری از مفسرین مورد تائید هم قرار گرفته است.
بعضی علما به این نظر هستند که قانون شریعت اسلام به زور است بناء کفار دران (سه اختیار دارند قتال، جزیه و یا ایمان آوردن) اما نفس خود ایمان آوردن اختیاری است و حتی ایمان به زور مورد قبول الله متعال جل جلاله نیز نمی گردد. و آزادی ادیان دیگر هم در سیطره اسلام طبق قوانین مشخص فقهی قرار دارد. مثلا شخص یهودی و یا عیسوی اگر دزدی کند چه عکس العمل با او صورت می گیرد اما بر عکس اگر ایشان بین خود نکاح میکنند طبق ارشادات دین خود شان صورت می گیرد اما اگر مشکلی بین شان پیدا شد درانصورت طبق اصول شریعت اسلامی با ایشان برخورد می شود.طوریکه در صفحات بعدی همین مبحث مذکور است.و سیاستش در قبال یهود و نصاری در این جملات وی خلاصه میشود که فرمود(ما به آنها تعهد دادهایم که در عبادتگاههایشان آزاد باشند هر کاری که دلشان میخواهد در آنجا انجام دهند، و ما آنها را مجبور به انجام چیزی نکنیم که از توانشان خارج باشد و آنها را درمقابل دشمن یاری دهیم، بر اساس احکام آیین خود مسايل خود را حل نمایند، مگر این که با رضایت خود به ما مراجعه نمایند آنگاه ما بر اساس احکام خویش در میان آنها قضاوت خواهیم کرد)
و در عین وقت مسلمان شدن و یا جزیه دادن به اراده خود شخص است اما چون مسلمان شد و بعدا مرتد گردید به اساس احادیث صحیح حکم مرتد بالایش اجرا میگردد.
همچنان قابل تذکر است که از مجموع اقوال مفسرین، که درتفسیر این آیه مبارکه در فوق بیان یافت ، قول ونظریه اخیرالذکر نزدیک به صواب میباشد. واز فهم ومحتوای آیه متبرکه « لااکراه فی الدین » چنین استنباط باید نمود که :
دین امرى اجبارى و غیر ارادى نیست، براى اینکه حقیقت دین روشن است؛ وراه هدایت و رشد در دین روشن میباشد ، راه غىّ و ضلالت هم روشن، وانسان در پذیرش ایمان و کفر آزاد و مختار است. بناً انسان میتواند راه صواب را انتخاب کند ویا هم میتواند راه ضلالت برای مسیر زندگی خویش که همانا خسران دنیا واخرت است انتخاب کند .
بر بنیاد همین رهنمود های قرآنی است که امیر المؤمنین حضرت عمر ( رضی الله عنه ) دردوران خلافت خویش ( که مدت ده سال وشش ماه وچهار روز را دربر گرفت) در جنب سایر خدمات فراموش ناشدنی، بنیادی واساسی به آزادیهای دینی اهمیت وتوجه خاصی داشت و در اینباره روش رسول الله صلی الله علیه وسلم و خلیفهی اول اسلام حضرت ابوبکر صدیق (رضی الله عنه ) را تعقیب و ادامه داد، چنان که اهل کتاب را بر دین خودشان گذاشت ومعابد آنها را به حال خود رها کرد ومطابق این حکم الهی که میفرماید عمل نمود :«وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لَّهُدِّمَتۡ صَوَٰمِعُ وَبِيَعٞ وَصَلَوَٰتٞ وَمَسَٰجِدُ يُذۡكَرُ فِيهَا ٱسۡمُ ٱللَّهِ كَثِيرٗاۗ » (سوره الحج: ۴۰).(اصلاً اگر خداوند بعضی ازمردم را به وسیلهی بعضی دفع نکند دیرها و کلیساها و کنشتها و مسجدها که درآنها خدا بسیار یاد میشود، تخریب و ویران میگردد).
مؤرخین مینویسند امیر المومنین حضرت عمر برای مسؤلین امور که مصروف فتوحات بودند اکیداً هدایت می فرمود که باید این اصل را بطور جدی رعایت فرمایند.
حضرت عمر (رض) با تمام احترام به ادیان دیگر و عدم اجبار افراد برای ورود به دین اسلام این اصل را دردستور روز قوماندانان خود قرار داده بود.
میگویند روزی پیرزنی نصرانی نزدحضرت عمر (رض ) آمد و خواستار کمک شد. خلیفه قبل از این که به او چیزی بدهد، از روی نصیحت به او گفت: خداوند محمد صلی الله علیه وسلم را به حق فرستاده است. پس مسلمان شو تا در دنیا و آخرت در امن و سلامت به سر ببری. پیرزن گفت: من پیرزنی هستم که بر لب گور قرار دارم. آنگاه عمر حاجت او را برآورد و از این که او را به اسلام فرا خوانده بود ترسید که مبادا دعوت او اجبار به حساب آید، بنابراین استغفار کرد و گفت:
ادامه دارد..........
وروستي