جای مسرت است که مقالات یکعده دانشمئدان درچندویبسایت منتشرمیشوند- برای من مخابره با این دانشمندان که آرزوی آنرا دارم بخاطری میسرنشده که ایمیل شانرا ندارم ، ولی مقالات شانرامیخوانم وازاندوخته هایشان می آموزم- این پیام راباگفتنی های خود مثل همیشه ازطریق ویبسایت های وزین (تول افغانستان – دعوت- روهی)منتشرمیسازم، بامیدآنکه دانشمندان محترم اگر خواسته باشند، ایمیل های خودرا بمن انتقال دهند تادرآینده ارتباط مستقیم هم قایم شده بتواند. ایمیل من قرارذیل است:
AFGHANMIRROR3@YAHOO.COM
پیرامون مفید نبودن لویه جرگه
مقالۀ محترم جلیل غنی هروی پیرامون"لویه جرگه ونقش آن درحیات سیاسی افغانستان" که سوابق تاریخی انعقادلویه جرگه وموجبات آنرادربردارد، خیلی بموقع نشرشده، واستدلال آن که اکثرلویه جرگه های سابق توسط دولتهای مطلقه دایرشده، دولت هایی که "فاقد قوۀ مقننه وقانون مدون بوده اند"، کاملا مستند ومنطقی میباشد. آقای جلیل غنی ضرورت دایر شدن یک لویه جرگه را به تقاضای حامدکرزی وپیروان اوکه متهم به فساد وخیانت میباشند، درشرایط کنونی که یک نظام قانونی درافغانستان وجود دارد، ردمیکند – هکذا جناب آقای (ف.هیرمند) درمقالۀ شان تحت عنوان "چرالویه جرگه؟"، ماهیت لویه جرکه عنعنوی و لویه جرگۀ قانون اساسی را تشریح نموده، لویه جرگۀ عنعنوی را فاقدقوانین موضوعۀ نظام مند" میداند وهدف آنرا"عمدتا تعیین یک حکمران یا تقرر، تقویه یا استحکام حاکمیت موجوده" میخواند که آجندای آن نیزقبلا ازجانب زمامداروقت تعیین شده میباشد، مثلا لویه جرگۀ نظام جمهوری محمدداودخان و لویه جرگه های احزاب کمونستی – ودرحالیکه درقانون اساسی موجوده فراخوانی وتدویرلویه جرکه درصلاحیت رئیس جمهور میباشد، آقای هیرمندمیپرسد که "چراهواخواهان بدست آوردن قدرت به دنبال تدویر لویه جرگه افتاده اند؟ "- آقای هیرمندنیزمانند آقای جلیل غنی نتیجه گیری میکندکه "درشرایط کنونی، دایرشدن هرنوع لویه جرگه(عنعنوی یا قانون اساسی) به خیرمردم ووطن نبوده باعث بحرانات بیشتر بداخل کشور میگردد." جای خوشبختی است که دودانشمند نامدارکشورتقاضای دایرساختن لویه جرگه را توسط یک گروه فاسد، ناشی ازقدرت طلبی خوانده وبخیرافغانستان نمیدانند. نسل جوان افغان دراک وبیداراست که به بازی های طفلانه اغواشده نمیتواند.
علامه محمودطرزی افتخارادب وژورنالیزم افغانستان
دومقاله ازدانشمندمحترم آقای احسان لمر، هردومستندوآموزنده بود: مقالۀ اول پیرامون وقایع دورۀ سلطنت اعلحضرت امان الله خان ونادرخان که بجواب یک (یخمالک باز) نوشته شده، یخمالک بازمذکوریک شخص پرعقده ودهلچی نواز بوده، باواقعیتهای تاریخ افغانستان آشنا نمیباشد، بلکه تنهادورۀ جمهوریت محمدداودخان راتاریخ افغانستان میداند. همه می بینند که ویبسایت افغان-جرمن میدان یخمالک پنجنفر فدویان آل یحیی قرارگرفته است. درغیرآن مثالهایی که درمقالۀ استاد لمر از وقایع آن دو دوره ارائه شده، هرکدام مستندوغیرقابل انکارمیباشند.
مقالۀ دوم استاد لمر "محمودطرزی قهرمان حقیقی ملی ونقش ماندگاراو دربیدارگری جامعۀ افغانی" که تاحال دوقسمت آن نشرشده، درین دوقست معلومات جامع، مستند، آموزنده و عبرت آمیزدربارۀ شخصیت، افکار وکردارمرحوم علامه محمودطرزی ارائه شده است. بعقیدۀ استاد لمرعلامه محمودطرزی رانمیتوان تنها "پدرژورنالیزم افغانستان" نامید، زیرا حدود بیست سال پیشترازاومرحوم میرزا عبدالعلی خان (شمس النهار) را درعهدامیرشیرعلیخان منتشرساخته بود- "محمودطرزی تنها روزنامه نگارنبود، او اندیشمند بود، نویسنده بود، شاعربود، مترجم بود، سیاست گربود، دولت مرد بود، معرف ادبیات مدرن بود، بیگانه ستیزبود، متجدد ودشمن خرافات وسنت گرایی بود- محمودطرزی رامیتوان پدر و بنیانگزارروزنامه نگاری نوین ودومین مطبوعات افغانستان نامید که باراول ژورنالیزم رابمعنی حقیقی آن استخدام کرده بود، علاوتا سراج الاخبارطرزجدید ومکتب نوی را درزبان وادبیات فارسی گشود که به اعتراف دانشمندان ایران، فارسی وژونالیزم ایران درآنوقت با آن رقابت نمیتوانست... - جریدۀ سراج الاخبارکه درکابل بقلم محمودطرزی وهمکاران و همفکران اوچاپ وتوزیع میشد، ابرقدرت استمعاری وقت، یعنی انگلیس راپریشان ساخته بود، زیرادرنیم قارۀ هند، ایران وحتی بخارا دست بدست وخانه بخانه میگشت وپیام اصلی خودرا که ضد انگلیس و دشمن استعمار بود، پخش میکرد. وایسرای انگلیس نه تنها چندبار تقاضای مصادرۀ سراج الاخباررا از امیرحبیب الله خان کرد، بلکه مجبورگردید ورود سراج الاخباررابه هندوستان ممنوع قراردهد، زیرامبارزۀ آزدایخواهی واستقلال طلبی سراج الاخبار اثرات مثبت خودرا دراذهان مسلمانان وحتی هندوان هندوستان گذاشته بود. امیرحبیب الله خان دراثرفشارانگلیس، علامه طرزی راسرزنش کردوجزاداد، او را 26هزارکابلی جریمه کرد (که شاگردودامادش شهزاده امان الله بطورخفیه پرداخت)، معاشاتش راقطع کردو به اونوشت:"مرغی که بدون وقت اذان دهد سرش ازبریدن است." اماامیرحبیب الله خان بملاحظۀ افکارجوانان درباروهمکاران طرزی وقیامهای آزادیخواهی درنیم قارۀ هند وخاورمیانه وبالاثرِ جریانهای روشنفکری وقت ناشی از جنگ روس وجاپان، قرارداد مصالحه بین روس وانگلیس، جنبش مشروطه خواهی درایران وامپراطوری عثمانی، گسترش پان اسلامیزم، جنگ ایتالیه وترکیه، جنگهای بالکان، جنگ جهانی اول، انقلاب روسیه وغیره نتوانست سراج الاخباررامصادره کند، بالعکس، علامه محمود طرزی توانست نظریات خودرابتدریج بالای پادشاه محافظه کاری مانند امیرحبیب الله خان بقبولاند تایک سلسله تحولات اجتماعی-اقتصادی رادرجامعۀ محافظه کارآنوقت موقع رشدبدهد. طرزی ازطریق سراج الاخبارودیدوبازدید باطبقۀ جوان توانسته بود یک قشرروشنفکر وملیگرا، بشمول دختران وزنان، را به جامعه تقدیم کند. علامه طرزی مبحثی تحت عنوان (ناموران زنان جهان) را درسراج الاخبارمنتشر ساخت واین اولین اقدامی بود برای بیداری طبقۀ نسوان و رشدحقوق زن که طرزی آنرا ازطریق مبانی دین اسلام نیز تبلیغ میکرد. تعدادی ازدانشمندان، متخصصین، سیاسیون ونویسنگان خارجی نیز با سراج الاخبارهمکاری وهمفکری داشتند که درهندوستان تحت استعمار تشویش ایجادکرده بود.
علامه محمودطرزی بعدازشناخت نزدیک باشهزداه امان الله خان، درشعورووجنات اواستعداداستقلال خواهی وقیام بضد استعمارراتشخیص داد، وبعدازآنکه شهزاده داماداوشد، اورا تحت تلقین وتربیت فکری وسیاسی قرارد اد که بعدازپادشاه شدن اعلحضرت امان الله خان بحیث دوست صمیمی ومشاوراوکارمیکرد. البته دراثرنفوذ افکار مختلف دردربار،متاسفانه وقتی رسید که اعلحضرت غازی بمشوره های استاد وخسرخود چندان وقعی نمیگذاشت، معهذا نفوذ کامل و کلی افکار آزادیخواهی علامه طرزی دردربار اعلحضرت امان الله خان از اول تااخرمشهود بود.
دردورۀ سلطنت نادرشاه کسی ازترس نام محمودطرزی راگرفته نمیتوانست، نادرشاه خودش همیشه اورا باطنز ودشنام یادمیکرد – محمدهاشم خان صدراعظم محمودطرزی را مسئول انقلاب وخرابی افغانستان میدانست و بهمین مناسبت مرحوم سیدقاسم رشتیا راکه درمقاله ای ازمحمودطرزی یادکرده بود، سرزنش کرد-همه آثار وکتابهای شخصی وهرچه دیگر ازمحمودطرزی د رافغانستان مانده بود، دردورۀ نادرخان-هاشم خان حریق ونابود کرده شد، حتی شماره های زیاد سراج الاخبارحریق گردید- درین دوره تعصب شدیدی بمقابل آثار دورۀ امانی وحتی آثارقیمتدارتاریخی ماقبل آن، ازقبیل گنبدکوتوالی، کوتی لندنی، بوستای سرای، گلستان سرای، وغیره بمشاهده رسیده که همه به امر هاشم خان وبدون مشوره ورضائیت مردم شهرکابل بناحق تخریب گردیده اند. هاشم خان مال رعیت ومال ملت راازخودمیدانست ، هرچه خوشش می آمد از هرکه میبود ضبط وقبض میکرد واگرخوشش نمی آمد تخریب میکرد- اززبان داودخان ونعیم خان هردو بدبینی ونفرت به علامه محمودطرزی شنیده شده است که مردم کابل آنرا دوام نفرت ارثی ازکاکای شان تلقی نموده خواهندبود. همین نوع مسایل حب وبغض شخصی ازجانب قدرتمندان این خاندان درمیان آمد که مردم اصطلاح (آل یحیی) را بکارمیبردند، اگرچه بعد ازآنکه سرداریحیی خان معاهدۀ ننگین گندمک را برداماد مریض خود یعقوب خان تحمیل و امضاء کرد، یحیی خان بحیث غدارووطنفروش شهرت یافلته بود، اما درنظرمردم افغانستان، خاندان (آل یحیی) تا امروز انگلیس پرست، دشمن فرهنگ و مطبوعات شناخته شده است.
دوقسمت تحقیق د انشمندمحترم استاداحسان لمردربارۀ علامه محمودطرزی درحدود 20 صفحه نشرشده ومتباقی آن ادامه دارد- من این تلخیص را محض اطلاع خوانندگان ویبسایتهای(تول افغانستان- دعوت – روهی) از روی تحقیق استادلمر تهیه کردم وازقصوروکمبوددیهای خودقبلا معذرت میخواهم- برای اهل تحقیق سفارش میکنم اصل تحقیق مفصل و مستند استاد لمر رامطالعه کنند.
افتراء ودروغ درنوشتۀ آقای عبدالجلیل جمیلی
آقای عبدالجلیل جمیلی سابق مدیر مامورین وزارت خارجه دردورۀ جمهورت محمدداودخان که که دروزارتخارجه بحیث "بالکۀ" وحیدعبدالله شهرت داشت، درمقاله ای تحت عنوان "برادرارجمندم جناب نوری آزادای" که بتاریخ 19 نوامبر 2017درویبسایت افغان- جرمن آنلاین بادونام متفاوت نشر شده : درفهرست مقالات بنام (عبدالجلیل جمیلی) نشرشده، اماوقتی متن مقاله رابازکنید، اسم (جلیل غنی هروی) دیده میشود- یقین کامل دارم که دانشمند جلیل غنی هروی نه در وازتخارجه ماموریت داشته ونه اینطورطفلانه واغواگرانه مینویسد- برای ثبوت ادعای خود ازان مقاله کاپی بر داشته ام، زیرا امکان اینکه نام(جلیل غنی هروی) رابعد ازنشراین مقاله بردارند، وجوددارد.
بمنظورثابت ساختن ادعایی که درعنوان این مقاله درج میباشد،هشت سطر ازپاراگراف سوم صفحۀ دوم نوشتۀ آقای جمیلی را که مطالبی در بارۀ مرحوم سیدمسعودپوهنیار، سفیرجمهوریت داودخان در روم- ایتالیه نوشته، عینا وبقسمی که خوداوتایپ کرده، درینجا اقتباس میکنم:
""... اما افغان بی آبرو/ سیدما سیدمسعودپوهنیار/ پسرمرحوم سید قاسم خان که دراخیروبیصدا بردۀ حفیظ الله امین وروس شده بود- اما قبلا دروزارت خارجه اورا بالکۀ سردارنعیم خان وهم صنفی وچشم وچراغ شهید نوراحمد اعتمادی وعضوکابینه اش، وبازشخص سوم امورسیاسی دولت جمهوری- بعدازشخص داودخان رئیس جمهور وشهید سید وحید عبدالله معین سیاسی وسرپرست وزارت امورخارجه ومنشی مجلس عالی وزراء- بحیث معین اداری وزارت خارجه میشناختم– دفعتا در وزارت خارجۀ امین روگردان وسرخیل خوبان! وسفیرروم شد واولین فعالیتش این بود که با خیانتی کامل راسا همه پاسپورت های سیاسی خاندان سلطنت راقهرا ازنزدشان گرفته ونامۀ رسمی دولت خود به امضای تره کی را که بعد ازین ازتابعیت افغانستان طرد شده اند، برای شان داد. ودو جلد کتابی هم به نشررساند که ثبوت شهودجنایتش باشد ! جناب نوری آزادی بنظرمبارک شما – ولوکه خاندان آل یحیی غدار بود- عمل سیدما وپسر پیر صاحب چه میباشد ؟؟؟؟؟؟؟؟ ""
نکات قابل اعتراض ازتعرض شخصی گرفته تا تهمت ودروغ درنوشتۀ فوق آقای جمیلی ازینقرار است:
1) دراول وآخر نوشتۀ فوق به نام پدرسیدمسعودپوهنیاربا کنایه اشاره شده، در حالیکه (الف) اعمال یک فرزند، خوب یا بد، به پدرش مرتبط شده نمیتواند، خصوصا که میرصاحب موصوف قبل ازتقررپسرخود پوهنیاربسفارت روم، وفات کرده بود –(ب) مرحوم مغفورمیرسیدقاسم خان در تاریخ افغانستان بحیث ستون فقرات نهضت مشروطۀ اول ودوم شناخته شده، معلم ومربی بوده، سالیان متمادی بناحق درمحبس بوده، وبه ثقافت وفرهنگ افغانستان خدمت کرده است.
2) ""اما قبلا دروزارتخارجه او(سیدمسعودپوهنیار) را بالکۀ سردارمحمدنعیم خان وهم صنفی و چشم وچراغ شهید نور احمد اعتمادی وعضو کابینه اش....میشناختم"" – درحالیکه مرحومین نوراحمداعتمادی وسیدمسعودپوهنیار تا اخیرعمر مامورین وزارتخارجه بودند، نوراحمداعتمادی از لیسۀ استقلال وسیدمسعودپوهنیار ازلیسۀحبیبیه فارغ شده، هیچگاه همصنفی نبوده ویکدیگر رادر وزاراتخارجه شناخته اند- اما آقای جمیلی مدیرمامورین وزارت خارجه، این دو مامور معروف را "هم صنفی" معرفی کرده است !
3) ""افغاان بی آبرو، سیدما سیدمسعود پوهنیار... دفعتادروزارت خارجۀ امین روگردان وسرخیل خوبان! وسفیر روم شد..."" این دروغ شاخدار آقای جمیلی، حتی کریدت اورا بحیث لیسانسۀ حقوق زایل میسازد، زیرا درپوهنحی حقوق محصلان را(دروغ) نمی آموختند! بهمه داود پرستان معلوم است که رئیس جمهورداودخان درحدودیکماه بعدازکودتا، مرحوم سیدمسعودپوهنیار رابحیث معین اداری وزارتخارجه مقررکرد، وبعدازآنکه مرحوم نوراحمد اعتمادی، سفیرظاهر شاه درروم، استعفی پادشاه رابکابل آورد وهدایات رئیس جمهوررا در بارۀ معاش وتنظیم امور زندگی پادشاه مستعفی در روم، به او درروم رسانید ویکی دوماه دیگرهم در روم ماند، اما تقاضای تبدیلی خودرا کرده بود، زیرا نمیخواست ونمی توانست با پادشاه سابق در روم بحیث یک هیچکاره معامله کند- همان بودکه رئیس جمهورداودخان سیدمسعودپوهنیار را بحیث سفیرخود در روم مقررکرد- سیدمسعودپوهنیاردرتمام مدت پنجسال جمهوریت داودخان، حتی یکی دوماه بعداز کودتای کمونستی هنوزسفیرافغانستان درروم بود- اینکه آقای جمیلی میگوید پوهنیار "دفعتا درکودتای امین سفیر روم شد" ، یک دروغ شاخداراست، ومن آقای داکتر حسن شرق معاون ریاست جمهوری داودخان را که هنوزحیات داشته ودرکلفورنیا بسرمیبرد، بحیث شخص مسئول آن دوره بشهادت میطلبم.
4) اینکه آقای جمیلی پوهنیارراملزم وملامت میشماردکه :"" افغان بی آبرو،سیدما سیدمسعودپوهنیار... اولین فعالیتش این بود که باخیانتی کامل راسا همه پاسپورتهای سیاسی خاندان سلطنت را قهرا ازنزدشان گرفته ونامۀ رسمی دولت خودبه امضای تره کی راکه بعد ازین ازتابعیت افغانستان طرد شده اند برای شان داد..."" دوجنبه دارد:
(الف) اززاویۀ قانون تابعیت افغانستان که من بحیث قونسل درسفارت افغانستان درلندن (1950-53) هنوزهم قسمتهای مهم متن آنرا بحافظه دارم، سلب تابعیت پادشاه وخانوادۀ شاهی به اساس قانون آنوقت یک عمل غیرقانونی بود، اما دولت جدید کمونستی صلاحیت ابطال پاسیورتهای سیاسی وسایرامتیازات خاندان شاهی راداشت.
(ب) مرحوم سیدمسعودپوهنیارکه مدت پنجسال سفیرجمهوریت داودخان درروم بود، وقتی کودتای کمونستی صورت گرفت، هنوزهم بحیث سفیرافغانستان درروم باقی ماند، نه برطرف شده بود ونه استعفی داده بود- بنابرآن قانونا مکلف به تطبیق اوامردولت خود بود، اینکه درکابل کودتا صورت گرفته ورژیم تغییرکرده بود، معنی آنر ا نداشت که افغانستان از بین رفته باشد، بلکه دولت افغانستان وسلطۀ دولت محفوظ و مطاع بود- لهذا تعمیل امردولت که پوهنیارپاسپورتهای سیاسی خانوادۀشاهی را ازنزدشان گرفت، یک عمل قانونی بود .
(ج) اما سلب تابعیت خانوادۀ شاهی بفرمان تره کی یک عمل سیاسی، ظالمانه وغیرقانونی بود وپوهنیاراینرا میدانست. اگرمن درموقف پوهنیار قرارمیداشتم، وقتی فرمان تره کی بدست یکنفرخلقی که بحیث سکرتراول سفارت مقرر شده بود به روم رسید، قبل از تطبیق فرمان استعفی میدادم وسفارت راترک میگفتم- اما پوهنیار یکماه بعد از تطبیق فرمان تره کی روم راترک گفت وبه جرمنی پناه دهنده شد.
(د) اینکه آقای جمیلی میگوید که پوهنیار "" قهرا پاسپورتهای سیاسی را ازنزدشان گرفت"" نیز دروغ محض است، زیرا بارسیدن فرمان تره کی به روم که از خانوادۀ شاهی سلب تابعیت شده بود، رابطۀ سفارت با خانوادۀ شاهی قانونا قطع شده وتماس مستقیم ممکن نبود- سفارت روم متن فرمان تره کی را بوزارت خارجۀ روم فرستاد(قبلا درکابل نیزمتن این فرمان بسفارت ایتالیا تسلیم شده بود)- وزارت خارجۀ روم موضوع را بپادشاه سابق اطلاع د اد وتقاضای تسلیمی پاسپورت های شانرا کرد وآن پاسپورتهارا بسفارت افغانستان در روم فرستاد- بعبارت دیگر بعدازرسیدن فرمان تره کی بسفارت روم، هیچگونه تماسی بین پوهنیار وخانوادۀ شاهی صورت نگرفته و اِعمال قهروخشونت ازجانب پوهنیاربا خاندان شاهی مولود دماغِ ساخته کارِ آقای جمیلی میباشد. جای تاسف است که آقای جمیلی درحالیکه مدت سه سال سکرتردوم سفارت افغانستان درماسکو بود، نه ازقانون تابعیت افغانستان وقوف درست دارد ونه ازطرزالعمل های دپلوماتیک. برای معلومات هموطنان محترم بعرض میر سانم که وقتی پوهنیاربحیث سفیررژیم تره کی موضوع سلب تابعیت خانوادۀ شاهی را بوزارت خارجۀ روم اطلاع داد، آنوزارت یکنفرمدیرعمومی خودرا بخانۀ پادشاه سابق فرستاد واین خبررا باتاثرعمیق باطلاع پادشاه رساندوبرایش گفت که دولت ایتالیه امتیازات سیاسی خانوادۀ شاهی را محترم ومحفوظ میشمارد- دول غربی بشمول ایتالیا ازوقوع کودتای کمونستی درافغانستان ناخشنود وحتی پریشان بودند، لهذا پادشاه سابق را با امتیازات سابق محفوظ نگه کردند، ودرمسایل مادی نیزپادشاه عربستان بزودی معاش کافی برای پادشاه سابق مقرر کردکه تاآخر آرام و مرفه زندگی میکردند.
مرحوم سیدمسعودپوهنیارقبلامدت سه سال درلندن سکرتراول سفارت بودومن اوراازنزدیک میشناختم– بعدادرمدت اقامت درجرمنی نیزبامن تماس د اشت ودربارۀ واقعات دورۀ سفارت اودرروم نیزچیزهایی اززبانش شنیده ام- اودردورۀ سفارت خود درروم دردورۀ جمهوری ازخاندان شاهی چندان دل خوش ند اشت، بلکه میگفت دوبار استعفی داده بود که قبول نشده بود- اومیگفت خانوادۀ شاهی درروم نیزبااخلاق دورۀ پادشاهی زندگی میکردند، به سفیرواعضای سفارت حیثیت نوکر وپایدو را قایل بودند وبکارهای سفارت مد اخله میکردند که من دوسه باربرایشان اخطارداده بودم- این قلم همان ملامتی راکه دربالا تدکردادم بطوردوستانه درجرمنی به او حواله کردم و او به اشتباه خود قناعت داشت.
(5) اینکه آقای جمیلی میگوید :"" سیدما وپسرپیرصاحب دوجلدکتابی هم به نشررساند که ثبوت مشهودجنایتش باشد"" نه تنهابیانگرتعصب وبد بینی اوبمقابل سید وسادات است، بلکه نمود ار نابخردی عمیق وعدم معلومات وعلاقۀ او به جریانهای روشنگری ونهضت مشروطه خواهی درافغاانستان میباشد- دوکتابیکه مرحوم پوهنیار تالیف کرده، هرکدام آن مورد نقدوعلاقۀ روشنفکران ومشروطه خواهان افغان قرارگرفته، درهمه کتابخانه ها بداخل مملکت ودراکثرکتابخانه های شخصی درخارج مملکت راه یافته وغنیمت شمرده میشوند- اینکه جمیلی "کتاب" و آنهم "تاریخ مشروطه خواهی وسهم مشروطه خواهان درتحول اجتماعی افغانستان" را "جنایت" میخواند، بهترخواهد بود افغانها تعریف جنایت را از او به ارتباط اعمال اولین قوماندان کوتوالی درسال اول سلطنت نادرشاه وصد ارت هاشم خان بپرسند – فاعتبروا یا اولی الابصار.
خدمتگار افغانستان- سیدخلیل الله هاشمیان – 25 نوامبر 2017
وروستي