نقش و مخربیت کودتا ها و قیام های مردمي در افغانستان

افغانستان سرزمينيست که دارای اقوام، نژاد و مذاهب مختلف است. به دیدگاهی اقوام تاجیک، ازبيک و هزاره ؛ افغانستان سرزمین اکثریت ها نبوده بلکه کشوری اقلیت هاست. این اندیشه اقوام مختلف سبب شده است تا همدیگر پذیری از میان رفته و بي ثباتی جامعه به میان آيد.  زیرا قوم شریف پشتون خود را حقدار اصلي ساختار حکومت احمدشاهي میدانند که برای اولین بار در عدم حکومت مرکزی در خراسان تشکیل یافت . آنها به اين عقیده اند که سازنده اصلی دولت افغانستان ایشان اند زمانیکه خراسان از چهار خط و لوا تجزیه شده بود و بنابر اتحاد پشتونهاي جنوبی که دراني ها ، سدوزايي ها، پوپلزايي ها و غیره بودند تشکیل شد و اساس افغانستان را همین طبقه گذاشته اند و بنابر این عقیده ضرورت مبرم همین است تا پشتونهاي افغانستان به خصوص دراني ها حکومت نمایند زیرا به جز از ایشان اداره کردن سیاست داخلی و خارجی مشکل ساز به نظر میرسد.  تاریخ افغانستان نیز به سلسله این موضوع بیان داشته است که بعد از احمد شاه بابا پسرانش برای جانشینی وی جنگیدند و یکی دیگر ایشان برای تصرف قدرت برای کشورهای ابرقدرت آنزمان  پناه بردند که منجر به تجزیه افغانستان واحد شد که تا امروز مشکلات بیش از حد را برای افغانها فراهم کرده است . با ذکر این مسئله تاریخی که در نبشته فوق یاد آوری کردم درميابيم، که با اين ایدئولوژی قدرت گیری یکی پس از دیگر بغاوت ها و سرکشی های در چهره قیام های مردمی صورت گرفته است که افغانستان را به یک مخروبه  مبدل کرده است . تاریخ افغانستان همواره بیانگر قیام های مردمی از زون های مختلف و تحت قیادت فرمانرواهان مختلف قومی بوده است که یک خلأی بزرگ ملی را به میان آورده است . با مطالعات که در این عرصه انجام داد ام؛ اکثراً قیام ها بعد از حکومات خاندان دراني و نواده های احمدشاه بابا  آغاز شده است؛ که با بیان این موضوع شاه شجاع ، شاه محمود و هریک از نواده ها بخاطري تاجگيري اقوام دیگر را تشویق به جنگ علیه نظام کرده اند که تا امروز همان حيله و نیرنگ در برابر حکومت غنی جریان دارد.  مثال واضح آن حکومت امیر عبدالرحمن خان بود که بعضی از چاپلوسان درباری از مردم و قوم شریف هزاره استفاده سو می نمودند و آنها را دربرابر دولت تشویق به قیام و اغتشاشات می نمودند که بلاخره منجر به قتل های بزرگ قومی در تاریخ افغانستان شده است .  باید دانست که دشمنان تاریخی افغانستان همواره از زاويه قومی و مذهبی مردم را آشفته و خونسرد ساخته اند تا منجر به خلأی قدرت و جنگ های داخلی وقومی گردد .  قیام ها اکثرا تحت لوا یا قيادت محکم در دفاع از کشور صورت نگرفته بلکه همه توطئه اي ممالک قدرتمند و ابرقدرت جهت براوردن خواسته هایشان بوده است تا از ملت سلحشور استفاده نمایند و راه را جهت سرکوب دیگر دشمنان فراهم سازند که ما گواه چنین وضعیت بوده ایم . همواره قیام ها  در افغانستان باعث اختلالات درون حزبی ، قومی و سمتی شده است که به جز از اغتشاشات بیش نبوده است و همین ضُعف نظامی که بعضي ها این نظریه را از دید منطقی برای کشور نگریسته اند اما سرانجام ناکام بوده اند و باعث از میان رفتن شان شده است. کودتای سفید شهید سردار محمد داوود خان که برای سرنگونی حکومت محمد ظاهر شاه طرح ریزی شده بود به کمک همان احزاب خلق و پرچم بود که در قطعات اردو نفوذ داشتند و بعد از پیروزی کودتا خواسته های آنان بیشتر خواسته های شوروی سابق بود که آنها از دولت بر عملی کردن خواسته های خویش می اندیشیدند اما سرانجام خواسته های آنان عملی نگردید و منجر به کودتای خونین دیگر شد که سیاست موازنه افغانستان را به سیاست یک طرفه و یک بلوکی مبدل گردانيدکه همین موجب اختلالات بسیار بزرگ تا امروز در کشور شده است . بناً با ذکر موضوعات تاریخی در نبشته فوق درميابيم که قیام ها و کودتاها هیچ جايي را نمیگیرد و نه بخاطری استحکام نظام  کمک میکند بلکه کشور را بیشتر خرابتر میسازد و سبب مشکلات بزرگ در کشور میشود . بهترین راه برای ساختار افغانستان برگزاری جرگه ها ، پروسه های صلح و مشوره دهی است که میتواند افغانستان را از حالت امروزی نجات دهد ورنه این همه هیچ دردی را دوا نمی دارد  بلکه تاریخ گواه این موضوع است . چنانکه خدواند متعال نیز در این باره فرموده اند:   و الذین استجابوا لربّهم و اقاموا الصلوة و امرهم شوری بینهم .