خدا پرستان خدا ناترس

قطره های که میخواهم از اش دریاب به وجود بیاورم سرچشمه گرفته از کوه های اهنین که سالیانی متمادی بالایش ظلم صورت گرفته و آن کوه مانند فولاد ایستاده منظورم از قلب های افغانهاست. ظلم های که دیدیم و می نگریم، رنج های که کشیدیم و می کشیم، دردهای که احساس کردیم و میکنیم، فریادهای که زدیم و میزنیم، خال کوبهای که خوردیم و میخوریم ولی هیچ نوع تغیر در این جسم نیامد باز هم آهنیم مانند فولاد، فولادی که حالا میخواهند ذوبش کنند. منظورم از ان خدا پرستان است که از ماست بالای ماست. بحث از خدا پرستانی است که سالیانی طولانی خونهای ما را می چشند ولی ما مانند گوسفندان تحمل کرده میرویم. خدا پرستانی که بالای خدا، اُمت پیغمبر(ص)، نعمات خدا، فرض هایش معاملات دنیای را انجام میدهند. حق را باطل و باطل را حق میدانند، خود را خوب و دیگران را بد می نگرند، ظلم را روا و روا را ظلم می پندارند، صلح را جنگ و جنگ را صلح می دانند، خوب را بد و بد را خوب تشخیص میدهند، سیاه را سفید و سفید را سیاه جلوه میدهند خلاصه اینکه برای منافع دنیای خویش جنگ را جهاد، وحشت را مسلمانی، مال را غنیمت میدانند. این همه از صفات جنگسالاران ۳ دهه گذشته است که خون این ملت را مانند شُولک چشیده و می چشد.
جهاد: واژهٔ بود که قرنها بالایش مردم فخر میکردند. واژهٔ که سمبول غرور، عظمت و مردانگی را جلوه میداد همانطور شخص مجاهد برای مان حق پرست، وطن پرست و خدا پرست بود. جهادی که در مقابل کفار روا دانسته شده بود. واژهٔ که در کلام پاک به بارها بخاطری دفاع از مظلومین، دفاع از تمامیت ارضی، دفاع از اسلام و مسلمان در کُل دفاع از حق و ایستاده گی در مقابل باطل. ولی در این ۳ دهه بالای واژهٔ جهاد ان معاملات صورت گرفته شد و میشود که مسلمانان برایش حیرت زده شد چه رسد به کفر. به میلیونها انسانها از تیغ کشیده، فروخته و خورده شُد، به هزاران مُلکیت های دولتی و غیر دولتی غصب و چور شد، منابع طبعیی قاچاق شُد، آبها فروخته شُد، ظالمان رها گردید و مظلومین داخل پنجره شُد، عروسی با دختران ممنوع و با پسران عام شُد، پول های سیاه چاپ گردید و دارایی های مردم خریده شُد. در این شهر زیبا، کشوری بی مثل، کوهای عظیم، دریاهای پُر شور، آب و هوای دلنشین فجایایی صورت گرفت که عزرائیل خسته شُد، اسرافیل سکوت کرد، جبررائیل برگشت و میکائیل درها را بست.
وحشت: وحشت همان واژهٔ است که سالیانی طولانی بالای هموطنان عزیزم حکمفرماست و این ملت را از طریق بورژوازی متروپلتین به منازعات متعدد داخلی(قومی، مذهبی، منطقه ای) دریده میروند. کشورهای همسایه و عبرقدرتهای در اینجا زورآزمای کردند. بنام اسلام و مسلمان هزاران مردم بیگناه را مجبور ساختن تا زنده گی خویش را با مرگ تبادله کنند. انسانهای زنده و مُرده قاچاق شدند، عضوهای وجودشان کشیده و تحت آزمایش قرار میگرفت،گلوله ها اعضای وجود انسان را تحت آزمایش نشان قرار میداد، بجای باران گلوله می بارید، بجای برف مروارید سلاحای صقیل با رنگ سُرخ زمین را می کوبید، جسدها در جادهها مانند سنگ سخره ساکت بود، پرنده گان مهاجرت کردند، درختان خُشک شد، دریاها مبدل به رنگ سرخ شد. وحشت اسم مستعار خود را مسلمان نامید و به همین اسم گروهای قومی، مذهبی و منطقه ای یکدیگر را بنام این و آن دریدند گویا که روز محشر را در خواب می نگرم ولی این همه حقیقت بود. و تعبیر این خواب را از یک شخص شنیده بودم که این خدا پرستان در آن وقت تحت تربیت صاحبان شان بودند و با رهای از صاحبانشان تعبیر کننده کُشته شُد و تعبیر به حقیقت مبدل شُد.
 
مال: ابزاری که تحت کنترول دولت و یا اشخاص بود به تاراج درآمد، اگر آن شئ مادی بود دوزدیده می شُد و اگر معنوی بود از بین میرفت. زن ابزار کار و خوش گذرانی، جوانان ابزار جنگ، سال خوردگان ابزار فهم قرار میگرفت و یا هم جام مرگ را نوش جان میکرد. میدانهای غازیان به مسلخ های روشنفکران و اشخاص سیاسی جامعه مبدل شوده بود. چون برای شان غنیمت جلوه داده شوده بود. مُلای خدا پرست که به این خدا پرستان تبلیغ میکرد فرستاده ای قوم کوروو(در روم قدیم کوروو به ان اشخاص گفته میشود که از پدر، پدرکلان غلام و از مادر کنیز بوده اند) بود. کوروو خود از لحاظ جسمی و روحی فروخته و تحت استعمار ایدئولوژی نظام سرمایه داری شوده بود. با پول اینها شئ خریده می شُد و شئ سپس دوزدیده دوباره به مالک فرستاده می شُد.گرسنگی انقدر خدا پرستان و بادرانش را دیوانه کرده بود که به جز از دوزدیدن تاریخ، فرهنگ نام و نشان دست به پاره نمودن شکم کوها زدند و ان غذا قابل تغذیه نبود با خود بردند. این بود کارنامه های خداپرستان خدا ناترس ریش دار گذشته و ریش تراش فعلی و تذکر این تاریخ را ضرورت میدانستم چون گذشته همیشه ردپای خود را در آینده به جای می گذارد. آینده نسبت به گذشته شناسایی و تعریف می شود.    
خلاصه: اینها در این حال به دلیل دارا بودن مناصب بالای اداری و نظامی برای قدرتهای خارجی مسلط بر این جامعه ارزش دارند. منافع مسلط خارجی در حفظ مناصب و پُستهای اداری و نظامی برای این اشخاص میباشد. قدرت سیاسی، دستگاهی حکومتی(نظامی و اداری) تحت نظارت این خداپرستان است. بورژوازی دولتی برای اینها چهار ابزار را فراهم کرده پول، قانون، ایدئولوژی(تفاسیر اسلام به شکل نظام سرمایه داری)، و زور. در روابط اجتماعی ما پول حاکم شده الودگی ذهنی، خرید اشخاص، فروش ایدئولوژی صورت میگرد. جامعه تابع قوانین قبیله ای و مذهبی است قانون عام فقط بر روی کاغذ واقعیت دارد نه در سطح روابط اجتماعی و یا رابطه دولت با جامعه. موجودیت فساد، احزاب بازی و کنار زدن یک دیگر در این جامعه باعث شده که دولت و دستگاهی دولتی برای این خداپرستان به صورت بهترین و قدرشناس ترین کارفرما در آید. یگانه امُید ما به استقلال سیاسی بیشتر بود ولی محیط اقتصادی ما هم تحت سلطهٔ کشورهای خارجی میباشد که این دوگانگی خود مانع پیدایش و تداوم دولت ملی ما میشود. خارجیان شکلی خودکوزه و خودکوزگر و خود گلی کوزه گردیده اند.  قطره های که میخواستم ازش دریاب به وجود بیاورم روز به روز پُر شور شده میرود تا استثمارشده گان بیدار، استثمارچیان رانده و استثمارزدایی خاتمه یابد. هموطنان عزیزم ما همه در یک درخت اشیانه داریم فرق است در رنگ، صدا و دید در بین ما حقیقت است وجود دارد کنری، بوم و بلبل ثمره ای این درخت از ان توست نغمه هایت را خاموش کن زمستان است شکارچیان گرسنه و سرما خورده برآمده اند اگر دوش به دوش یک دیگر نشویم، اگر نغمه های مان بم نشود پرنده گان ابابئل به کمک ما نخواهد رسید.