زنده ياد نايب سالار سعد الله « ساپي »

 
استوار و با اراده
(زنده یاد نائب سالار سعدالله ساپی)
نوشته ی مصطفی «عمرزی»
 
يادم مي آيد در ساليان پاياني حكومت ببرك «كارمل»،گروهي از افسران و سربازان وزارت دفاع با يك عراده بي.آر.دي. ام و با تشريفات نظامي، جسد مرحوم نايب سالار سعد الله «ساپي» (جد پدري ام) را براي دفن در آرامگاه «شهداي صالحين» بردند. ازدحام و اشتراك خويشان، نزديكان، اقوام، شخصيت ها و دوستان مرحوم سعدالله ساپی، آخرين و بزرگ ترين گردهمايي بود كه خانه اش واقع در عقب سينماي زينب- در جوار رياست اكمال و اعاشه ي وزارت دفاع، به ياد دارد. در طول ساليان وظيفه، كار در وزارت دفاع و فراغت، جاده ي عقب سينماي زينب از ازدحامي روايت مي كرد كه گروه هاي بزرگ مردم، چه ازميان دولتيان و چه از ميان مردم عوام، از ارگ تا ولایات كاپيسا، لغمان و سراسر افغانستان، براي ديدار با نائب سعد الله «ساپي»،گرد مي آمدند.
***
در سلطنت به يادماندني و فراموش نشدني پادشاه محبوب (شاه امان الله غازي) محمد قاسم خان «ساپي» و خانوار بزرگي از ايلش بر اثر فرمان شاه امان الله از ولسوالي تگاب ولايت كاپيسا، به كابل مي آيند.
مرحوم محمد قاسم خان «ساپي» كه رياست خانواري از پشتون هاي ساپي و از منطقه ي «عمرزیي» ولايت لغمان را داشت، مقيم پايتخت مي شود و از اين جا، زنده گاني جديد او و فاميل اش، آغاز مي يآبد.
منطقه ي «بارانه» در كابل قديم، يادي از زنده گاني و محل زنده گي كابليان روشندل، عيار و شريف است كه مانند چهار گوشه ي اين شهر كهنه، داستان ها و روایات زيادي از مردمان نيك كردار و نيك پندار دارد. مرحوم قاسمخان در همين منطقه (بارانه) مقيم     مي شود و داستان خانواده ي او از همين جا در مسير زنده گاني در كابل، امتداد مي يابد.
مرحوم قاسمخان در شمار آن پشتون هاي شاخه ي ساپي محسوب مي شود كه در قرن نوزدهم، يك تن از بزرگان آنان، غازي محمد عثمان خان «ساپي» در حماسه ي دوم جنگ افغان و انگليس، كارنامه ي سترگي از رشادت، برجا گذاشته بود و طي همين كارنامه، بر فراز كوه آسمايي كابل نیز به شهادت مي رسد. سال ها پيش، اجداد غازي عثمان خان «ساپي»، طي جا به جايي هاي تاريخي، از منطقه ي آنان در مركز ولايت لغمان (ساحه ي عمرزیي) به ولايت كاپيسا- در ولسوالي تگاب- كوچيده بودند.    
***
سعد الله «ساپي» از ميان فرزندان قاسمخان- با اراده ي محكم تر از ساير برادران،‌ راهش را از ميان زنده گاني روستايي و قبيله يي گشوده و آهسته آهسته به سوي آزمون زنده گاني نوين كه مسيري براي دريافت مسووليت هاي بزرگ دولتي بود، گام بر مي دارد.




مرحوم نايب سـالار سعد الله «ساپي» در
هنگامي كه در دهه ي بيسـت شمسی در
اردوي افغانستان، به انجام وظيفه  مي پرداخت.






***
مرحوم سعد الله «ساپي» در سال 1280 شمسی در ولولسوالي تگاب ولايت كاپيسا، به دنيا آمده است. از آموزش هاي ابتدايي و متوسط او، آگاهي اي در دست نيست، ولي مي توان با درنظرداشت محيط، آموزش هاي معمول را كه در مساجد و مدارس فرامي گرفتند و دانش نخستين مردمان همان روزگار، به شمار مي رفت، براي او نيز نوشت. آشكارايي بيشتر در زنده گاني سعد الله «ساپي» از زماني آغاز مي شود كه فاميل او، به كابل مي آيند و در منطقه ي «بارانه» ي شهر كابل، زنده گاني پايتخت را مي آزمايند.  
***
سعد الله «ساپي»، مانند بيشتر بزرگان روزگارش، كسب آموزش هايش را از محيط و خانواده آغاز کرده و با راه يافتن به اردوي افغانستان، در بُرهه هاي زماني گونه گون، آموزه هاي نوين و آگاهي هاي قضايي و نظامي را در موسسات و نهاد هاي آموزشي وزارت دفاع  فرامي گيرد. توانايي و هوش بُلند با حمايت خانواده گي، راهي را مي- گشايند كه سعد الله «ساپي»، نه تنها بتواند براي پيمودن پله هاي موفقيت، موفق باشد، بل او را در ميان خانوار و فاميل اش از جايگاه ويژه، برخوردار سازند.
از زمان نخستين مسووليت هاي مرحوم سعدالله «ساپي» تا آخرينش كه در رياست جمهوري شهید سردار محمد داوود بود، براساس قوانین و عدالت اجتماعي و در تفاهم با شخص شاه، به صد ها دوسیه و موردي رسيده گي مي کند كه همه و همه، بر كسب شهرت نيك و حيثيت بيشتر او، به همراه بودند.
***
سعد الله «ساپي» در جريان ساليان وظيفه، با رتبه ي قضايي «پريكتوال»، پندار هايش را از راه رسانه هاي مطبوع، گُسيل مي کند و اين روند، تا پايان زنده گاني او، ادامه مي يآبد.
اعتماد شاه و شهرت نيكوي مرحوم سعدالله، باعث مي شوند تا او در كرسي رييس محکمات نظامي وزارت دفاع، با لقب و درجه ي «نايب سالار»، براي دشوارترين ماموريت ها، شخص مطلوب و قاضي عادلي باشد كه بدون ملاحظه ي كسي و حدودي، براي دادخواهي ستم ديده گان مي شتابد.
***
در جامعه ي قبيله يي و سنتي افغانستان، همان گونه كه نقش خان ها و اميران، باعث همگرايي و اتحاد خانوار ها و اقوام بود، ستم و تعهدي اي را نيز به همراه دارد كه داستان هاي طويلي در تاريخ مان دارند. خان و امير، مالك هستي و وجود شهرونداني به شمار  مي رفتند كه با رياست برآنان، هرچه دلخواه شان بود، از انجام آن، باكي نداشتند. در اين داستان تلخ، چه سرها و چه زنده گاني هايی كه بر باد نرفته اند.
در پايان ساليان دهه ي چهل شمسی، خبر ها و گزارش هاي مخوفي منتشر مي شوند كه در جامعه ي سنتي افغانستان، باوجود حاكميت سنت ها و رواج ها، بي نهايت تكان دهنده بودند.
***
اسماعيليه، شاخه اي از اقليت اهل تشيع در جهان اسلام و در افغانستان است. اين گروه با تفسير ها و برداشت هاي خودشان، فرقه و فقه اي در ميان مذاهب اسلامي اند. چنين گروه ها و فرقه ها با وضعيت جمعيتي و گروهي خويش، ناچار از پذيرش زعامت و رهبري اي اند كه چه درست و چه نادرست، الگوي روش ها و پندار هاي آنان، به شمار مي رود. چنين گروه هایي كه در اجتماع بزرگ تر از خودشان، اقليت ها را به وجود آورده اند، در تحت فرمان و رهبري فرد و رياستي قرار مي گيرند كه با فراخواني آنان بر ارزش هاي سليقه وي خودشان، به گونه اي آنان را از پندار و تفكر در باره ي ارزش هاي كُلي جامعه بازداشته و در حصار قرار مي دهد. چنين گروه ها در چنين حصار هايی در حالي كه نتوانسته اند حضور اجتماعي خويش را نيرومند سازند و از راه تفاهم و برابري با اكثريت، زنده گاني کنند، تحت تاثير رهبري قومي و مذهبي، عقده مندانه و متعصبانه، در حصار خويش باقي مي مانند و در حالي كه از سوي رهبري خويش به گونه اي استعمار و استثمار شده اند، به اقشاری مبدل مي شوند كه با پافشاري غير منطقي و خيلي بسته، نمي خواهند جايگاه واقعي را در سرزمين و كشور خويش دريابند و چنين وضعيتي، زمينه را ميسر     مي كند تا حقوق اين گروه ها به عنوان «اقشار حاشيه مانده»، زير پا شوند.
انزوا و حاشيه روي اقليت هایي كه از سوي رهبري مذهبي و فردي اداره مي شوند، در حالي كه به گونه اي نشان مي دهد رهبري اي از آنان دفاع مي كند، اين حقيقت را نيز نمايان مي کند كه چنين زعامتي، ابزار موثري براي گروه محدود و يا فردي ست كه توانسته با وانمودن دفاع از گروه اش، از اميتازات فردي و خانواده گي ويژه، برخودار شود. چنين رهبريت با منزوي نگهداشتن تبار و قوم، هميشه به جلب توجه حاكميت ها و رژيم ها پرداخته و از مردم منزوي نگهداشته شده ي خويش به حيث ابزار پر ارزش، استفاده ها مي کنند.
***
در روزگار اعلي حضرت شاه محمد ظاهر كه ساليان خوش و پر خاطره اي براي افغانان است، ناگهان سر و صدا ها و همهمه هاي فراگير مي شوند كه افرادي در دنيا ها و حصار هاي بسته و خاموش شان، با نام همه كاره ي يك قوم و فرقه، از بي رحمانه ترين كردار ها، روي گردان نيستند.
در شماره ي 22 سال اول نشريه ي ملي «پكتيكا» كه در سال 1348 خورشيدي با مديريت مسوول شاه زمان وريځ «ستانيزي»، نشر مي شد، تبصره اي جالي را مي خوانيم كه چنين است:
ترجمه- از پشتو به دري:
قتل، غرغره و زنده سوزانيدن
در شماره ي 22 پكتيكا، مطالب زير، تحت عنوان «مكتوب وارده»، نگاشته  شده اند:
يكي از جرايد ملي، راجع به دوسيه هاي سيد «كيان»، چنين مي نويسد:
«به تاريخ 6 حوت سال 1345، هيات چند نفري، تحت رياست جنرال سعدالله خان، جهت تحقيق و تفتيش دوسيه هاي شاغلي سيد «كيان» ، به سوي بغلان و پلخمري، اعزام شده است. هيات با كمال پاك نفسي و متانت، به تحقيق دوسيه ها مي پردازد و تاكنون، بيست دوسيه ي قتل، زنده سوزانيدن، غرغره و تاراج را جمع آوري نموده است.»
به تاييد مكتوب بالا، شمار زيادي از مكاتیب وارد و شماري از دوستان به وسيله ي تيليفون خواهش کرده اند كه بايد در اين مورد، براي خواننده گان، آگاهي هاي بيشتري داده شوند؛ ولي متاسفانه اكنون آگاهي هایی بيشتري نزد مان وجود ندارند تا براي خواننده گان تقديم کنیم. اميداوريم دوستان، دوسيه ها و شماري از مطالب دلچسپ را جمع آوري کرده و به دست نشر بسپارند.
در گوشه هاي از دوسيه هاي آقاي كيان، افواهاتی وجود دارند و گفته مي شود كه قتل و غرغره، خارج از شمار است و شمار زيادي از انسان ها، سوزانيده شده اند. در اين باره، شنيده شده است كه بيشتر از بيست دوسيه، ترتيب و جمع آوري شده اند. اگر افواهات بالا حقيقت داشته باشند، چنين اعمال وحشيانه و حيواني را محكوم مي كنيم و نمي توانيم چنين جنايتكاراني را در كشور خويش بپذيريم. حكومت بايد در اين باره، مسووليت ملي خويش را احساس و مرتكبان را محمكه ي علني و به سختي  مجازات کند. اگر انسان هایی را زنده سوزانيده اند، بايد زنده سوزانيده شوند و اگر انسان هایی غرغره شده و به قتل رسيده اند، بايد براي مرتكبان نيز به همين گونه سزا داده شده تا باعث عبرت ديگران شود. نمي دانيم چرا حكومت در اين باره، خاموشي اختيار کرده و براي آنان، چيزي    نمي گويد؟ ما اين را وظيفه ي وجداني حكومت مي دانيم تا جلو چنين جنايتكاراني را بگيرد. اين، وظيفه ي عناصر ملي نيز است كه جلو هرگونه فساد اجتماعي را گرفته و براي حقوق، آزادي و تامین حداقل رفاه و مصونيت همه گان، مبارزه کنند.
اگر در آينده، دوسیه ها و مطالب دلچسپ، به دست مان رسيد، براي خواننده گان محترم، ارايه خواهيم كرد تا باشد با جنايتكاران عصر كنوني، معرفت يابند.








***
بزرگ ترين وظيفه و ماموريت رسمي مرحوم سعد الله ساپی، تعقيب همين دوسیه ی     سيد «كيان» بود كه با مُعضلات و دشواري هاي زيادي براي او، توام شد. نزديكان سيد «كيان»، بارها كوشيدند با پيشكش هدایا و رشوه هاي بزرگ، مرحوم سعد الله خان را از تعقيب دوسیه ی سيد «كيان» بازدارند، ولي وجدان مرحوم سعد الله خان، اجازه نمي دهد  حقوق مردم زير پاشوند و او، تا تكميل دوسیه ی رهبر اسماعيليان افغانستان، جلو مي رود. در ادامه ي اين داستان، سيد «كيان» و نزديكان اش حتي با طرح ترور و قتل سعد الله خان، جلو مي روند و اين قضيه به اندازه اي بزرگ مي شود كه رييس محكمات نظامي وزارت دفاع را مجبور مي كند براي مدت كوتاه، به ولسوالي «بايان» ولايت پروان پناه ببرد و حكومت براي ملاحظاتی كه براي ساختار هاي گروهك ها و فرقه هاي قومي و مذهبي وجود داشت، نمي تواند به راحتي تصميم گيرد. با آن كه ساليان زيادي از چنين ماجرا هایي مي گذرند، ولي از خاطر مردم، فراموش نشده اند.  
***
رياست جمهوري شهيد سردار محمد داوود، پايان مسووليت هاي رسمي مرحوم سعد الله «ساپي» را در پي داشت و او تا هنگام مرگ اش (23/8/1364) كه در رياست جمهوري ببرك «كارمل» واقع مي شود- به زنده گاني عادي و رهبري خانوار و نزدیکان اش مي- پردازد.
***
مرحوم سعد الله «ساپي» از هفت همسرش، پانزده فرزند دارد كه به استثناي فرزندان همسر آخرين اش، همه گان توفيق كسب دانش و آموزش عالي  مي يآبند. از ميان فرزندان او، شهيد محمد جان «فنا» و مرحوم داكتر قمرالدين «اكسيري» از شهرت و دانش بيشتري   بهره مند استند. شهيد محمد جان «فنا» (فرزند بزرگ سعد الله خان) در زمره ي شاعران و نويسنده گان معروف دري و پشتوي افغانستان  قرار دارد. در شرح حالي كه از وي منتشر کرده ام،‌ شهيد «فنا» در كنار سرودن شعر به پشتو ودري و آفرينش پارچه هاي ادبي كه در چندين جلد كتاب و در نشريه هاي بي شماري جمع مي آيند، گرافيست و رسام ماهری ست كه آفرينش هاي او جاي فن گرافيك امروزي را در ساليان پيشين، پُر مي کردند. داكتر قمرالدين «اكسيري»، دومين فرزند مرحوم سعد الله، از محدود خبره گان رشته ي راديولوژي افغانستان و يگانه پژوهشگر پرتلاشي ست كه در دهه ي چهل و پنجاه شمسی، پُرحجم ترين پژوهش هاي طبي را نوشته و در نشريه هاي داخلي، به نشر سپرده است.
 
از راست به چپ:
شهيد محمد جان «فنا»، مرحوم سعد الله «ساپي» و مرحوم داكتر قمرالدين «اكسيري».










مرحوم سعد الله «ساپي» با فرزندان اش:
از راست به چپ: مرحوم داكتر قمرالدين «اكسيري»، مرحوم سعدالله «ساپي»، شهيد محمد جان «فنا» و محترم منگل «ساپي» (ابراهيم حقيقت).
***
با كودتاي منحوس هفت ثور، همان گونه كه شيرازه ي اجتماعي و تعادل وضعيت، به هم مي خورد، زنده گاني مرحوم سعدالله نيز دچار نوسان مي شود. نايب سالار و رييس پيشين محكمات نظامي وزارت دفاع در حالي كه به حيث عنصر ضد انقلاب ديده مي شد، در منزل اش در كابل، منزوي مي شود. پس از دستگيري و شهادت محمد جان «فنا» به جرم آموزش در آمريكا و پيوند با نهضت ملي- اسلامي مقاومت در برابر كمونيستان، بركناري و تحت نظر قرار گرفتن داكتر قمرالدين «اكسيري»، بيشترين فرزندان و نزديكان سعدالله خان، ناچار از هجرت به خارج مي شوند و شماري، مانند عادل «فنا» (فرزند شهيد فنا) براي ياري با جريان مقاومت ملي و اسلامي، در پاكستان فعاليت مي كنند.
***
ساليان پاياني زنده گاني مرحوم سعد الله «ساپي» در ميان دهشت سرخ مي گذرد. او با سه فرزند بزرگ اش (داكتر قمرالدين اكسيري، محمد قاسم مهمند و يك دختر) و پنج فرزند ديگر از آخرين همسرش حیات به سر برده و خود در بستر بيماري، روز و شب را سپري مي كند.
مرحوم سعدالله «ساپي» در سال 1364 شمسی وفات می یابد و پس از مرگ اش، جريان هاي بعدي، بيشتر از پيش، به ازميان بردن و پارچه نمودن هويت و داشته هاي مادي و معنوي او مي پردازند.
اكنون كه اين سطور را مي نويسم، از مرحوم سعد الله «ساپي»، به استثناي چند  تصوير، چيزي نداريم. متاسفانه رويداد هاي درون خانواده گي مرحوم جدم كه بر محور شماري از فرزندانش مي چرخيدند، در دشواري هاي طبيعي ناشي از تني و ناتني، نه فقط دارايي هاي منقول و غير منقول او را نيست كردند، بل از داشته هاي ادبي و قلمي او نيز بي بهره مانديم.  
***
مرحوم سعد الله خان، در كنار آفرينش صدها نگارش در زبان های پشتو و دري، صاحب ديوان شعردر زبان پشتو نيز بود كه هيچ نشاني اي از آن وجود ندارد. يكي از فرزندان اش (منگل ساپي يا ابراهيم حقيقت) كه در استراليا زنده گاني می کند، يادآور شده است كه ديوان شعر او، نزد فاميل شهيد «فنا» و در اختيار عاشق «فنا» (فرزند شهيد فنا) قرار دارد. در تماسي با عاشق «فنا» كه در آمريكاست، خواهان گُسيل چند برگي از اين ديوان شدم تا به گونه ي نمونه، در اين زنده گینامه بيآورم، ولي هيچ پاسخي دريافت نكردم.
شايد اين نگارش، يگانه اثر نه چندان مهمی باشد كه پس از سی و چند سال از مرگ مرحوم سعد الله «ساپي»، سراغ او را مي گيرد و كوشش مي كند با ياد او، داستان ايل بزرگی از مردمان اين سرزمين را حكايت كند كه در ميان سنت ها و شهر نشيني فروپاشيد.





مرحوم نائب سالار سعدالله «ساپي» با داكتر قمرالدين «اكسيري»- حين سفر داكتر اكسيري به سوي مسكو- در ميدان هوايي بين المللي كابل.





مقبره ی مرحوم نائب سالار سعدالله «ساپي»






مقبره ی مرحوم نائب سالار سعدالله «ساپي» در آرامگاه فاميل دامادش در شهداي صالحين كه از تاجران معروف شهر كابل اند (خانواده ي مرحوم الحاج عبداللطيف حميد).




 
مرحوم نائب سالار سعدالله «ساپي»