تعليقى برنامه سرگشاده و يا اتمام حجت !!
از طرف برادر حکمتيار براى اوباما واعضاي حزب ديموكرات دركانگرس
انيس
www.tanweer.blogfa.com
بخش اول:
نبايد کسى برما خورده گيرى ، ملاحظه و انتقادى وارد نمايد از اينکه به اصطلاح براى قوى ترين و مطرح ترين رئيس جمهور کشورى چون امريکا در سطح جهان طى ، کلمات و سخنان حسابى و دقيق اتمام جهت مى نمائيم .
هر چند که چشم و گوش وهوش عدۀ از مردمان به اصطلاح روشنفکرو مطرح شده به صورت کاذبانه و تحميلى در کشور هاى اسلامى را چنان مسخ ، کور و گمراه ساخته اند که کوچکترين عکس العملى در برابر زمامداران امريکايى و د نياى غرب را فول و اشتباه بزرگ و جبران ناپذير دانسته وبا انديشه و تصور فاقد حرکت مثبت و غيورانه، هست و بود خود وحتى کشورهاى شانرا در معرض خطر مشاهده مى نمايند !!
ولى ما از موضع خيلى قوى ، بلند ، هدفمندانه و به صورت آبرو مندانه گفته مى توانيم که : آرى ! ما به امريکا و زمامداران جديدش و مخصوصاً شخص اوباما رئيس جمهور نو منتخب اين کشور را در خلال طرحها ، برنامه ها ، سخنان و تحليل هاى دقيق ،مثبت و واقعى خويش هم مورد خطاب قرار داده و هم اتمام حجت مى نمائيم ، و چرا که ننمائيم ؟! زيرا :
١_ بايد بدانيم ، يقين داشته و به اين سخن از دل و جان به صورت همه تن همه امت اسلامى و جهان تسليم باشند که نقش تعيين کننده مسائل اجتماعى در دنياى ما از آن اعتقاد برتر ، بالادست وهمه جانبه اسلام و تفکر ارزنده و ممتاز آنست .
٢_ بناءً امريکايى ها در برابر ما از جهت عقيده ، تفکر و اخلاق به زانو در آمده و اين مجاهدين هدفمند افغانستان است که از موضع قوى و بالاترى مى توانند امريکا و زمامدارانش را مورد خطاب و رهنمايي قرار دهند
٣_ امريکا در کشور مابه عنوان مجرم متجاوز و غارتگر داشته هاى مادى و معنوى ما ثابت شده و ما از ديدگاه و نظر تمامى قوانين مروجه جهان بشريت و مخصوصاً اسلام عزيز و نجاتبخش به عنوان مدافع اسلام ، نواميس ، خاک و سرزمين آزاده خودحق داريم که زمامداران امريکايى و شرکاء جرم تجاوز به کشور خويش را وقتاً فوقتاً مورد انتقاد و اعتراض قرار داده و به اين ترتيب اتمام حجت نمائيم .
٤_ ماکه فعلاً در مواضع و سنگرهاى جهادى خويش عليه امريکا دست بماشه نشسته و به صورت بلا وقفه دوشا دوش ارتکاب جرم از طرف عساکر امريکايى، ما هم ايشانرابه صورت روز افزون کشته و مردار مى نمائيم، در پهلوى آن باز هم خواهان خاتمۀ اين بحران وعدم حضور نظاميان متجاوز امريکايى در کشور خويش بوده و يکبار ديگر به اساس گفته هاى مکرر اوباما رئيس جمهور جديد امريکا پيرامون مسئله ( تبديلى ، تغير وتحول : Chan
) او را مورد خطاب قرار داده و اتمام حجت مى نماييم که : اگر در سياست خويش در قبال افغانستان مبنى بر اخراج قواى امريکايى از کشور ما تجديد نظر عاقلانه و دور انديشانه نکند ، هم در افغانستان بد تراز بش رسوا، ناکام و شرمنده خواهد شد وهم در وعده هايش مبنى بر خاتمه بحران شديد اقتصادى و مالى در امريکا ( با ادامه جنگ احمقانه وبى نتيجه در افغانستان ) ناکام و درغگو ثابت خواهد شد !
بناءً ما در روزهاى نخست آمدن بارک اوباما در قصر سفيد که مسئله افغانستان در سرفهرست قضاياى سياست خارجى وى قرار دارد ، لازم مى دانيم که طى چند روزى به صورت سلسله وار، تعليقى داشته باشيم پيرامون نامه پرمحتوى ، تاريخى و درعين زمان جهت بخش ( به مستوى ملى و بين المللى ) که از طرف برادر حکمتيار براى بارک اوباما در روزهاى نخستين مؤفقيت او در انتخابات رياست جمهورى امريکا نوشته و در مطبوعات جهان منعکس شده بود .
يقيناً مسائل ، قضايا و نکات عمده و اساسى ايکه به عنوان شه کليدهاى حل بحران کشور، آرامش جهان اسلام و تامين امنيت در سراسر جهان درمتن اين نامۀ پر محتوى درج گرديده است ، شايسته و زيبندۀ آنست تا در پاى هر بندى از اين موارد ، مکث و توقفى سياسى ، علمى ، ادبى ، اخلاقى به صورت فردى و اجتماعى در سطح کشور و ساير کشورهاى اسلامى داشته باشيم .
برادر حکمتيار در مطلع ، مقدمه و ديباچه نامۀ پر محتوى شان عنوانى رئيس جمهور امريکا وضعيت گذشته، کنونى و جارى ملت مؤمن و مجاهد افغان را به صورت دقيق از لحاظ تاريخى و اجتماعى به نحوشايسته ، عميق و تکان دهندۀ به نحوى مورد ارزيابى قرار مى دهندکه . زمامدار جديد امريکا را در لابلاى شعارهاى داده شده خودش در خلال مبارزات انتخاباتى مبنى ختم بساط ظلم ، تبعيض ، بى عدالتى و جنايت در برابر بشريت ، محصورو مقيد نموده و ادامۀ آن احساس را در آينده ،چنين مورد چلينج قرار مى دهد :
(( آقاى بارک اوباما رئيس جمهور امريکا !
اين نامه را به نمايندگى ازملت مظلوم ورنجديده افغان براى شما مى فرستم ، همان ملتى که در طول بيست و پنج سال گذشته مورد حمله دو قدرت بزرگ جهانى قرار گرفته و تا امروز در آن آتشى مى سوزد که زمامداران مغرور کرملين مشتعل نموده و براى زمامداران امريکايى به ميراث گذاشته اند .
هنوز جراحت هاى بدن زخمى زخمى آن از دست روسها التيام نيافته بودکه عساکر امريکايى مجهز با آخرين مادل سلاح هاى کشنده عصر ، براى کشتار آنها و جهت ويرانى مزيد کشور مخروبه آنها در صحنه ظاهر شدند واينک هفت سال مى شودکه هر روزى به دهها فرزندان مظلوم و بيچاره آن به خون خويش مى تپند و در قراء ، خانه ها ، شهرها ، مدارس و مساجد شان بم ها مى بارد ، مى خواهم در اين نامه در رابطه با بش ( رئيس جمهور سابق امريکا ) وتيم جنگى وى و همچنان در مورد سياست هاى ماجراجويانه قصر سفيد براى شما برخى از حقايق تلخ را بنويسم که جهان و امريکا را به اين روزهاى بد بحرانها ، نا امنى ها و جنگ ها مواجه ساخته است . و در اين جاى شک نيست درصورتيکه به شکل عميق در اين سياست ها تبديلى نيايد ، بايد انجام و پيامدهاى خطرناک ترى ديگرى را هم انتظار بکشيم .))
پاسخ عملى انتظار ها چه خواهد بود ؟!
همانطوريکه به مشاهده مى رسد ، وضعيت کنونى جهان ، مخصوصاً جهان اسلام و به صورت مشخص افغانستان و عراق هر کدامى شان به اساس اثرپذيرى و تختۀ مشق واقع شدن از طرف زمامداران جابر ، خود کامه و سفاک قصر سفيد که رهبرى آن بدست بُش و تيم جنگى وى بوده است ، بشمول وضعيت کشور و مردم امريکا طورى است که هر يک درحد خود با مشکلات ، پرابلم ها و مصيبت هاى کمرشکنى مواجه شده اند که تاريخ بشريت نظير آنرا کمتر در خود سراغ دارد .
بناءً هم ملت مومن و مجاهد افغان ، هم جهانيان و مخصوصاً مردم امريکا که از ادامه جنگهاى وحشتناک و ارتکاب جنايات بيشتر توسط زمامداران قصر سفيد در گذشته که نتيجۀ جز بدنامى ، رسوايى امريکا و ادامه سلسله روز افزون انتقال تابوتهاى فرزندان شان از افغانستان چيزى ديگرى نبوده است .. همه و همه با توجه به اين اوضاع و شرايط مختنق ، به مستوى ملى و بين المللى از رهگذر عقلى ، منطقى و احساس بشر دوستى ، به صورت قطعى حکم مى کند که پس از اين بايد يک حرف و سخنى هم در جهت ادامه آن حالت ننگين و جنون آميز از طرف زمامداران جديد امريکا گفته نشود ، يک قدمى هم بسوى تاييد آن برداشته نشده و هيچگونه اقدامى جُز تجديد نظر کلى و همگانى بخاطر جبران آن همه جنايات و تراژيدى هاى ملى و بين المللى ، صورت نگيرد !
واقعاً ديگر همه پيمانه ها لبريز شده است ، تجاوزات امريکا توام با ايجاد خشونت ، وحشت و اختناق ، جنگهاى فرسايشى ،قدرت طلبى و سياست هاى مارپيچى ، (( Violence, War of attrition, will To power zigs and zags Diplomacy )) به وقيح ترين و شرمناک ترين حالتى رسيده است که بيش از آن در تصور نمى گنجد ، تخطى از حدود و مرزهاى واقعيت ها و حقايق مشهود به صورت وسيع و گسترده به حدى رسيده است که دنياى شنوا ، بينا و با احساس ما ، ديگر حوصله اغماض و کتمان تکلفى آنرا ، از طرف زمامداران کر و کوريکه فقط از هواى نفس شان پيروى مى نمايند ، هرگز و به صورت قطعى ندارد !!
آرى ! به تاسى از همين برداشت هاى عميق و واقعى از وضعيت کشور و جهان ، لمس مصاديق عملى آن در عالم واقع و مشهود بودن نتايج محتوم آن در آينده هاى نزديک ونه چندان دور ، رهبر و قائد جهاد افغانستان را واداشته است که به نمايندگى از ملت افغان اوباما رئيس جمهور امريکا را چنين طرف خطاب قرار داده و اتمام حجت نمايند که :
(( افغانها ، جهانيان و خود ملت امريکا اين انتظار را داشتندکه بارفتن جورج بوش و آمدن رئيس جمهور جديد در قصر سفيد به آن سياست هاى غلط تغير و تبديلى بيايد که جهان را با جنگ ها ، نا امنى ها و بحرانها مواجه ساخته است ، اين توقع و انتظار زمانى بيتشر شده و اوج گرفت که در جريان مبارزات انتخاباتى ، شما به تاکيد و به صورت مکرر شعار ( تبديلى : change ) را زمزمه نموده و مخصوصاً هنگاميکه سخن اخراج قوت هاى نظامى امريکا از عراق و مسدود ساختن زندان گوانتانامو مو را مطرح کرديد ، ملت امريکا که از ادامه جنگها ، ديگرخسته شده و نمى خواستند که بيشتر از اين تابوتهاى فرزندان شانرا استقبال کنند ، به اميد همين تبديلى و ايجاد تغيرات ، براى شما راى دادندکه کاميابى قاطع شما و حزب تان ، اين انتظار را بيشتر ساخت . ))
بلى ! تا جائيکه جهانيان ديده و نگريستند ، اين توقعات مردم امريکا ، تا هنگام مراسم تحليف اوباما به حيث چهل و چهارمين رئيس جمهور امريکا نيز نمايان بود ، که وى پس از اداى مراسم تحليف در پهلوى مسائل داخلى ، از همزيستى مسالمت آميز ميان کشور ها ( pcaceful Coexistence ) صحبت نموده و به صورت خاص در مورد افغانستان اظهار نموده که : (( ما به هر قيمتى که باشد صلح در افغانستان را عملى خواهيم کرد !))
ديده شود که اين اظهارات زمامدا تازه کار امريکا در مورد افغانستان پيرامون صلح و ختم بحران ، به سلسله و ادامه همان شعار ها و اظهارات توام با کشتار و خونريزى روز افزون است ؟ يعنى همان صلحى که در زبان ، تکرار کلمه و لفظ صلح بوده و در واقع اهانت و توهين به اصطلاح صلح و وارونه جلوه دادن همه مفاهيم صلح ، آرامش و امنيت و ارائه آن در قالب و هيکل وحشتناک صحنه هاى دلخراش جنگ ، خشونت و ناامنى هاى بى سابقه مى باشد ؟ و يا اينکه اينبار ، بارک اوباما پس از شنيدن ديدگاه ها ، آراء و نظريات جهت بخش و معقول شخصيت هاى جهانى به شمول مردم واقعيت نگر امريکا ، تعقل و تفکر ذاتى و گرفتن درس عبرت از رسوايى ها بش و منحيث المجموع خدشه دار شدن حيثيت تمامى ملت امريکا ، مى خواهد و اقعيت گو ، واقعيت نگر و حقيقت پسند باشد !! وضعيت کنونى جهان ، فضاى عمومى در امريکا و جهان نيز حکم مى کند که ، زمامداران امريکا نبايد به خط مشى ناکام و منفى بش و تيم جنگى وى حرکت نموده و لازم است که بخاطر جبران تمامى اشتباهات سياسى ، اقتصادى و اخلاقى بش ، به مستوى ملى و بين المللى ، دگر گونى هايى را ايجاد نمايند که همه آن خلاها را پر و تمامى دشمنى ها را که آغاز گر و ادامه دهنده آن تا ايندم فقط زمامداران قصر سفيد بوده اند ، با استفاده از روش هاى معقول ، متين و سنجيده ، خاتمه دهند .
و اگر تامين صلح و امنيت در افغانستان که در خلال اولين سخنرانى بارک اوباما مطرح شد ، از تارو پود و روش زمامداران اسبق امريکا باشد که فرستادن سى هزار عسکر تازه نفس به افغانستان حکايتگر همين مفهوم و برداشت است ، در آنصورت به خاطر اين فريب دادن ( cheat ) خود و ديگران به حال اوباما ، تيم کارى وى و مجموع ملت امريکا و حالات سخت ، خطرناک و شرمناک ترديگرى که با تعقيب اين راه منفى ، به سراغ شان آمدنى است ، تاسف بايدکرد واظهار تعجب ، براين عقل و خرد وهوش !!!
به همين خاطر است که جناب حکمتيار صاحب در بند ديگرى ازنامۀ شان در اشاره به همين موضوع به صورت مختصر اما جامع چنين مى فرمايند که:
(( و اين سخن تعجب آور خواهد بود که بعد از رفتن جورج بوش هم قصر سفيد سياست هاى ناکام او را تکرار و بر ادامه جنگ اصرار و پافشارى ورزد و به عوض اينکه از افغانستان و عراق به صورت عاجل و فورى عساکر شانرا بيرون نموده و بگويد که بعد از اين اشتباه تجاوز بر کشور هاى ديگر را تکرار نمى کند بر عکس خواهان فرستادن عساکر مزيد باشد !! بحران افغانستان با فرستادن قوتها و عساکر مزيد و با ريختن بم ها بالاى افغانهاى مظلوم و بى گناه حل نمى شود ، اين بحران غير از اين ديگر راه حل نداردکه تمامى قوتهاى خارجى از آن خارج شوند ، در امور داخلى کشور مداخله هاى خارجى قطع شود و براى افغانها موقع و فرست تعيين سر نوشت شان داده شود ))
تمدن و دمرکراسى شما زير سوال قرار دارد :
در همين روزهاى نخستين ورود بارک اوباما در قصر سفيد ، تحرکات و رفت و آمدهاى شخصيت هاى سياسى و نظامى امريکا در افغانستان بر سر مسئله مقابله با مجاهدين اين کشور تحت عنوان فريبنده تروريزم و نابودى لانه هاى تروريست ها در افغانستان ، چنان ادامه دارد که زمان ساز و سامان جنگى و آماده گى هاى وسيع دوران حکومت جورج بُش بعد از حادثه يازدهم سپتمبر را بيا دانسان مى اندازد ، توگويى که از طرف زمامداران مغرور و ناعاقبت انديش امريکا تا اکنون هيج عملى عليه مجاهدين و ملت مؤمن و رنجديده افغانستان صورت نگرفته ، هيچ مقاومتى را در اين کشور مشاهده نکرده ، يک قطره خون کدام مسلمانى را در اين سرزمين نريختانده و هيچ جرم ، جنايت ، خباثت و بدنامى يى را هم درحق ديگران و هم براى ملت و مردم امريکا چه از طريق کشتار مردم بيگناه و معصوم افغان و چه از رهگذر باعث شدن قتل عدۀ زيادى از سربازان امريکايى در افغانستان ، هرگز مرتکب نشده اند !
مى نگريم که از يکطرف متصل اداى مراسم تحليف و رسيدن به قصر سفيد ، شخص اوباما در نخستين لحظات کمايى نمودن عنوان و مقام رياست جمهورى به صورت رسمى ، از طريق و يديو با عساکر امريکايى صحبت نموده و اظهار مى دارد که جنگ با تروريزم در افغانستان خيلى مهم بوده و ما حتماً و بايد که دراين جنگ برنده شويم . و از طرف ديگر ديويد پتريوس قوماندان قواى نظامى امريکا در افغانستان متذکر مى شود که با روى کار آمدن اوباما ، جنگ در شرق ميانه و مخصوصاً افغانستان شدت بيشترى را بخود اختيار خواهدکرد ، و به همين ترتيب مشاهده مى نمائيم که مسئولين نظامى امريکا با تردد وتحرک بى سابقه نسبت به گذشته ها ،در کشور هاى آسياى مرکزى ، مصروف گفتگو با مسئولين اين کشور ها جهت باز نمودن راههاى جديد اکمالاتى جهت ادامه جنگ و خونريزىهاى بيشتر در افغانستان مى باشند .
با توجه به قرائن و شواهد و طرز برخورد و استدلال اوباما پيرامون مسئله افغانستان و پيچيدگى ها و نکات مبهمى (Ambiguity) که به مشاهده مى رسد هر انسان آزاده مجاهد و هدفمندى بخود حق مى دهد تا شخص رئيس جمهور جديد امريکا را در مورد اين دو مسئله مهم ، حياتى و با ارزش،مورد استفسار قرار داده و اتمام صحبت نمايد که :
١_ انسان بى فرهنگ و احساساتى اى مانند بُش که از تروريزم به زعم و دلخواه خود برداشت نادرست ، احمقانه و مغاير همه مفاهيم علمى ، اخلاقى و اجتماعى داشته و تحت همين عنوان ساخته و پرداخته چند ذهنيت طاغوت و ديکتاتور دنيا و درراس آن زمامداران قصر سفيد ، با فراموش نمودن خود شان ( به عنوان مصداق عملى نخستين ) در قطار تروريستان و آشوبگران بين المللى ، پا مشتعل نمودن آتش جنگ ، آشوب ها و فتنه هاى بزرگى را ايجاد نمود، آيا شما هم از تروريزم و کلمه تروريست همين برداشت را داشته و مانند سابق بر روال تيم کارى و جنگى بُش ، همۀ مجاهدين آزاده ، هدفمند و حق به جانب افغانستان را که براى دفع تجاوزات وحشيانه عساکر امريکايى و بدست آوردن آزادى کشور و استقلال شان (Sovereign) مى جنگند ، تروريست مى دانيد ؟ اگر همين تصور خاطئ ، غلط و غير واقعى مخالف و مغاير واقعيت هاى ملموس و مشهود در جهان هستى ، با گذشت زمان همينطور بدون تجديد نظر در نهانخانه ذهن تان مستولى شود و به عنوان يک دولت سرکوبگر(Police state) عمل نمائيد ، يقين کامل داشته باشيد که تنها همين تعبير و برداشت نادرست از تروريزم و گام برداشتن در ظلمتکده هاى عميق و طولانى اين مسير سردرگم ، براى ناکامى ، شکست و سراسيمگى شما در همه عرصه هاى داخلى و خارجى کافى خواهد بود .
٢_ و اگر شما تصور مى نمائيد که با همين روش و منوال و با تعقيب همان پاليسى ها و سياست هاى جنگى ناکام بُش ، اما با طرز خشن ، تند و تيزتر مى توانيد کارى را که در سرکوبى مجاهدين سلحشور افغانستان بُش و همراهانش نتوانستند انجام دهند ، شما در صدد انجام ، اجرا و تطبيق آن قرار داشته و به اصطلاح مى خواهيد که خود را قهرمان درهم شکنى اين سد مستحکم بسازيد !! با کمال خون سردى ، اطمينان ودل سرشار از يقين گفته مى توانيم که بايد به صدها مراتب در اين تصور ، برداشت و عزم ناسنجيدۀ تان تجديد نظر نمائيد !!!
زيرا از يکطرف اين انديشه و تصور ، نه معقول است و نه هم عملى، و از طرف ديگر ، موارد و زمينه هاى زياد ديگرى در عرصه هاى ملى و بين المللى که هم ممکن است و هم معقول و مفيد ، هم براى ملت امريکا ( که همين انتظار را از شما دارند ) و هم براى ساير کشور ها ، که گام برداشتن در آن جاده ها ، تحمل مشکلات و تلاش مستمر در جهت حصول آن که به مراتب ممکن ،مقدور و مسير است نسبت به تعقيب راه مستحيل مخالفت و مقابله با مجاهدين برحق و آزادمنش افغانستان ، تعقيب اين راه هم قهرمانى را درقبال دارد و هم عزت ، سربلندى و کمايى کردن نام نيک در تاريخ را . زيرا وضعيت تاريخى ، سياسى و اجتماعى شخص اوبا و کتله منسوب به آن که براى نخستين بار ( کسى مانند او ) از قشر آنها به اين مقام رسيده است ، ايجاب مى نمايد که در تمامى ابعاد و زوايا، خيلى با احتياط و معقولانه قدم بردارد .
در صورتيکه اوباما ، بادو چند ساختن عساکر و حشى و سفاک امريکايى در افغانستان مى خواهد ريکارد جديدى از سلسله خونريزى ها را بنام خويش قايم و ثبت نمايد ، برادر حکمتيار ، از دل ملت مؤمن و رنجديده افغان خيلى دقيق و بجا اين وضعيت دلخراش و تکان دهنده را درنامه شان چنين ترسيم کرده اند :
(( افغانها براى امريکايى ها مى گويند : آيا براى گرفتن انتقام از کشته شدگان حادثه نيويارک ، کشتار حدود هشت لک از افغانها و عراقى ها کافى نيست ؟ شما در مقابل هر امريکايى حدود دو صد و پنجاه نفر افغان و عراقى را کشته و به صدها نفر ديگر را مجروح و زخمى کرده و از خانه هاو قريه هاى شان به هجرت مجبور ساخته ايد ، آيا به اين پيمانه مرگ ، کشتار ، خونريزى ، تباهى و ويرانى هم ، دل هاى تان يخ نشده است ؟ چقدر بم هاى ديگر مى خواهيد بريزيد ؟ و تا چه اندازه خونرزيى هاى مزيد ؟!! آيا تمدن ، حقوق بشر ، مساوات و دموکراسى شما همين است ؟ آيا عيسى ( عليه السلام) همين درس را براى شما داده است ؟!))
بخش دوم:
اوباما، از دام افغانستان تا هنوز بى خبر است !!
چنانچه به مشاهده مى رسد، تحرکات در عرصه هاى ملى و بين المللى از افغانستان گرفته تا به امريکا واز امريکا گرفته تا به افغانستان، به صورت روزمره از ابعاد و زواياى سياسى، نظامى و اقتصادى همه وهمه نشان مى دهند که ، تيم کارى بارک او باما رئيس جمهور امريکا، در صدد عملى ساختن اظهارات و تصاميم مکرر او باما، مبنى بر اعزام سى هزار سرباز تازه نفس امريکايى به افغانستان مى باشند.
عدۀ از زمامداران امريکايى خود را مجبور ميدانند که تابه صدها حيله و نيرنگ از اين تصميم نامعقول دفاع نموده و آنرا به صورت غلط و متکلفانه توجيه نمايند، ولى عدۀ زيادى از محققين، صاحب نظران و کارشناسان مسايل سياسى و نظامى در عرصه هاى ملى و بين المللى به شمول عدۀ زيادى از متفکران ژرفنگر وعاقبت انديش امريکا نيز اين تصميم در آستانۀ تعميل شخص او باما را يک عمل نادرست و برداشتن گام کاواکى در مسير ناکام و شرمناک بش دانسته و خواهان تجديد نظر جدى ، نسبت به آن شده وعدم تجديد نظر در اين مورد را واقعيت ستيزى محض (Antirealism) دانسته و تائيدش نمى نمايند! زيرا ادعاى پيروزى و چيره شدن برمجاهدين يک امر مستحيل ، ادعاى ممنوع و ناممکن (Barred clime) بوده و مى باشد!!
مهمتر از همه اينکه مردم وملت مؤمن افغان که از دود حضور عساکر متجاوز خارجى ومخصوصاً امريکايى هاى بى بندبار کورشده وبه ستوه آمده اند، از دياد عساکر امريکايى را تحت هرنام و عنوانى که باشد، هيچگاه نشانه وعلامت صلح، آوردن امنيت و آرامش در کشور خويش ندانسته ،بکه برعکس همزمان با ازياد و افزايش عساکر امريکايى و هر کشور خارجى ديگر، جز مضاعف شدن جرم و جنايت و قتل و قتال مردم بيگناه در پهلوى بالارفتن کشتار عساکر متجاوز امريکايى و رونق بيشتر درانتقال تابوتها بسوى امريکا، اينجا غلغلۀ آه و فرياد خانواده هاى شهدا درافغانستان و آنجا سروصداى بى سابقۀ خانواده هاى به ماتم نشستۀ عساکر امريکايى ، ارمغان ديگرى را انتظار ندارند.
آرى! به هيچ صورتى ، تحت هيچ عنوان و مقصدى ، فرستادن عساکر مزيد امريکايى به عوض تجديد نظر در رابطه با عساکر موجود، قابل توجيه نيست، به همين خاطر است که امير محترم حزب اسلامى افغانستان به عنوان مشت نمونۀ خروار، گوشۀ از تبهکاريها وجنايات عساکر امريکايى و به نمايندگى از همۀ ائتلافيون از وضعيت عساکر موجود فرانسه در افغانستان ، در نامۀ شان غرض اتمام حجت بخاطر عدم ادامۀ خونريزى ها و تبهکارى هاى مزيد، چنين پرده بر مى دارند:
(( در صورتيکه نظاميان شما در خلال يک هفته سه بار بالاى قطعات امنيتى حکومت دست نشاندۀ تان بمباردمان نموده و دهها نفر را به خون شان آغشته مى کنند: پس با عامۀ مردم ، ايشان چه رويه و سلوکى را درپيش خواهند داشت؟! آيا اطلاع داريد که عساکر و قوت هاى نظامى شما در جريان يکماه اضافه از پنجصد مردم غير نظامى رابه قتل رسانيده اند؟!! اگر ايشان در زندانهاى خود مثل گوانتامو، ابوغريب، کندهار و بگرام ، آن جناياتى را مرتکب مى شوند که در تاريخ مثال و نظير آنرا کمتر سراغ داريم، پس در جاهاى ديگرى، آنها چه سلوکى را بامردم خواهند داشت؟!! معامله رفقا وهمراهان ائتلافى شما نيز باملت افغان، همينطور است. فرانسوى ها تازه به ميدان آمده اند، مغرور بوده و بدمستى هاى روزهاى اول عساکر شما را مشق وتمرين مى کنند، جناياتى را که پدران شان در الجزاير مرتکب شده اند، ايشان عين آنرا (در کشورما) تکرار مى کنند، منتها بااين تفاوت که در آن زمان مجهز به وسايل کيمياوى نبودند که استعمالش کنند، حالا آنرا نيز بکار مى برند، در مورد ايشان بايد بگوئيم که : اتباع يک کشوريکه حتى از حساب بانکى رئيس جمهور خويش پول دزدى مى کند، در صورتيکه بدست عساکر بدمست همچو کشورى، تفنگ داده شده و به کشور بيگانه فرستاده شوند، آنجايى که نه کسى ايشانرا محاکمه کرده مى تواند، نه مورد سؤال و باز پرس قرار داده مى تواند و نه هم کسى آنها را مجازات کرده مى تواند، معلوم و مشخص است که ايشان با مردم بيچاره و بيدفاع آنجا چگونه معامله و بر خورد مى کنند؟))
بنابر وحشى گرى عساکر امريکايى وايجاد تباهى در اين کشور، بالارفتن ميزان حساسيت، قيام ، تصادم و برخورد هاى روز افزون ملت و مجاهدين افغان در مقابل عساکر اجنبى مخصوصاً امريکايى ها و دوشادوش اين مسايل باوجود رهنمايى و اتمام حجت کار شناسان جهانى بشمول امريکا براى اوباما ، در رابطه به عدم اعزام سربازان بيشتر امريکايى به افغانستان و تجديد نظر جدى در اين باب، باز هم رئيس جمهور به اصطلاح تازه نفس امريکا در عزم منفى و نا عاقبت انديشانۀ خويش مبنى بر گسيل سربازان مضاعف امريکايى به افغانستان ، هنوز هم پافشارى واصرار مى ورزد، که به عقيدۀ بسيارى از شخصيت مجرب و آگاه جهان، اوباما در اين تصور و تصميم خويش در مسئله افغانستان شديداً مورد يک ابتلاى بزرگ قرار داشته که اصلاً شانس موفقيت و کاميابى يى را، جز ناکامى و ذلت نصيب نخواهد شد.
تاجائيکه به عساکر کشور فرانسه به عنوان يکى از ممالک کليدى و مهم اروپايى مربوط است، در خلال چندروز بدمستى هاى مشابه، به روزهاى نخستن عساکر امريکايى در اطراف کابل، باوارد شدن ضربات شديد، متواتر و دندان شکن از طرف مجاهدين سلحشور حزب اسلامى افغانستان در سروبى، تگاب و جاهاى ديگر بر پيکر عساکر فرانسوى، ازرهگذر نظامى، سياسى واجتماعى به مستوى ملى وبين المللى فرانسوى ها چنان گوشمالى حسابى داده شدند، که آهسته آهسته از اوج جوش و خروش ، اينک در بستر هوش نشسته وباتفکر و انديشه نسبت به آينده ها عجالتاً چنين فيصله کرده اند که :
قرار گزارش هاى مؤثق، وزير دفاع فرانسه گفته است که باوجود فيصله و تصميم اوباما، دررابطه با اعزام سربازان تازه نفس وجديد درافغانستان ، فرانسه هرگز نمى خواهد که به افغانستان عساکر مزيد بفرستد.
و ازطرف ديگر، طبق يک سروى و بررسى ايکه چندى قبل از مردم فرانسه پيرامون حضور عساکر فرانسوى در افغانستان صورت گرفته است ، چنين نتيجه بدست آمده است که شصت در صد ملت و مردم فرانسه، خواهان خروج عاجل و بلاقيد وشرط عساکر کشورشان از افغانستان مى باشند.
زيرا باگذشت هفت سال متواتر از حضور عساکر خارجى که در راس آن امريکا با همه زورآزمايى و نيرنگ بازى هايش قرار داشته است، هيچ نتيجۀ مثبتى، پيشقدمى قابل توجهى و دست آورد درخور تاملى نداشته، اکثر متحدين امريکا، در مورد موجوديت عساکر شان در آستانه تجديد نظر قرار داشته و از مؤفقيت بر مجاهدين خستگى نا پذير و هدفمند افغانستان بکلى مايوس و نااميد هستند، که محترم حکمتيار صاحب روح مطلب را، به صورت بنيادى در نامۀ شان چنين منعکس نموده اند:
(( خيلى عجيب خواهد بود که کسى از فرستادن عساکر ديگر در افغانستان کدام آرزو و تمنايى را در سر به پروراند: در حاليکه عراق نه کوههاى بلند داشته و نه هم داراى جنگلات انبوه مى باشد، در زمين هموار آن کشور ، يک لک و هشتاد هزار عساکر خارجى و شش لک اردو، پوليس و مليشه هاى عراقى به کدام نتيجۀ نرسيده و جنگ را به پايان نرساند، بناءً در افغانستان که هشتاد در صد زمين آنرا، کوههاى سربفلک کشيده و جنگلات انبوه و بى سروپا، پوشانيده واحتوا نموده است ، چگونه مى تواند ( با اين وضعيت سياسى ، اجتماعى و جغرافياوى در افغانستان) جنگ را کمايى کند؟! يقيناً که در اينجا، عساکر بيشتر از اين هم هيچ دست آوردى نمى تواند داشته باشد، تجربۀ ناکام اتحاد شوروى و پيشتر از آن شکست بريتانيا در پيش روى ما قرار دارد، اتحاد شوروى يک مليون عسکر در افغانستان فرستاد که يک لک و بيست هزار عسکر آن براى هميش و به صورت مداوم در جنگ ها مصروف و مشغول بود.
چهارلک عساکر اردو ، مليشه وحزبى هاى مسلح حکومت کمونستى در خدمت آنها قرار داشته و باملت مى جنگيدند، مگر غير از شکست ورسوايى بهرۀ ديگرى نداشتند ، که شکست در همين جنگ توام با تلفات و ضايعات جانى ومالى، اتحاد شوروى به زوال محکوم گرديد.))
چنانچه در قسمتى از سرود ملى ايکه جناب حکمتيار صاحب نوشته اند، مصداق عملى سخنان فوق و ضعيت و حالت تسخير ناپذير سرزمين مجاهد و شهيد پرور افغانستان را، چنين جلوه مى دهند:
آهن و ايمان در اينجا بارها جنگيده اند
غير رسوايى نبوده بهرۀ بى باوران!
دام تقدير مى کشد هر قدرت مغرور را
روز نابودى بسوى مرقدش در خاوران
هشدار هاى قانونى ، در زدوبندهاى امريکا و ايران بر سرافغانستان !
يکى از موضوعات و مسايل خيلى مهم و قابل درک براى جهان اسلام و مخصوصاً براى شرق ميانه و بالاخص به خود مسلمانان افغانستان ، که مدتهاى طولانى در هالۀ از ابهام و سردرگمى قرار داشته و تا هنوز هم که هنوز است عدۀ از مردم سطحى نگر و ساده لوح ، با وجود آشکار شدن همه مسايل پنهانى ، خفيه و زير زمينى ، هنوز هم آماده اندکه با ز هم به صورت مکرر فريب خورده و خود را تختۀ مشق ديگران قرار دهند !عبارت از مسئله مبهم ، غامض و سياست مارپيچى (Zigs and zags Diplomacy ) ايران و امريکا ست . نميدانيم که خوشبختانه بگوئيم و يا اينکه بدبختانه ، در مسئله تجاوز امريکا به افغانستان و اظهارات علنى و مکرر زمامداران ايرانى و امريکايى به سرمعامله گرى هاى ننگين در افغانستان ، ديگر همه چيز شفاف شده و گفته مى توانيم که دوستان ايران هم بعد از افشاى اين نهانکارى ها ، دوستان با حجت و دليل ، مطابق به اميال و افکار انحرافى شان ، دوست بى تفاوت ومعامله گر باقى مانده و مخالفين ايران هم بنابر اين سازش هاى ننگين و معامله گرى هاى سنگين بقيمت پايمال نمودن ارزش هاى مادى و معنوى کشور هاى اسلامى اى چون افغانستان و عراق ، با حجت و دليل مطابق به داشتن عقايد ، آرمانها و افکار اسلامى و انقلابى شان ، به صورت مخالف باقى مانده اند .
و چرانه ! اين وجيبه و مسئوليت همۀ مسلمانان هدفمند ومخصوصاً نهضت هاى اسلامى در کشور هاى اسلامى است که بنابر انحراف ٣٦٠ درجه اى زمامداران انقلابى ايران ( ! ) از اهداف ، اصول و شعارهايى که طى سالهاى متمادى ، مسلمانان جهان و مخصوصاً نهضت هاى اسلامى و انقلابى دنيا را فريب داده و اينک بکلى واضح و آشکار شده است که بجاى کعبه ، به سمت و سوى ترکستان حرکت مى کنند ، بلى ! هر کدامى ايشان حق دارندکه آنهارا بخاطر اين همه تخطى و انحرافات بزرگ و غير قابل اغماض ، مورد پرسش و باز جويى هاى اعتقادى ، فکرى ،سياسى و اخلاقى قرار دهند.
به اين حقيقت مسلم ، ديگر جهانيان به صورت دقيق و همه جانبه پى برده اند که تنها و تنها با بستن سفارتخانه امريکا در تهران و يا به اصطلاح ايرانى ها (( لانۀ جاسوسى امريکا ! )) و تبليغات بازار تيزانه و تغافل بار نمى شود که بر سر روابط و تبادل افکار مشترک المنافع ميان ايران و امريکا پرده افگند !
ورنه ، سفارتخانه هاى ايران در کابل و بغداد نمايندگى از چه کرده و چگونه آنرا تعبير ، تفسير و توجيه مى نمايند ؟ براى چه و به دعوت کى آقاى خاتمى و احمدى نژاد
رءساى جمهور ايران يکى پس از ديگرى در کابل سفر کردند ؟ اگر مقصد و هدف ، عميق ساختن روابط ميان امريکا و ايران درميان نبوده باشد ، پس اين کرزى و ديگر زمامداران بنام در کابل ، مگر مى توانند به اجازه و اختيار خود از شما دعوت و پذيرايى نمايند ؟! که هرگز نه !!!
براى چه جنرال پتريوس مسئول نظامى نيروهاى امريکايى در افغانستان طى سخنرانى خويش در انيستيتوت صلح امريکا اظهار مى دارد : هر چند که ايران از کشورهاى مخالف امريکا است . باز هم مى تواند با هدف ثبات بخشيدن به افغانستان ، نقشى را ايفا نمايد ؟!
همۀ اينها به صراحت نشان مى دهند که به اصطلاح زير کاسه ها نيم کاسه ها قرار داشته و حتماً زدوبندهاى خطرناکتر ديگرى ميان امريکا و ايران برسر مسئله افغانستان در ظاهر و خفا جريان دارد ،به همين خاطر است که امير حزب اسلامى افغانستان به صورت همواره و مخصوصاً در خلال اين نامه سرگشاده، طى روشن نمودن حقايق و پرده بردارى از توطئه هاى گوناگون در قبال کشور ما ، از کنه مسايل و موضوعات مطرح شده ميان امريکا و ايران و نحوه معامله يکديگر بر سر افغانستان ، چنين بررسى و ارزيابى دقيق و جهت بخش دارند :
(( مى شنويم که قصر سفيد مى خواهد در رابطه با افغانستان با ايران تفاهم نمايد ، يقيناً که اين تکرار تجربه غلط پيشين است ، گروپ جنگى بُش هم در دوران تجاوز به افغانستان و بعداً بالاى عراق، رفاقت و همراهى ايران را بدست آورد ، در نشست بُن که حکومت دست نشانده خود در کابل را طى آن ساخت ، براى ايران جهت حصه گرفتن در آن دعوت داد ، و به گروههاى وابسته به ايران ، تا آن اندازه سهم بزرگ داد که تمامى سمت هاى مهمى چون وزارت دفاع ، وزارت داخله ، وزارت خارجه ، رياست امنيت ،معاونين رياست جمهورى ، سفارتخانه ها و ولايات به اين گروهها سپرده شد ، براى تهران به پيمانۀ امتيازات داده شد که رئيس جمهور آن وقت (خاتمى) و رئيس جمهور سابق اين کشور رفسنجانى گفتند که
ما در هر جا و مکانى با امريکايى ها ، به چنين رفاقت و همکارى يى آماده و تيار هستيم !! به همين خاطر ، زمامداران ايرانى با دست باز شما را همکارى و کمک نمودند ، به گروههاى وابسته و متمايل به ايران گفت که زير چتر شما و به زور بازو ، وسايل و پول شما ، آن رقيبان شانرا سرکوب نمايند که نه ايران توان مقابله با آنها را داشت و نه هم گروهک هاى وابسته به ايران !! والبته اين کار را بخاطر شما نه، بلکه بخاطر مفاد خود انجام داده اند ، درحقيقت امريکايى ها کابل را براى ايران و روسيه و بغداد را براى تهران و دمشق فتح نموده اند ، براى آنها در اين کشور ها آن کارهايى را انجام دادندکه در سالهاى گذشته و با مصارف خيلى هنگفت و زياد هم نتوانسته بودند که آنرا انجام دهند .)حقيقت امر اينست که افغانستان رنجديده و متألم ، در حال حاضر بيشترين ضربات ، خسارات و تباهى هاى مادى و معنوى ، سياسى و فرهنگى در ابعاد و زواياى عميق و گسترده، هم از طريق متجاوزين علنى و آشکارو به همين ترتيب هم مداخله گران ديگرى به صورت مرموز و پنهانى که يکى از آنها کشور ايران است ، در زدو بندهاى خطرناک آنها با امريکا را ، به صورت دردمندانه و تاسف بارى احساس نموده ، جريان و ادامه اين وضعيت و حالت دلخراش و تکان دهنده جداً حکم مى کند که همه اقشار و طبقات منور ، آگاه ، با احساس و مطرح در جامعۀ اسلامى ما ، از اين تعلقات و ارتباطات متشبثين در امور داخلى کشور ما به صورت دقيق ، و قتاً فوقتاً خود را مطلع نموده و ملت را ، قدم بقدم در جريان اين مسايل، توام با ارائه راه حل هاى ممکن ، عملى و رهگشا قرار داده و اين را حق مسلم شان بدانند تا براى مداخله گران متعدد در کشور ما ، اخطاريه هاى قانونى ( Constructive notice ) بدهند!
چنانچه در قسمتى ديگرى از اين نامه سرگشاده ، در رابطه با اين بى مروتى هاى مداخله گران آزمند در افغانستان ، ضمن بر حذر داشتن امريکا از تعلقاتش با ايران و از ايران با امريکا، آنهم به قيمت پايمال نمودن ارزشهاى بزرگ اعتقادى ، تاريخى و اجتماعى در کشور عزيز ما ، توضيحاتى به شرح ذيل ارائه شده است :
(( ايران در افغانستان خواهان ادامه جنگ است ، منافع ملى خود را در خلال تداوم اين جنگ جستجو مى کند ، بخاطر همين مقصد هم براى گروه شمال اسلحه و پول ميدهد و هم به عدۀ از مخالفين حکومت، و در عين حال به صورت ماهوار چند لک دالر را بنام مصارف ارگ به کرزى مى دهد !! اين بخاطريکه کشور هاى آسياى مرکزى از طريق افغانستان به جهان وصل نشوند و مارکت ها و ذخاير اين منطقه ، از راه افغانستان بدست ديگران نه افتد. نفوذ عميق ايران را در افغانستان تحت تسلط نيروهاى امريکايى را ، از اين معلوم کرده مى توانيد که بر ضد کنفرانس تقارب ميان مذاهب در نيويارک ، تحت عنوان مشابه ، کنفرانسى را در کابل داير نمود ، عجيب است که عدۀ از امريکايى ها چنان گمان مى کنندکه در همچو حالتى هم ، آنها به اين قادر خواهند شد تا از طريق افغانستان به ذخاير آسياى مرکزى خود را بر سانند، باوجود نفوذ عميق ايران در حکومت کابل ، رسيدن به اين اهداف و مقاصد خواب و خيالى بيش نيست ))
و اين هم يک حقيقت است که عدۀ ، از اين موضع گيريهاى صريح و شفاف حزب اسلامى افغانستان در رابطه با مسايل مختلف و مخصوصاً ايران ، در شگفت و تعجب افتيده و على الرغم همه تشبشات واضح و آشکار ايران در افغانستان ، در قبال موقف حزب با ايران و ارائه ديدگاهها از طريق متعهدين حزب درين رابطه نسبتاً شاکى هستند، خدمت ايشان عرض بايد نمود که حزب اسلامى افغانستان باداشتند جهان بينى و خط منشى وسيع و همه جانبه خويش به مستوى ملى و بين المللى ، هيچگاه نمى خواهد تا با ملت ايران و ديگر همسايگانش و مخصوصاً آن عده از برادران و خواهران مسلمان و هدفمند يکه ايشان نيز از اين سياست هاى درد سرآور زمامداران ايرانى ، به ستوه آمده و چندان دلى خوش ندارند از داشتن ميانه خوبى بر خوردار نباشد ، بلکه تذکر اين وسايل از يکطرف حق مسلم ما و جزئى از برنامه هاى مبارزاتى ماست و ازطرف ديگر گاميست درجهت برداشتن مشکلات و موانع ، از سر راه اين تعلقات همزيستى و حسن همجوارى مسالمت آميز در آينده هاى طولانى دو کشور اسلامى و باستانى افغانستان و ايران !!))
مسؤليت هاى ملت امريکا در برابر کارنامه هاى ننگين پنتاگون و C.I.A !:
يکى از مشکلات عمده و اساسى زمامداران امريکايى و عدۀ زيادى از اراکين دولت هاى وقت و زمان در امريکا و مخصوصاً در دوران زمامدارى منحوس بُش که از سفاک ترين مراحل تاريخ در امريکا و جهان بوده است ، اين مشکل بوده که همواره ، زمامدارانش فقط با داشتن قدرت نظامى و اقتصادى احمقانه تصور کرده اند که در هرگوشه از جهان که خواسته باشند مى توانند ، بدون کدام درد سرى بصورت متجاوزانه و غاصبانه ، رحل اقامت افگنده و درخلال اين همه غدارىها ، خونريزى ها و جنايات تکان دهنده ، هيچ کسى در مقابل ايشان کوچکترين عکس العملى را نشان نداده و در صورت بروز کدام مشکل و ايجاد کدام مقاومت و عکس العمل ، بايد تر وخشک آن منطقه و ديار به جرم و دفاع از عقايد ، نواميس و آزادى شان سوختانده شده و به خاک و خون کشانده شوند !
آرى ! در خلال تطبيق اين روش ظالمانه ، غير انسانى و ددمنشان امريکايى (Use of Force) ، خصلت و عادت احمقانه ، ديگرى که هر چه بيتشر باعث و سبب سرعت در نابودى رژيم ها و حکومت ها و تباهى روز افزون ملت امريکا به صورت مجموعى گرديده است ، ارائه گذارشات غلط ، مبالغه آميز ، وارونه و غير واقعى ، از دست آورد هاى نظاميان متجاوز امريکايى ، و در مقابل آن عدم اعتراف از شدت نفرت ( Protestation ) مقاومت و پيروزى هاى روز افزون جهت مقابل و درگير با عساکر متجاوز و غاصب امريکا ، براى ملت امريکابوده و مى باشد !!
در پهلوى عيوب و نقيصه هاى بنيادى دولتمردان امريکا ، يکى هم به صورت همواره گفتن دروغ هاى شاخدار با ملت و در طول سالهاى متمادى ، ادامه پاليسى هاى مملو از چال، نيرنگ ، فريب و خدعه با اقشار مختلف کشور شان بوده و اين مردم ساده لوح و سطحى نگر امريکا با وجود ادعاى رسيدن به سکوى دموکراسى و روشنفکرى ، همواره شکار اين همه خدعه و نيرنگ زمامداران مکار شان در طول تاريخ واقع شده ، جفاى بزرگى را براى خود و جهانيان مرتکب شده و مصيبت هاى بزرگى به مستوى ملى و بين المللى مانند وضعيت کنونى را، براى خود و ديگران عايد کرده اند !!
آرى ! برادر حکمتيار ، جهت اتمام حجت به حکومت جديد ومجموع ملت امريکا ، شمۀ از فراز و نشيب ها و نحوه معامله گروه هاى جنگى و استخباراتى بُش در افغانستان و طرز انعکاس آن را به صورت معکوس طى گزارش هاى غلط و مبالغه آميز با ملت امريکا ، در اين نامه چنين ترسيم نموده اند
(( وزارت دفاع جورج بُش و سى آى اى ( C.I.A) چيزى را که در رابطه با افغانستان به ملت امريکا مى گويند از همان دروغ ها و سخنان خلاف حقيقت است که در مورد موجوديت سلاحهاى اتومى و کشتار جمعى در عراق مى گفتند : آنها چند سال قبل خاتمه جنگ و مقاومت را در افغانستان و عراق اعلان کردند ، مگر اينک مى نگريد که نه تنها اينکه جنگ به پايان نرسيده است ، بلکه هفت سال بعد تر ، جنگ نسبت به هر سال ديگر وسيع شده و مقاومت به تناسب هر وقت ديگرى از استحکام و قوت بيشترى بر خوردار مى باشد ، بر خلاف ادعاى دروغين آنها ، اينجا نه امنيت تامين شده است ، نه دموکراسى آمده است ، نه از کشت ، توليد و تجارت مواد مخدر جلوگيرى صورت گرفته است و نه قدرت به حکومت مورد پسند مردم سپرده شده است ، در اينجا بر عکس ادعاى رفقاى بُش ، آن جنايتکاران جنگى بالاى ملت افغان تحميل شده اند ، که از روز اول متجاوز اتحاد شوروى تا امروز ، براى بيگانه ها بر ضد ملت خويش ، به مثابه جنگجويان اجير و کرايى جنگيده اند . اين جنايتکاران جنگى ، به حمايه قوتهاى امريکايى بر ضد افغانها آنقدر جناياتى را مرتکب شده اند که در وقت روس ها انجام نداده بودند ، امريکايى ها همان کسانى را بار ديگر به افغانستان مسلط کردند که طى سالهاى گذشته ، روسها و انديوالان محلى ايشان ، تسلط آنها را در افغانستان مى خواستند ، فاتحين اصلى تجاوز امريکا بر افغانستان ، زمامداران ماسکو و تهران مى باشند ،نه جورج بُش و تيم جنگى وى . امروز در افغانستان رفقاى ماسکو و تهران حکومت مى کنند . رفقاى بُش آنقدر ضعيف و ناتوان هستند که حتى در ارگ هم امنيت آنها را کوماندوهاى امريکايى تامين مى کنند !! امروز افغانستان بدست هواداران امريکا نه، بلکه بدست گروههاى هوادار روس مى باشد ، امريکاچنان گروهى در افغانستان ندارد که کفايت و توان حکومت کردن در اين کشور را داشته باشد ، مردم آورده شده از کا باره ها و نايت کلب ها ، بالاى کشورى چون افغانستان حکومت کرده نمى توانند .))
در طول تاريخ با وجود اينکه در پهلوى مظالم زمامداران ظالم و ديکتاتور در امريکا، عده زيادى از دانشمندان در عرصه مختلف وقتاً فوقتاً در اين کشور ظهور نموده و ملت امريکا را نصايح و راهنمايى هاى سود مندى کرده اند ، و حالا نيز باوجود اينکه بزرگترين ديکتاتورهاى سفاک و احمقى چون بُش به کمک ريختن آراء همين ملت، بر مسند قدرت شيطان صفتانه تکيه زد و در طول هشت سال زمامدارى و حکومت دارى شوم و نکبت بارش، به صدها هزار انسان بيگناه را در کنج و کنار دنيا از جمله در افغانستان ، عراق ، فلسطين و جاهاى ديگر به خاک و خون کشاند !!
باز هم همين ملت امريکا به صورت مکرر مورد فريب و استهزاء بُش و گروپ جنگى اش قرار گرفته و به صورت متواتر همۀ سلسله جنايات ، مظالم و شکست هاى شانرا در افغانستان و عراق ، اعمار مجدد ، آزادى ، ديموکراسى و سربلندى امريکا قلمداد کرده اند !!!
و اما اکنون که بارک اوباما با شعارهاى جديد و تصميم ( تبديلى : Change) بازهم به اساس اکثريت آراء همين ملت و بخاطر ايجاد تغيرات به مستوى ملى و بين المللى و مخصوصاً آن موارد عمده و کليدى ايکه ، در صورت عدم توجه عاقلانه ، عميق و جدى به آنها ، باعث سقوط و رکود در همه عرصه هاى حياتى اين کشور خواهد شد ،. اين مرد در فرجام امر به قصر سفيد راه يافته است ، مردم امريکا باشنيدن حرفهاى شخصيت هاى مجرب و حقيقت پسند شان ، زمام و لجام دولتمردان شانرا با تشبثات سر تاسرى و موثر شديداً تحت کنترول داشته و گزارشات نظامى ، سياسى و اجتماعى آنها را ، مخصوصاً در رابطه با افغانستان که در محراق توجه خاص آنهم طبق فهم و برداشت شخص اوباما و عده از همنظرانش قرار دارد ، به نحو عاقلانه ، بنيادى ، مستند و قناعت بخش ، مورد دقت و ارزيابى قرار داده و همزمان با درک حقايق و واقعيت ها در اين زمينه ، بى تفاوت باقى نمانند !!
به همين خاطر است که برادر حکمتيار در نامۀ شان ، گوشۀ از خدعه و نيرنگ دوران زمامدارى بُش با ملت امريکا را به صورت مدلل و مستند متذکر شده اند تا ملت امريکا ، از تکرار آن به صورت انسانهاى عاطل و کروکور و بدون اداره مثبت و متحول در حق خود ، ملت و ديگران ، مخصوصاً در دوران زمامدارى اوباما ، جداً اجتناب نموده و قبل از فرارسيدن انتخابات بعدى ، نقش موثرشانرا در مقاطع حساس ديگر ادا و ايفا نمايند ، بناءً در قسمتى ديگرى از اين نامه سرگشاده به همين ارتباط آمده است که :
(( زمامداران حکومت اسبق امريکا و افسران نظامى آنها در افغانستان به صورت همواره و پيهم از گفتن حقايق با ملت شان خود دارى ورزيده اند، دروغ گفته اند ، ملت خود را فريب داده و خلاف حقيقت چنان راپورهايى را داده اند که به ملت امريکا اين اميد و گمان را پيدا کنند که گويا ايشان در آستانۀ بُردن و کمايى کردن اين جنگ قرار دارند ، به افغانستان و عراق مسلط مى شوند ، ذخاير غنى و سرشار عراق ، افغانستان وآسياى ميانه بدست ايشان مى افتند !!! و اما اينکه اکثريت افغانها و عراقى ها به آنها خير مقدم بگويند ، قدم بقدم دسته هاى گل را براى آنها تقديم مى نمايند ، تنها يک اقليت محدود با آنها مقابله مى کند !! متاسفانه آنجا در (امريکا ) هم تعداد آن کسانى خيلى کم است که تحت تاثير اين تبليغات دورغين نرفته و بگويند که : چگونه قبول نمائيم که در اثر تجاوز قوتهاى نظامى ما و در نتيجه بمباردمان هاى مسلسل آنها ، هفتاد هزار نفر از ملت افغان و هشت لک از مردم بى دفاع و غير نظامى عراق کشته و به صدها هزار مهاجر شوند ، با وجود آن هم افغانها و عراقى ها ، بجاى گرفتن انتقام از قاتلان فرزندان شان ، به آنها خير مقدم وخوش آمديد گفته و بر سر وروى ايشان ، گل بپاشند !!! ))
ادامه دارد .